جمعه ۳۱ فروردين
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
اب را من چه گوارا دیدم
پای ان چشمه ی صاف
خاک را تشنه ی رویش دیدم!
در سرازیری ان دره ی سبز
و چه زیبایی چشم گیری داشت
جاده ای
که هر صبح
به افق می کرد
سلام...
وعقابی
که ازان بالا
چشم بر لانه ی خویش داشت
هنوز
ریگ های ته رود
انگاری
چشم داشتند
و مرا میدیدند
پرز لبخند شده بود
ساحل و دشت
پرز احساسی
که مرا یاد گهواره ی
کودکی ام می انداخت
وصدای لالایی که مرا می خوابند
و هوایی
که پر زعطر گل شبنم بود
مادرم
که هران
دورسرمن می گشت
که مبادا خواب شیرینم را
جیغ ان دسته کلاغان
برهم زند
روزگاری خوش بود!
(روح مادر عزیزم تا ابد شاد
وقرین رحمت خداوند باد)
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام دوباره دانیال نمیدونم ناراحتی من از حرفت درسته یا نه ولی قصاوت با خودت شعرت را منتشر کردی و درخواست نقد و نظر دادی بعد میگویی (این فقط یک بداهه بود به هر حال از شما ممنونم)
این رفتار اصلا منطقی و حرفه ای نیست یا همیشه شعرت را با ویرایش منتشر کن یا در خواست نقد و نظر زیر همه شعرهایت ننویس اگر مینویسی لزومی نیست از خودت دفاع کنی بلکه باید از شعرت دفاع کنی چون اشعار قبلی ات هم مشکلاتش کم نیست دوستتدارم 🌿💜🌿 | |
|
سلام مجدد به امیر حسین جان محترم ولی من از سخنی که در اول نقد خویش فرمودی تعجب می کنم که چرا من از زلالی اب می گویم.چرا از زیبایی دره ی سبز می گویم. اگر من و شما به عنوان یک شاعراز زیبایی نگوییم و فقط انتقاد کنیم پس چه کسی زیبایی ها را به نسل اینده و دیگران نشان دهد؟؟؟ شعر که همش نالیدن و نق زدن نیست دوست من!!!!! به قول فروغ سخن از روز است پنحره ی باز و هوای تازه با تشکر مجدد از شما به خاطره نقدتان | |
|
با سلام استاد قنبر پور عزیز . بسیار زیبا بود . 👏👏👏👏👏👏👏👏 | |
|
با سلام استاد فریادی عزیز . با اینکه بنده شاعر نیستم ولی عرض میکنم هرگز از نقد راهگشا ناراحت نشوید که میدانم هم نمیشوید . فرمایشات استاد قنبری هم جالب بود و سایر عزیزان . من پنجاه و هشت سال سن دارم و گاهی شده حتی از افراد زیر چهل سال هم جهت راهنمایی و تصحیح دلنوشته هایم کمک گرفتم . ضمنا کاملا مشخص است که استعداد بالایی دارید . همیشه شاد و موفق باشید . 👏👏👏👏👏👏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دانیال جان روح مادر عزیزت شاد🙏مادر یعنی همه چیز.
چون درخواست نقد داری چند خطی مینویسم.
بنظرم آمد که این شعرِ منثور کمی نیمایی و کمی سپید است که درواقع هیچ کدام نیست.
همین ابتدا بگویم دانیال من اصلا چشمه آبی نمیبینم
چه برسد که صاف زلال و گوارا هم باشد، خشکی کارون و زاینده رود
گواه حرف من است، و مشکل امروز مشکل کم ابی و بی آبیست
و میگویند جنگ بعدی بر سر آبه، تو آب را چه گوارا میبینی من ترجیح میدم یک ارنستو چِگوآرا پیدا شود بماند و بگذریم...
از همین توضیح وارد شعرت میشوم چرا که بی دلیل نیست،
حتما این جمله که میگویند شاعر باید فرزند زمانه ی خویش باشد را شنیدی، خیلی نکته مهمیه که باید به آن توجه کرد.
زمان به سرعت درگذر است و این در زیست فردی و اجتماعی ما تاثیر دارد، این موضوع در مورد شعر هم صدق میکند.
شاعر کجای شعر است و رسالتش در زمانه خود چه میشود،این را در تفکرات خود و تخیل شعرت باید پیدا کنی. امروزه کسی از چشمه آب نمی آورد چون جایش را به لوله کشی ها داده و به راحتی در دسترس قرار گرفته،
یعنی؛ شعر آن دور دورها در آسمانها یا پشت آن کوه ها و انسوی افق نیست
جزییات روزمرگی و هرچه که ریز و درشت در اطراف است میتواند شعر باشد و شعر شود، از اشیای پیرامون گرفته تا مسائل اجتماعی ازینها غافل نباش.
شعرت احساس دارد ولی به تنهایی کافی نیست، تصویر دارد اما بکر نیست و گزارشی به شکل بسته های آماده است
مثلا: آب را من چه گوارا دیدم
پای آن چشمه ی صاف
سوال اینجاست کدامـ چشمه؟ چگونه شد صاف گوارا دیدی؟ و...
چگونه گفتن را بهتر بیاموز خیلی مطالعه و تمرین کن.
تصویر را با کمک صنایع ادبی بکر بدیع نساختی بلکه توضیحش دادی این اتفاقی یا پدیده ای نیست که تو خلقش کرده باشی بلکه تکرار مکررات است، مثل این است که کسی بگوید: کودک را من چه فقیر دیدم
سر آن کوچه!
خوب یعنی هرکس به پست ما خورد و این جمله را گفت،شعر گفته؟! پاسخ منفی است چون این جمله را در اطرافمان بسیار میشنویم، مساله ی اصلی شعریت است که در متن نمیبینم.
یک جایی به شعر نزدیک شدی:
ریگهای ته رود انگاری چشم داشتند...
ولی با توضیح دادن بیهوده این فرصت را از دست دادی
(انگاری مرا میدیدند) کارت را خراب کرده و صور خیال را گرفته
و مازیار درست گفت درواقع عقیم مانده، در مورد کلیشه و تقطیع هم با مازیار هم عقیده ام یک بازنگری مجدد لازم است و اینکه یک جایی به شکل کلاسیک از رابه ز مخفف کردی در صورتی که در چند سطر بالاتر عقابی که از آن بالا... اینکار را نکردی که متوجه نشدم به چه علت مخفف،این همان مساله ی زبان روز است
که شاعران نه همه بلکه عده ای فکر میکنند چون قالب نیمایی و یا کلاسیک است حتما باید شگردهای زبان کلاسیک رعایت شود
که این اشتباه است، بهتر است به زبان زمانی که در آن زیست میکنیم شعر بنویسیم، زبان شاعران کهن کاربردی در زمانه ی ما ندارد.
زبان شعر امروز از زبان شاعرانی مثل نیما، فروغ،سهراب، و... هم فراتر رفته و عبور کرده است.
در شعرت اتفاقِ شاعرانه رقم نخورده و فقط جملاتی به شکل خبری ساده شرح دادی و گونه های بیان بدوی است و برای شعر امروز نیست، طرح نو باید زد که نزدی، درون مایه شعر و مفهوم لاغر است.شعر گفتن پیش از هرچیز ذهنی منسجم میخواهد یعنی ذهن در خدمت شعر باشد.
من چند نمونه از ویژگی های شعر امروز (مدرن یا پستمدرن) را مطرح میکنم خودت ببین در شعرت میبینی یا نه: پلی فونی، تاویل، پارادوکس، شگردهای زبانی،تصویر، تشخیص و...!!!
بنظرم اشعارت مشکل فرم محتوا و زبان دارند که با مطالعه و تمرین برطرف میشود به شرطی که ماهیت اصلی شعر و صد البته سبکت را بشناسی که بسیار اهمیت دارد، سبک خودت را پیدا کن، حتی قالبی که در آن راحتـتری را بشناس. سبک چیست:
سبک، شیوهایست که شاعر شعرش را مینویسد و میسازد که اغلب آنرا باید در زبان شعری دید و از همین رو میبینیم که یکی در نوشته یا اشعارش دارای سبکی ساده و روشن است و یکی دارای سبکی پیچیده و دیگری سبکی معتدل دارد.
دو نوع سبک وجود دارد اولی رویکردی است که منعکس کننده ی صفات و کاراکترهای شعر و نوع کارکرد آنهاست و یا نشان دهنده ی وابستگی به یکی از مکاتب ادبی بوده یا خود بروز دهنده ی مکتبی معین است و دومی اتیکت یا متد مخصوص یک شاعر است، یعنی وقتی داریم یک شعر را میخوانیم بدون نام صاحب اثر تشخیص دهیم یا حداقل حدس بزنیم شاعرش کیست.
دوست من تو پتانسیل خوبی داری و احساس زیبای شاعرانه به اندازه کافی داری پس حیفه که بهتر و بهتر نشوی، پیشنهاد من به تو مطالعه درباره ی شعر مدرن و پست مدرن و خواندن کتابهای رضا براهنی، گروس عبدالملکیان و باباچاهی است.
امیدوارم حرفهایم ناراحتت نکرده باشد، موفق باشی یاحق