سه شنبه ۱ خرداد
|
|
هر ثانیہ این پنجره از دلهره وا شد
با هر تپش این قاب دلآزرده فروریخت
هر گوشہے این خانہ کسے من
|
|
|
|
|
از عمر چه می خواهم چنان که تو را دیدم
تعبیرِ خوابمان این بود آنگه که بوسیدم
|
|
|
|
|
قشنگتر از چهارطرفش به شرط چاقو
|
|
|
|
|
گِردند حریفان
در این جمع بوقت سحر
در خلوص صبح
|
|
|
|
|
سرمای سختی در پیش است
جیبم دیگر
گرمت نخواهد کرد
|
|
|
|
|
کفاره می خواری شود نقلِ حقیقت .
مستی بود از جمله ی معنای فضیلت.
|
|
|
|
|
تو در آن زاویه معلوم ،که فقط قلب منی
به وجودم که تو معلوم ، نفس های منی
تو خدایی، زچشمم معلوم ،هم
|
|
|
|
|
نمیدانیپدروقتینباشد
تمام زندگی درداستورنجاست
|
|
|
|
|
دوست می داری تو مهدی را و میدانم چنین
مهر ورزیدن به پاکی از دل و جان خوشتر است
|
|
|
|
|
ساقی امشب باده دادی دست خوش
|
|
|
|
|
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
|
|
|
|
|
بی تو در اشعار من چیزی به غیر از درد نیست
|
|
|
|
|
هر واکنشی جانا ، قبلش کنشی دارد...
|
|
|
|
|
عمریست من دلداده و تنها و غمگینم
از باغ خشک انتظار اندوه می چینم
چون آب ، آتش در درون سینه ام
|
|
|
|
|
پا پَس کشیدی از دلم،ای همنشینِ قصه هام
کاشکی میشُد یه ثانیه،تو هم بگی باهات میام
تو بَستی چشمات و
|
|
|
|
|
چیست یلدا،انعکاس عشق در گیسوی یار
جستن مضمون نابی در خم ابروی یار
|
|
|
|
|
ماه دلارای ازل
ما به عشق تو به این گیتی تارآمده ایم
درهوای سر تو جلوه نگار آمده ایم
من بخال ل
|
|
|
|
|
یلدا ؛ به سلمانی برو زلفت بپا پیچیده است
رنگینی تاریخ رااز سفره ها برچیده است
لطفی ندارد فصل ز
|
|
|
|
|
شبِ یلدای زلفت، شانه کردم...
|
|
|
|
|
شبِ یلدای گیسو، گسترش یافت...
|
|
|
|
|
درکنج خرابه ای مرا گذار م
افتاد.
|
|
|
|
|
لم داده بود آسودهخیال
زیر کرسی زغالی
افشان بود چهل گیسش روی چهل تکه
به تبسم باز بود غنچهی لبانش
|
|
|
|
|
منم که در حکایت عُشّاق مثل مجنونم/
توئی که در روایتِ معشوق مثل لیلائی
|
|
|
|
|
رباعی های ناب یلدایی
یلدای باستانی مبارک
|
|
|
|
|
چگونه ممکن است که افکارت به طرفة العینی ،
تغییرکرده باشد ؟ باور نمیکنم
|
|
|
|
|
ببر مرا به خانهات
به خانهای پر از هوا
|
|
|
|
|
كـي چرخ روزگـار به من هم عنان شود
كـي مي تواند آنكـه به من مهربان شود
من د
|
|
|
|
|
یلدا شد و افسوس که از تو خبری نیست
بی تابم در این گله ها هم ثمری نیست
|
|
|
|
|
تو نشستن به تماشای دریاست
|
|
|
|
|
خوش باش و میندیش ز خوی دگران
بربند دیده ی جویا ز روی دگران
خلق را رد و تایید قیاس از خویشست
ر
|
|
|
|
|
ای عشق دلم ، بود و نبودم تویی ،&&&
تو جان و نفس ، تارم و پودم تویی&&&
گر عشق تویی ، عشق زمینی خطاس
|
|
|
|
|
بنام خدا
پائیز و نم نم بارانش با تمام طراوت هایش آنگاه که نفس ها
|
|
|
|
|
جـهـان دوّار بـیـدادسـت و گـردانـنـده بیـدادگـر ..
