پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
شب رو است آن کاروانی که سودای دل دارد /ساربان میداند این ره رهزن عیاری ندارد
|
|
|
|
|
از جنگل انبوه سروستان
دلخوش به سروی سایه دار ، اما
بادش پریشان می کند هردم
تا سایبان ازمن بگردان
|
|
|
|
|
به مهجوری دلم خونو کبابه
مرا جانی کجایی ای ربابه؟
|
|
|
|
|
تو را
به کافه یِ دنجِ دلم
به نسکافه یِ
شعر مهمان می کنم
اجابت کن درخواستِ مرا
تا
فارغ از
ها
|
|
|
|
|
از عشق گریزان و دلم طالب آغوش کسی نیست
|
|
|
|
|
آن پادشه خوبان ، بـر جمله و بـر پاکان
از امر خودش راندس،بر جمله بشر فرمان
|
|
|
|
|
اینهمه دنیا ،
همه مالِ توئه
|
|
|
|
|
گاوها :
در هوای سرد و بارانی که طوفان می شود
عده ای فرصت طلب احساس شادی میکنند
تا نرنجد دولت و ن
|
|
|
|
|
به نام مظهر خلقت به نام جلوه ی باری
نمود عشق در عالم بسان چشمه جاری
|
|
|
|
|
باغبانی ام که گلهای خودم را چیده ام
از همه حتی ز خود هم من بسی رنجیده ام
من ز شادی و خوشی فارغ ش
|
|
|
|
|
در مذهب رندان سخن از جور وجفا نيست
آنـجا به جز از صحبت پُرمهر و وفا نيست
در مذهب
|
|
|
|
|
خاطر ات از خاطرم یک دَم نمی آید بُرون؛
چاره اش را بی امان گشتم،ولی پیدا نشد!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
تمام تو
برگی ست بر دفتر روز مرگی هایم
برای یک اتفاق نو
|
|
|
|
|
دماوند ای شکوه هر چه ایرانی
ای آنی که هزاران س
|
|
|
|
|
برای رفتنم از خود ، به فکر یک چمدانم
|
|
|
|
|
شهر من
قیما خونه هامون رونقی داشت
میون حیاطاش میز و صندلی داشت
جمعه ها دور هم د خونمون جمع
|
|
|
|
|
دلخوری من از آدما
شده مثه چک برگشتی!
|
|
|
|
|
در شبی شعر غم انگیز مرا میفهمی
|
|
|
|
|
یک روز اگر دیدی سوارِ اسبِ چوبی
|
|
|
|
|
اگر تو آسمان باشی و من اختر به کوی تو
دمادم وصل باشم من، به مژگانت به موی تو
|
|
|
|
|
دستانت را ببخشای بر من
حتی بی سودن،
همچو خدای
که مسیح بخشایید بر باکره مریم
که مصحف تاباند بر
|
|
|
|
|
شعرهایم،
همه بوی نان گرفتهاند!
از بس
سر سفرهی خالی نشستهایم...
سعید_فلاحی (زانا کوردستا
|
|
|
|
|
چرا ما آدما دنبال جنگیم
همه دنبال جنگ و نام ننگیم
|
|
|
|
|
برو!
ماندن بیفایدهست،،،
اگرچه؛
دلِ رفتن
نداری!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
باران می بارد وُ
آوازش، قلبها را
از خواب شقاوت بیدار میکند...
برخیزید آیی آدمها
دست در دست
|
|
|
|
|
آفتاب بی غروب صبر و ایمان زینب است
جلوه ی عشف الهی زین گلستان زینب است
|
|
|
|
|
از ترس تو ای شب...
نفس کشیدن چه دشوار است!
