جمعه ۱۹ بهمن
|
|
اوکه عزتمندی اش رنجاندن خلق است وبس..
|
|
|
|
|
نه میدانم از کجا، نه میدانم به کجا
این همه تردید چرا، با یک ذره همراه است
|
|
|
|
|
یک عمر نشستم که دلم را بپسندی
|
|
|
|
|
در بازی عشق بگو که باهم همدردیم
از حس سخاوت قالب عاشق دلسردیم
|
|
|
|
|
لطف خدا شامل حالم شد و حسین
از ره رسید و بین گناهان مرا خرید
|
|
|
|
|
هر شب ویار دارم
تادر کنار نفس هایت
چشمانت را بغل گیرم به تماشا
میخواهم غرق باشم در خلسه تمنا
آه
|
|
|
|
|
*(شِکوِه)*
^^^^^^^^^^^
عمری گذشت ازما ولی،دانم گذشته بی ثمر/
بایدشکایت را
|
|
|
|
|
حس و آوازه ی یک شهر شریف ،
|
|
|
|
|
دلم گرفته از این پندهای تکراری
|
|
|
|
|
گفت مادر عشق را، معنا كنم
معني الصبر را، مفتاح كنم
هرچه گفتم از زمين و از زمان
چون به عشق آمد، خج
|
|
|
|
|
همیشه موقع غم ساکتم، تو صحبت کن
تو حرف های غم انگیز بهتری داری
امین زمانیان
|
|
|
|
|
در تاریک ترین عاطفه های زمان،
دانش آموخته یِ آفتابم،
که از قله یِ بیرحم نگاهی غروب کرده ام،،،
|
|
|
|
|
رسید از خلد علیین تباشیر
که فخر روح را شد شش پسر شیر
|
|
|
|
|
وجود خویشتن میگیرم از آن ناسپاسی
که هارش کرده همراهی و لطف بیشمارم
|
|
|
|
|
دلشورههای بی تو مجالی نمیدهند
آرامشی به رنج و ملالی نمیدهند
حال و هوای غربت شبهای بیدلی
پا
|
|
|
|
|
تاگشودیم چشمانمان رابه جهان
|
|
|
|
|
گیرم دل تو هزار دیوار چین
من سنگ هزار منجنیقم
|
|
|
|
|
بازهم غنچه زد به جانم زندگی ،
بعد ازآن دلمردگی
|
|
|
|
|
پر اشتها داغم، بی تابی و بالا بالا می روی
مرغ عشق پیون و گلگون با تقلا می روی
با یک هزل با
|
|
|
|
|
دل که می گیرد فقط یک خلوت مستانه کافی است
|
|
|
|
|
ودرخم آن کوچه
می نوازد باد
|
|
|
|
|
بر می گردم
به سمت حنجره های فقر در فهم حیا
|
|
|
|
|
حواست به تاریخ انقضای هبوطمان باشد..
|
|
|
|
|
او تنها عدد گنگی بود
که هرگز
گویا نمیشد
حتی اگر جذر مرا می گرفتند
حتی اگر با مشت های صفر
ح
|
|
|
|
|
هی خِرقه تُهی مَکن که جان بِستآنی
|
|
|
|
|
تقدیر من امروز چنین خورده رقم
تا که بر بی سرو سامانی این روزها شعری بگم
|
|
|
|
|
سر گذشت و به سرا حکمت گرگان بشدست...
|
|
|
|
|
خنده بر این روزگار هیچ نخواهم جز او
هیچ نبینم به کار هیچ ندارم جز او
|
|
|
|
|
بو حدیثی حضرت باقر گتیرمیشدیر دیله
کِ امیرالمؤمنین اِئتمیش روایت بیر بِئله
|
|
|
|
|
گربه ای چاق و بُراق و تیزبین
ساعتی بنشسته موشی را کمین
|
|
|
|
|
با یاد تو، شعر ز لبهایم میجوشد
|
|
|
|
|
چه زیبا بودی از دور و ،چه وحشتناک از نزدیک
تو رفتی جای تو مونده ،شبیه رد یک ماتیک
...
