پنجشنبه ۱۱ خرداد
|
|
بهشت است در نگاه تو خیابان غرق در باران
خودت بنگر به تنهایی دلم را کرده ای ویران
قلم را روح می
|
|
|
|
|
نورِخدا، حجّتِ یزدان رضا_بَحرِ کَرَم، شمسِ فروزان رضا
|
|
|
|
|
مژده ای یاران که میلاد امام انس و جان است
|
|
|
|
|
در سرابی میکِشد دست مرا هم سرنوشت
من نفهمیدم کدام است این جهنم یا بهشت
|
|
|
|
|
مثه تقدیرشهرزادم هزار و یک شب آواره
تو میدون واسه نامردا حریف مُرده کم داره
تماشا میکنم رودُ که ا
|
|
|
|
|
عشق بنازد به چنین سروری
گردوغبار حرمش توتیاست
باز کند هر گره ای دست تو
تا ید بیضای تو مشکل گشاست
|
|
|
|
|
اوکه بایدمی شنفت گفت
سوتی، گافّ به گفتارخیط کاشت
|
|
|
|
|
دست دعا بسوی خدا می کنم بلند
چونمشگلاترامثلپرکاهمیکند
|
|
|
|
|
آوا میدهد مرا دیرْهنگامیست
بانگی در آن حوالی
خَموش و رازآلود
ناشکیب و سرکِش.
|
|
|
|
|
وقتی دلشوره ، خود را ،
به تاخت و تاز میزد ،
ریلکس یه گوشه ای نشسته بود و،
سیب اش را گاز میزد
|
|
|
|
|
✍️ ترانه
م.مدهوش☄️
🎧 دکلمه: بانوهستی احمدی❤️🔥
|
|
|
|
|
صدای التماس معدۀ بی جان شده عقده
|
|
|
|
|
کاش بودی سهراب
چشمه ای نیست دگر پایین دست
|
|
|
|
|
حافظ و شاخ نباتش غزل توست هنوز
|
|
|
|
|
منِ از لنگه کفشِ کودکی ام تنهاتر
خوب به یاد دارم
|
|
|
|
|
چاه زنخدان تو محبس جان من است
|
|
|
|
|
غروب انتظار
غم دلتنگی خود را به چه کس باید گفت؟
شکوه از درد جدایی به چه کس باید
|
|
|
|
|
دو تا خط موازی با سکوت گرد بی معنا
تو و عشقت، من و عقلم،دوتا دیوانه تنها
|
|
|
|
|
گاهی خودم برای خودم شانه می شدم
|
|
|
|
|
اندیشه
کهنگی اندیشه ها
بوی نا گرفته اند
در تاریکی نمور ذهن
چند پنجره آگاهی می خواهد
تانفس
|
|
|
|
|
ای عشق باور نی کنم آوازه ات را
|
|
|
|
|
بار الها به تمنای تو در پروازم....
|
|
|
|
|
کرم شب تاب تو آهسته بتاب...
متهم بیدار است...
و شقاوت درخواب...
ترس در سینه زندانبان است...
من
|
|
|
|
|
قناعت دارم
قناعت باطنی
مثل قناری
|
|
|
|
|
یکروز هم سر میرسد باشم شبیه خاطره
مُردم به سوز قلب تو، دیگر دچارت نیستم
جانم به جانان بوده تا، ش
|
|
|
|
|
گاهی به تقدیر باید که پشت پا زد
|
|
|
|
|
یک خانهای از آسمان یک خانه ای هست یادگار
از جنس نور و بندگی در مشکلات روزگار
|
|
|
|
|
اگر چه عشق فقط واژه ای به گفتار است
هزار نکته شیرین از آن پدیدار است
|
|
|
|
|
افراغ اندیشه را این گونه می نویسند تا نباشی نمی نویسند!
|
|
|
|
|
داستانکی موزون از کتاب صدای پای احساس+ یک شعرخوانی.
|
|
|
|
|
نَفَس نَفَس بهاران ، سرزد از دل
|
|
|
|
|
باز امشب با خیالت غرق رویا گشته ام
|
|
|
|
|
باورم نبست..عاشقانه
خاطرات من و تو شهره ی یک شهر شده
با همه جان و دلم , من به رهت منتظرم
آخرین
|
|
|
|
|
به فوتِ عزّتِ بابا شده هم آشیان گریان
|
|
|
|
|
آخرین برگه به پوچی می رسد در حال تو
تا که برگی نو کشیدم من به استقبال تو
|
|
|
|
|
در تورِ سرخِ غصهٌ نان گیر کرده ایم
|
|
|
|
|
خدایا تویی چتر نجات..
برای لحظاتی که
بغض دارد ونفس کشیدن سخت،برای تمام روزهای تلخ تر از زَهرش
ب
|
|
|
|
|
همچون طعم گَسِ گیلاس،
در بعد از ظهری از تابستان،
چه طَعمِ قشنگی دارد،
خیالِ خامِ داشتنِ تو،
|
|
|
|
|
همه سالها ساکن یک لحظه اند
این یعنی جنون تورا داشتن
|
|
|
|
|
✨✨✨
یادم را به خانه بیاور
در انزوای سرد سلولی در خیالت
|
|
|
|
|
زمانش مهم نیست
صبح باشد یا که ظهر
غروب باشد یا دم صبح
کافیست تو بخواهی
من برایت می میرم...!!
|
|
|
|
|
مَنطِق الطیرِ خوشِ هُـدهُـد و عطّار سلامت
بُــــت دیوانـــه کُشِ مِنبَر و مـــعیار سلامت
به خودم آ
|
|
|
|
|
یک منطق پیچیده درونم به هیاهوست
تا بوی تو پیچده به من ،قصه همین است...
|
|
|
|
|
میرزاکوچولو دوباره پامیگیره. راه رفتنومیخوادکه یادبگیره. یکی بیاددستوبگیره میرزاکوچولومیخوادبه جنگ
|
|
|
|
|
امشبم که باز غم دارم نیامد باز هم
|
|
|
|
|
با،،،
لالههای سرخ،
[محصورِ سیمخاردار]
پیامیست!
|
|
|
|
|
در زمان شهادتِ "شهید بابک نوری هِریس" و بعد از انتشار عکس هایش، همه گمان می کردند این جوان زیبا و خو
|
|
|
|
|
من بارها شنیده بودم،
که سیبِ سرخ
نصیبِ شغال می شود، ولی
امرز، در روشنیِ روز شاهدم
|
|
|
|
|
مهمانم کردی
به درک
گفتی اعرابش
با صاحب خانه
|
|
|
|
|
آه...، آرامِ دلم افتاده در جوشی نهان
|
|
|
|
|
یاد آن رود پر از آب به خیر
سبزهای پُرِ از نقش و نگار
کوچه های پیچ خورده سمت باد
یک قرارِ ساده در
|
|
|
مجموع ۱۱۵۲۱۰ پست فعال در ۱۴۴۱ صفحه |