سایه ها مثل روح های مرده بر در ودیوار می دوند
|
|
|
|
|
ای پرستـار نمونه ، آسمانی خواهرَم __
عاشق خدمت همی سرشارِ احسان و کَرَم
|
|
|
|
|
قطره قطره می چکداشکم به پای هرغزل
مانده ام درگیر وزن فاعلاتن ویافعل
باز
|
|
|
|
|
سال ها منتظرم پنجره را باز کنی
|
|
|
|
|
اي تو خداوند پاك، لطف نمودي به خاك
وَرنه همين خاك پست ازهمه ميداشت باك
هرچه بر آن
|
|
|
|
|
باید خری بخرم در ازای پنج ریال هایی ،
ازهر منبر و وعظ
|
|
|
|
|
به سوی این دلم بازآ بیا ساقی به دیدارم
که در شبهای تنهایی به عشقت یار بیدارم
|
|
|
|
|
خوشدلم :
زخم جانسوزی نشسته بر دلم
تیره و تار است چندی محفلم
خارها را باغبان خشکانده است
حیف ا
|
|
|
|
|
دستهای کوچک تو
در دستهای بزرگ من
|
|
|
|
|
چشمه ها خشکیده شقایق ها...
|
|
|
|
|
تیزتر از لبه تبر
کشنده تر از سم
ترسناکتر از طناب دار
چشمان توست
که کفشهای رفتنم را جفت می کند
|
|
|
|
|
بربوم دلم طرح گل عشق کشیدی
|
|
|
|
|
دارم ای یار من از شوق وصال تو نشاطی که
که مپرس
|
|
|
|
|
رویایت پر باران
بیدار شو
ابری که خیال باران دارد...
|
|
|
|
|
صدای بلبلم از یاد رفته است
بوی گل یادم نمی آید دگر
|
|
|
|
|
در بحث علم و اقتصاد هرگز نترس از انتقاد
|
|
|
|
|
رفتی تو و ز غصه از دست دادنت
بیچاره وار می کشند اینک عذاب را
|
|
|
|
|
نریزد شرابی به پیمانه ام
زاندوه وحرمان
در فراق رخت !
|
|
|
|
|
خاکستر مشق احساس کفن باشیم
|
|
|
|
|
کاشکی با ما خیالت ساعتی
در پی جایی که گمشد راحتی
|
|
|
|
|
مگذار مرا با دد و دیوانِ ستمگر .
ای یک تنه بر خاک کشِ صد یل عسگر.
|
|
|
|
|
یک روز دلم بر دل دریا بزنم
یک روز دگر بصره و دَیرا بزنم
با ناو و افی فاو و به آتش بکشم
با شیردلان
|
|
|
|
|
کنارت آسمون مال منه آغوشتو وا کن
|
|
|
|
|
آشنا میزند این چهره ی روشن در شب
سخت می شد از دور، که ترا خوب شناخت
به گمانم تو همان اولم از دور م
|
|
|
|
|
از گذشته گریزانم
از آینده هراسان
چشم به راه فرشته ی مهربان
که روزی می آید
اشکهایم بند نمی آید
|
|
|
|
|
ای که اسم اعظم تو قاضی الحاجات ما
وی حریم با صفایت . قبله ی اهل ولا
|
|
|
|
|
شعر هایم نوای من ست آه بشنو
|
|
|
|
|
دل ساده را بلرزان به دروغ آشنایی
|
|
|
|
|
لبخند گاه گاهت جان مرا ز تن برد
عقل از سرم پرید و جسم مرا بیفسرد
|
|
|
|
|
می بوسد
بند بند انگشتت
خشم درونم را
مشق شبم را، تنها روزت را
|
|
|
|
|
خدايااين چه عمري شدچرا وامانده درراهم
اسير دست شيطانم ، چرا افتاده در چاهم
خداوند
|
|
|
|
|
به سوی این دلم بازآ بیا ساقی به دیدارم
|
|
|
|
|
صدای خوبی ندارم من
وگرنه می خواندم
من فقط یه مسافرم
وگرنه بازهم ، می ماندم
|
|
|
|
|
هم دورو ، هم خودستا ، هم مدعی
|
|
|
|
|
پشت شعرهای کوچک من
دنیای بزرگیست پر از تو...
|
|
|
|
|
شاید باورش سخت باشد،
اما....
در قلب من یک اقیانوس پنهان است!
|
|
|
|
|
ﺷﺎﻋﺮِ ﮐﺷﻮﺭ ﺯﯾﺑﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥِ کهن
ﺷﺎﻋﺮی ﮐز قلمت ﺧﻮﻥِ جگر میرﯾﺯد
|
|
|
|
|
می گردم در دست
من چگوآرا
میکوبند مرا
بر سینەی دیوار
مینگـرم از کنجی تاریک
بە مردمی
کـ
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۱۹ پست فعال در ۱۵۴۳ صفحه |