|
|
|
|
|
عید مبعث شد جهانی پر زنور
غرق شادی کوچه ها غرق سرور
|
|
|
|
|
نازنین باز که اینبار کمی جا زده ای؟
از منو عشق رها گشته به صحرا زده ای
ذهن من پر شده از یاد تو
|
|
|
|
|
مست بودم که پیر میکده گفت
|
|
|
|
|
حال و احوالم مثال نم نم بارانی است ...
|
|
|
|
|
در مورد شب های تهران و نیشکر خوزستان و جنگل های گیلان است.
|
|
|
|
|
من آغوشمْ مثل تنهاییهام
نشسته دو زانو گرفتم غم و
نمیزارم از کودکی رد بشه
و...
|
|
|
|
|
پرم از قافیه اما همه بی نظم و ردیف
|
|
|
|
|
برخیزم و عزمِ زشهرشوشتر به شیراز کنم
"رنگِ رخِ "خود به رنگ چشم انداز کنم
|
|
|
|
|
مست وپاتیل
چای هر ضبح
چشمهایش
|
|
|
|
|
خاکم ای باد تا که تو پروازم کنی
من زمینم تا که تو آسًمانم کنی
|
|
|
|
|
سرمست ، در آخرالزمان می رقصید
|
|
|
|
|
سنگ ریزه ای که
از کوه می گریخت
|
|
|
|
|
گفتم ای زاده نرگس باز نمادیده خندان ز ما
زچه پوشیدی چهره زیبا به گلستان ز ما
به امید وصل همه تلخی
|
|
|
|
|
گویید حرفهای خالق چون خویشه نوشتهاید...
|
|
|
|
|
جمله ملائک همه در کوی او
انجم و افلاک پر از بوی او
شد ابدی مهر و ادب در جهان
خُلق نکو را ت
|
|
|
|
|
*(پشیمانی)*
^^^^^^^^^^^^
مهتاب شبی آمدواز خود به درم کرد/
خوابید کنارم بجفا خو
|
|
|
|
|
چون کوه،عظیم و استوار است پدر
|
|
|
|
|
شبُ یک بغل خیالِ تو
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
چرا من زنده می مانم؛به تیغ"تاسیان" تو
چه کردی با جهان من؛جهان من جهان تو
|
|
|
|
|
دو غزل و یک رباعی از مهدی ملکی الف
|
|
|
|
|
این که می گم عاشقم، یعنی همین احساسم
یعنی بیشتر از خودم می خوام تورو بشناسم
یعنی محدود به تو و سمت
|
|
|
|
|
دلم که مشتری عشق ماهرویان بود
میان آن همه یوسف فقط خرید تو را
|
|
|
|
|
تازه دامادی گرفت یک نو عروس.
آن که کبکش خواند مانند خروس.
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
گفته بودمکه دگر دل به تو من نسپارم
دست را از سر سرگشته ی خود بردارم
گرچه صد
|
|
|
|
|
در موج و توفان مانده ام ای ناخدا ساحل ببر
صد دل به غوغا برده ام از ناکجا بی دل ببر
|
|
|
|
|
سرم گیج میره و نیستی ،
تا عصایم باشی
|
|
|
|
|
ای پنهان شده با نشان عالم دردسترس
فردا سایه تمام نما کن خوش دس
|
|
|
|
|
بکن توپو شوتوته
هوا کن تو فولوته
(ترانه ایی کودکانه در سن ۱۲ سالگی -سال۱۳۷۴)
|
|
|
|
|
استاد روزبهانی:
*(هوالباقی)*(۱)
****
زمن عمر هفتاد وهشت آمده/
ِّ بیاد کلاس ونشست آم
|
|
|
|
|
صبح آمد
🕊❤️دل و جان مست تماشای تو است
پلکزن
🕊❤️ که همه ام عاشق دنیای تو است
|
|
|
|
|
درد عشقت می کشد،آخر دل و جان مرا
|
|
|
|
|
هر دم ندا آید مرا گم کرده ره باز آ بیا..
|
|
|
|
|
گلفروشی گفت کار و کاسبی خوابیده است
|
|
|
مجموع ۱۲۹۶۲۵ پست فعال در ۱۶۲۱ صفحه |