عـلیـه جـبـر و اسـتبـداد رُک و بیبـاک مـیجـنگم
|
|
|
|
|
دو زانویت به زانویم شرر داد
دو خط پیغام تو شب را سحر داد
صدایت نی نگاهت نی دوتا چشمت
عطارد بود
|
|
|
|
|
غـــافلان ترک این نبــید کــنند /
تــــن پــویای خود قــــدید کنند
|
|
|
|
|
یلدا
دختر بلند گیسوی سیاه چَشم
|
|
|
|
|
...........................................
|
|
|
|
|
دوست باشد در کنارت،به چه غوغا می شود
رودِ خشکِ آرِزوها، همچو دریا می شود
از صفایِ بودنش، دنیا دگ
|
|
|
|
|
جنس خمار چشمات گم شده توی حافظ
|
|
|
|
|
می درخشد در شب طولانی اش نور امید
|
|
|
|
|
جای خالیی تو را
با چه میتوان پر کرد؟!
|
|
|
|
|
دیرگاهان دریائی بودم،
--آبی و بیکران--
|
|
|
|
|
یلدا شق القمر نیست فقط باید یک نخ بیشتر در هوایت دود کنم
|
|
|
|
|
قدرت گرفتن عشق ابی افسانه است
|
|
|
|
|
بــاز یــلدا عــزم رفتــــن دارد
|
|
|
|
|
شب یلدا به بلندای نگاهت به نگاهم باشد
شانه های توقراراست که یک عمر پناهم باشد
|
|
|
|
|
چقد خوبه که با فکرت
دلم هر لحظه همرا(ه)شه
توو فال امشبم بازم
دلت مال خودم باشه
|
|
|
|
|
ارزانی چله نشینی ات ، کنارمادر
بلندترین بوسه ها،به پای مادر
|
|
|
|
|
من آمده ام
تابا ندای سکوت خویش
آیینه دار آویشن و آلاله ها شوم
|
|
|
|
|
قلب ما را حکمت از این قصه ات سرشار شد
|
|
|
|
|
دیگر
هیچ قیصری
بر مُردن گوزنها
نخواهد گریست...!
" برای مسعود کیمیایی "
|
|
|
|
|
یلدا نام دلتنگی های من است
|
|
|
|
|
در جنگ نابرابر چشمانت و دلم..
خلع سلاح شدم آن دم که غمزه زدی!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
غربتین روزگاری آخ نه یامان پیس دولانیر
گونی گوننن آدامی زندگیلیحدندع سالیر
|
|
|
|
|
ترنمِ باران در ناودان
مرا بُرد به خاطراتِ قدیمی
|
|
|
|
|
ای دیر یافته
با تو از چه بگویم
|
|
|
|
|
شب، شب زیباست محفل ما
شب ، شب یلداست همدل ما
|
|
|
|
|
با تربیت نشانه ی مخصوص آدمی است
كآن لایق بزرگی خلاق اکبر است
بی ترب
|
|
|
|
|
یلدا
****
یلدا چو رسد، شب به یغما برود
پاییز هزار رنگ و زیبا برود
|
|
|
|
|
صحنهای اینجا همه تصویر است و سخن
|
|
|
|
|
شبیه منزوی ما را نگاهت منزوی کرده
|
|
|
|
|
وقتی نباشی کوچههای شهر بارانیست
|
|
|
|
|
پیرهنت را
پوشیدم
و تو از پنجره نگاه می کردی
چگونه برف بر شانه های آدم برفی می نشیند؟
....
|
|
|
|
|
بریده طاقت قلبم پناه می خواهم
امید مرهمی از گرد راه می خواهم
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
با تو دوشادوش بودن در شب یلدا خوش است
واله و مدهوش بودن در شب یلدا خوش است
|
|
|
|
|
روی پیراهنم از اشک مرا باریدی
در دل خاطره ای صاف بمن تابیدی
خاطراتت تا دم بغض مرا با خود برد
دلم
|
|
|
|
|
ویرانتر آن هستم ک بیادم بیافتد
|
|
|
|
|
کیست زهرا ؟ دخت ختم الانبیا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |