شنبه ۲۲ ارديبهشت
|
|
در صداقت های ایرانم فریب افتاده است
|
|
|
|
|
قولی از فردایی روشن، به ما دادهاند
|
|
|
|
|
معشوق به عاشق گفتم امشب
کنارچشمه گل بشکفتم امشب
صفا ی باده نوشان باش نگارا
بیا که باده در مشتم
|
|
|
|
|
نوحی بباید تا کِشد این رفته در غرقاب را
|
|
|
|
|
تولدم مبارک خوش اومدم به دنیا ؟
مادر همیشه می گفت از خوبیای دنیا
دنیا وفا نداشت که ازش چه ضربه خور
|
|
|
|
|
کُشتیار خودم شدم که بروم ،
ازاین شهرِ کم تقوا
اما نشد که نشد
|
|
|
|
|
_برای گرم شدن؛
به یک لیوان چای هم
قانع می شوند
اشک هایم...
|
|
|
|
|
در مکر این زمانه جانا مانده بودم
|
|
|
|
|
آخرین باری ست که به دیدنت آمدم...
|
|
|
|
|
نیمه شب،
با بیت هایی از نیاز
در تنورِ سینهِ سوزانِ خویش
دردِ دل های نهانی گفته ام
|
|
|
|
|
وقتی که شحنه محقق ِ تاریخ میشود...
|
|
|
|
|
در میان کدامین جاده
افسار گسیخته عشق شدیم
در میان کدامین ره
با شمن ها دم خور شدیم
در میان رمل ها
|
|
|
|
|
من سازهای نازِ تو را، گوش می کنم
هرچه که گذشته را فراموش می کنم
ازاین به بعد به جای هر باده ای، فق
|
|
|
|
|
ای یار؛ میخواهم کمی آرامِ جان باشی
|
|
|
|
|
بر نور اساس خلق سرمد صلوات
|
|
|
|
|
دوش بود، دوش که من
به طریقی که میگفت دلم
سمت و سویت نگاهی کردم...
|
|
|
|
|
زحمت مردن من یک قدم است تا لب گور /
دائما کفن ز تن دارم عزیز در شب و روز /
من که از خان بودنم یاد
|
|
|
|
|
«سرود سرور»
تو را میشناسم،
گویی تورا جایی دیدهام،
صدایت را شنیدهام.
تو از دل شاهنامه آمدی،
|
|
|
|
|
ای اهل عبادت که نماز است تو را
هم سایه و هم سوز گداز است تو را
با وعدهٔ غلمان بدن لوءلوء ناز
دیگر
|
|
|
|
|
ایمان دمیده بر دل و روح و روان ما
|
|
|
|
|
نه داری ریگ در کفش ، نه داری سنگ در سینه
|
|
|
|
|
ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار اس
|
|
|
|
|
من که آخر میشوم پروانه ای در این دیار
|
|
|
|
|
تمام من از داغ لاله لبریز است
آری من یک نقطه از شب را پنهانی در سینه ام جا داده ام
|
|
|
|
|
صبح دل انگیزی پس از شب زنده داری هست
|
|
|
|
|
⚘اللّهُمَّ صَلّ عَلی
مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم⚘
|
|
|
|
|
چه آهنگ غریبی مینوازد تکنواز
|
|
|
|
|
لعنت به تو که چاره ندارم از تو!
|
|
|
|
|
این جهان قالب شعری است..
|
|
|
|
|
می شد ای کاش که برگردی و تکرار شوی
|
|
|
|
|
جوون به لب کردی منو !
نیستی دراین حوالی
|
|
|
|
|
ای قلب گرفتار و ضعیف ای دلِ ناشی !
|
|
|
|
|
در کرشمه یا که در شهناز میرقصانیم؟
|
|
|
|
|
چه تاجی زدی بر سرم زندگی
به غیر از مصیبت به جزء بندگی
|
|
|
|
|
هر که را دیدم به سر سودای یاری داشته
|
|
|
|
|
تو شدی جفت و من آن عنصر تنهای غمم
|
|
|
|
|
بر در میخانه افکندم قبا و شال را
رهن مخموری نمودم جمله جان و مال را
....
|
|
|
|
|
دردت به جانِ جسمِ پلاسیدهام عزیز
|
|
|
|
|
♥️بر این حس و بر یار صد آفرین♥️
♥️بر این عشق و بر آن رخ و بر جبین♥️
|
|
|
|
|
مادری گم کرده طفلش زیر باران
میجوید اور را به اشکی به (بهتر) ز باران
|
|
|
|
|
سینه ات بادا ب دور از خیالت
شدم سرگشته و سودای دیارت
|
|
|
|
|
در عَجَب هستم از این چرخِ گذر
گاه خیرت می دهد گاهی که شر
|
|
|
|
|
در انتهای این راه، من ماندهام و تباهی
که مملو از درد است در این سیاهی
در گردابی بیپایان گرفتارم
|
|
|
|
|
در مورد اسکندر مقدونی و حمله به پرسپولیس که با استفاده از صنعت ایهام به جای عاشق و معشوق در این رباع
|
|
|
|
|
با عشق صدای تو شنیدمْ گِره آغاز شد
فَرشِ تو بافتم و چهره هم پَدیدار شد
دستم به هر تار چه قشنگْ تصو
|
|
|
|
|
با همه فرزانگی آخر فریبم دادهاند
آنچه سهمم بوده را دست رقیبم دادهاند
|
|
|
|
|
بود عید مبعث محبان مبارک
بود جشن زیبا فراوان مبارک
|
|
|
|
|
خبرت هست که من دلبریدم از عشق
یا که از یاد بردم ، همه ی خاطره را
تو نخواستی بم
|
|
|
|
|
ستم بر خود چرا کردی حذر کن
به شیطان درون خود نظر کن
زمان تنگ است و انجام آید آخر
|
|
|
|
|
میتونیم بشیم یه الگو
بدون هیچ حرفُ جادو
|
|
|
|
|
روز مبعث نقطهی پرگار در تاریخ بود
|
|
|
|
|
این روزهای سرد پاییزی
بیاد خش خش برگان زرین
در خانه محصور نشسته ام
|
|
|
|
|
معیشت به گاهی برآورده خون
|
|
|
|
|
✍️ ترانه : م.مدهوش✨
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
همین قرآنِ روو طاقچه
بوی نمدارِهمین خاکِ توو باغچه
همه ارزش اند برایم
|
|
|
|
|
می رود ،گویی که جانم از جان میرود...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۰۸ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |