سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
اَلا اِی ساقیِ کوثَر
کِه خونین است پَهلویَت
بیا بَرگَرد از غُربَت
کِه طِفلان ناگران هَستند
|
|
|
|
|
سرمیکنم با اینهمه بازی
تا سرشود این عمر
|
|
|
|
|
در آتش عشقت خدا مي سوزم از بيچارگي
درمان كه نتوانـم كنم اين درد در آوارگي
دردي بُ
|
|
|
|
|
چه فرقی دارد تقویم امسال با سال بعد، اگر تو نباشی
اگر قرار باشد تا ابد در کوچه های دلتنگی ات جا بما
|
|
|
|
|
سکوتی می کنم از جنس آتش
مرو از دل شوم چون دانه سنگی
|
|
|
|
|
تو
مرا
صدا
می زنی
و
قلبم
جان
برایت
می گذارد...!
|
|
|
|
|
در آستانه ی زادروز شعر سروش
|
|
|
|
|
تازگی ها دل من رو به خطا رفته رفیق
درِ میخانه به امیدِ شفا رفته رفیق
بازهم این دل آشفته به دام
|
|
|
|
|
دل اگر بُرد به شادی به جهان خواهی زی.
|
|
|
|
|
گفتی که بیا هر آنچه هستی ای دوست
|
|
|
|
|
رباعی
این فرش هزار رنگ در خانه ی ما
از جان و جوانیِ شما شد زیبا
در نقش و گل ش نهفته رازی
|
|
|
|
|
گربخواهی یا نخواهی دل را بنامت میکنم
هردم وهرثانیه خودراغلامت میکنم
من سروپارافدای یک کلامت میکن
|
|
|
|
|
حقیرانی تحقیر حقارت محضند
ولی حقیری چو من حقیر معرفت
عمر جوان میگذرد امّا به اتلاف
ما در جوانی
|
|
|
|
|
من نمیدانم خدا دلهای ما را از چه جنسی ساخته است
|
|
|
|
|
دلم ابری هوای کوچه بارانی
|
|
|
|
|
من از سرخوردگیها عقده دارم
یه عمرِ حرفای ناگفته دارم
نبین بالغ شدم با اینهمه سال
بلوغی ناقص و نشک
|
|
|
|
|
یه یادگاری از تو داشتم ببینم
ببین دوسش داشتم اینم
و گرنه نبود حالم اینم
تو رفتی و نبودی حتی لایق
|
|
|
|
|
دانی که چرا دلم تو را می خواهد
|
|
|
|
|
درون سینه نگنجد غمی که من دارم
|
|
|
|
|
گفتم نه به هجران تو
این را نپذیرم
|
|
|
|
|
دلم به بودنش خوش است
خوش خیالی حالم را بهتر می کند...
|
|
|
|
|
هركس كه به فرمان خدا گرد جهان گشت
سرگشته دوران شد و زين دايره بگذشت
سر رشتـه فرم
|
|
|
|
|
یکی عابد به مسجد حجره کرده
یکی به بد مستی یاد شهره کرده
|
|
|
|
|
زمونه نذاشت تا که مالِ تو شَم
ولی من هنوزم به تو دلخوشَم
دوباره یه یلدا که بی تو گذشت
ولی دل نذ
|
|
|
|
|
عطر سپیدی بی روح حیات
در کالبد زندگی می دمد
|
|
|
|
|
به وقتِ عبور ز مرز این دنیا ،
گِیت عبور، یکباره آژیر کشید
|
|
|
|
|
اندر اين كامسرا1 ، آدم و خر رهگذر است
از دري آمده اس ، از در ديگر بِدر
|
|
|
|
|
با تو، من من عاشقانه س
دل دادن من عاشقانه س
قلبم به جای خود که حتی
با تو، تن من عاشقانه س
|
|
|
|
|
من تازه نعل کرده بودم شعرهایم را
|
|
|
|
|
وقتی که تو هستی غمی از فاصله ها نیست
|
|
|
|
|
مژده بمن داده چه خوش ، دولتِ بیدار که هان
خفته چرایی ؟ مَهِ دی ، زاده شده مونسِ جان
|
|
|
|
|
روز اول که آمدی گفتم
این دلم رنج درنوردیده
من ضعیفم مگر نمی دانی ؟
درد کم در تنم نرقصیده !
|
|
|
|
|
نمی پرسد ز من حال و هوایی
نمی داند که دل دارد خدایی
|
|
|
|
|
واژه ها و جمله ها
به راه می افتند وُ
در فلسفه ای نام ناپذیر
با تلاشی پیش دستانه
برای تعیین حقیقت
|
|
|
|
|
خاک زیر پایت را سرمه چشمانم میکنم
آتش جانم را گوارای جان پاکت میکنم
|
|
|
|
|
تا که رخ تر کنم ز اشک دیده ی خویش / ویرانی بغض بی صدایی می خواهد
|
|
|
|
|
به کجا روم خدایا که بکارم عشق و جان را
که درو کنم محبت گل خنده در جنان را
|
|
|
|
|
بدترین ما کسی است که احساس امید را
|
|
|
|
|
شب رَمید
ثانیه ها سرگردان
غزلم! آرامم
نغمه ای باز ؛ بخوان..
|
|
|
|
|
زمستان
گفت پنجره چه خواهی زمن طوفان
جواب داد منم پیک رسیدن زمستان
من کوله باری از بر
|
|
|
|
|
چه گويم ز اين بوم و بر زمين
كه پر شد ز آه و ز اشك حزين
بهر گوشه ای كاندران گلشنی ست
به کامش همی غ
|
|
|
|
|
سراپا شعرم،
آه،،،
کسی نمیخواند مرا!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
جوانان کورد
یا در انفال مردهاند،
یا که در حلبچه مسموم!
|
|
|
|
|
گر من امروز اینجایم و این دو چشم تماشا گه توست
روز بعد من آنجاییم و دگر دیده تماشا گه ماست
|
|
|
|
|
نماز بارونشو ما خوندیم
خدا بارونو کانادا فرستاد
|
|
|
|
|
خاطرات کودکی در خاطرم دارم هنوز
با نوای لای و لایی مست و هشیارم هنوز
خنده های از ته دل، وقت بازی
|
|
|
|
|
عجب شب بلندی
امشب
چشمام مونده به در
به انتظار تو نشسته ام
تو دست هام مثنوی و عزل
قصه ما تو این
|
|
|
|
|
دست نوازشگر تو
جستجوگر عشق
|
|
|
|
|
پیام مهر و بودن داره یلدا
|
|
|
|
|
مهرى كه باريد از نگاهت بر جهانم
رفت و نشست آرام بر اعماق جانم
دل مى ربود از هر كسى هر واژه ى
|
|
|
|
|
تا حال که هرچه دویدم نرسیدم من ،
به محبوبم
انگار شده ام ، همچون اویسِ قرنی
|
|
|
|
|
بخدا صد شب یلداست که از جاه افتاد
|
|
|
|
|
خدانگهدار دلتنگی های بی امان غروب.....
خدانگهدار فراق بی پایان جمعه ها....
|
|
|
|
|
بی تو من خنده کنان به کنج جهان خواهم رفت
بی تو من نغمه زنان به پیش بنان خواهم رفت
فکر کردی بی تو ا
|
|
|
|
|
سرو آزاد منش ، سبزی تو در خطر است
سُبل1 مانند تو سبز است و پُر بار و بَـر2
|
|
|
|
|
چهره ی خندان. افق شانه. زد فرش زمین
آفتاب لبریز کرد جام طلا فرش زمین
جان به تن مه لقا زلف پریش
|
|
|
|
|
هبوط آدم و حوا در اوج رسوایی
شروع فلسفه ای شد به نام تنهایی
|
|
|
|
|
شهر زیباست ولی محبس و زندان من است....
|
|
|
|
|
ای آه خوش میرسی ازراه
ممنون که زنی سربه دلم گاه
دلتنگ توبودبغض من وماه
عادت شده ای بر دل
|
|
|
|
|
با تو من درمانده از تفسیر توحیدم هنوز
|
|
|
|
|
آمد به دیدار دخترک
پسرکی ساده و بی رنگ
از خود واقعی هم واقعی تر بود
قبل از آنکه گوید حرفی دخترک
|
|
|
|
|
هر ثانیہ این پنجره از دلهره وا شد
با هر تپش این قاب دلآزرده فروریخت
هر گوشہے این خانہ کسے من
|
|
|
|
|
از عمر چه می خواهم چنان که تو را دیدم
تعبیرِ خوابمان این بود آنگه که بوسیدم
|
|
|
|
|
قشنگتر از چهارطرفش به شرط چاقو
|
|
|
|
|
گِردند حریفان
در این جمع بوقت سحر
در خلوص صبح
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۳ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |