يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
|
|
شعر اگر حکم و نگارنده شود مرجع دوست
|
|
|
|
|
دلم برای صحبتِ با توست تنگِ تنگ-
که از تباهیِ اوضاعِ شوخ و شنگ-
یکی یکی بگی و بخندیم بر چنین-
پلی
|
|
|
|
|
هر کجا هستی آسمان را بنگر !
|
|
|
|
|
ما که از باده ی تو دل خوش و سرمست شدیم/
از ســــــــــــــحـــرگاه ازل چون ز عــــدم هست شدیم
|
|
|
|
|
تو نگار منی
سرم داد میزنی
من کنار توام
چرا صدا میکنی
من نفس توام
با تو حرف میزنم
ندارم غیر توا
|
|
|
|
|
چرا تنهام میزاری منو بی یار میزاری
چرا تو کوچه ای عشق منو تنهام میزاری
چرا هرچی که میگم با من حر
|
|
|
|
|
سخت است وجود تو را تفسیر حضرت زهرا
بر وصف خواهان یه واژه م زبان قاصر حضرت زهرا
|
|
|
|
|
برای مرگ من چگونه جار میزنی
تو خنده ی مرا مدام دار میزنی
|
|
|
|
|
من دلم تنگ شده ، آخر نگاهم میکنی...؟
|
|
|
|
|
با شعر سپید هم میشود رقصید
|
|
|
|
|
🍁🍁خواستم شاید فراموشت کنم ، اما نشد..
|
|
|
|
|
داستان تو
مستم نخورده جرعه ای از استکان تو
ازنوع دیگراست یقیناً جهان تو
چون آن «زن شبانه ی موعو
|
|
|
|
|
حالا که می خواهید شعرم را بخوانید
با نامِ خود لطفاً به دیدارم بیایید
|
|
|
|
|
معلم
ای معلم در مقام اولیا
|
|
|
|
|
نان و نمکی که خوردی از شیر حلالتر
|
|
|
|
|
اگر سراغم را گرفت بگو در سکوت جاده ها تنها مانده
وگر دوباره پرسید بگو در انتظار لحظه ها وا مانده
|
|
|
|
|
مدتي حق بُد2 و باطل ، همه بي ياد شدن
اما اين دفعه به باطل ، همه بنياد3
|
|
|
|
|
اهلِ بیتِ حیدر کرار رسید در کربلا
شور و غوغایی به پا شد در میان کاروان
عَمه ی سادات به پیش آمد برا
|
|
|
|
|
بحالِ سجده افتاده بود برخاک ومیگریست
|
|
|
|
|
جام دل من زشوق دیدار تو مست
مستی دلم زشور عشقت سرمست
در بازی این ج
|
|
|
|
|
شبیه یک مسلمانم که در غم گم نمود ایمان...
|
|
|
|
|
چهکنمدردفراوان
ونباشددرمان
|
|
|
|
|
در بند زر و سیمیم آخر به چه معنایی
|
|
|
|
|
تاریکی شب هایم را در روشناییِ مهتابی گُم کرده ام
|
|
|
|
|
در فكر تو لميده در تختخوابم
هدفون در گوشم در اتاق تنگ تاریک
|
|
|
|
|
بس همه راز نهانی که در این هستی ماست
لیک ما اگه نه ایم کز سر بد مستی ماست
|
|
|
|
|
اخرش دوبیت شعرم را خال زنم برتنت...
نامم را میان شعرم تاتو زنم من بر بدنت...
شور این دوبیت شع
|
|
|
|
|
توافق
باران
معتکف پنجره
دوست داشتن
|
|
|
|
|
(جدایم کرده ای عید مرا بر هم زدی ، باشد)
|
|
|
|
|
رقیب گمان مبر که زیار دست شسته ام
عهدیست تا جامه کفن کنم ناگسسته است
|
|
|
|
|
زمستان،،،
برگشته است
آه،،،
گرمای دستهایت را
کم آوردهام!
|
|
|
|
|
بهم مشکوکی و سردی
نگاهت غرق آشوبه
تومریم ، خوب می دونی
مسیح ات ، مرده ، مصلوبه
...
|
|
|
|
|
از تو نوشتم ، واژه پشت واژه پر پر شد
|
|
|
|
|
نرسیدم به یقین هر چه به پندار زدم
نشدم صاحب اندیشه چو این کار زدم
|
|
|
|
|
هر شب به ضیافت خدا مهمان است
آن کز غم نان دگران گریان است
|
|
|
|
|
همه مناند
و من
همه !
آینده در گذشته
و حال
تناسخ فاصلههاست
|
|
|
|
|
خبرِ عاشقی ام در نظرت خوار گذشت
خاطراتم همه بر صفحۀ انکار گذشت
دشتِ دلداگی ام در عطشِ روی گلت
بست
|
|
|
|
|
رو به آبادی خرابی های دوران ای ولی
|
|
|
|
|
تو را می بینم و هرلحظه جانی تازه می گیرم
|
|
|
|
|
درجام من بریز ازآن می ، که سرخوشی
در می نباشد و ساقی
|
|
|
|
|
این حکم شراب است و جنون است و تباهی
ختم گل و سی پاره کنم نذر گناهی
|
|
|
|
|
خفه شد دلم خدایا! چه بهارِ درد باری
|
|
|
|
|
کوچه ای خلوت بی انتها
می خواهم
|
|
|
|
|
این باده خونین که به دل ریخنه شد
با بوی غم عشق تو آمیخته شد
من در
|
|
|
|
|
قصه ، عالم ، دریغا ، یاران ، رزم ، زندگانی ، روزگار ، بی بیان، همدم ، وصل ، کاه ، سخره ، خوش یمن، سی
|
|
|
|
|
بهار امید شرحی بر شکستها و
موفقیتهای روز گار جوانی است
|
|
|
|
|
کیستی تو
که قدم به قدمم
زنگ خطرم نوید هشیاریم بوده ای
|
|
|
|
|
گرگِ پیری ماه را وقتی ندید
زوزه ای با آهِ جانسوزی کشید
ماه با رقصیدنش معشوقه را
در میان قابِ چشمَ
|
|
|
|
|
شمع تو
در محفل پروانه ها، شمع تو روشن می شود
بلبل به سان هر گلی راهی گلشن می شود
باد صبا در یک نظ
|
|
|
|
|
علی(ع) به حق عادلس ،به راه حق هاديـَس
به معني راه حق ، علی (ع) چو استاديـَس
ع
|
|
|
|
|
با آرزویِ بهشت ، این جهنم برایِ ماست...
|
|
|
|
|
من در مرداب زندگی فرو رفته ام...
|
|
|
|
|
خواهان همه چیز او هستم +فقط طالب اویم +آرزوی تو رادارم
|
|
|
|
|
صف پیوسته ی آن مورچگان
یکباره پریدن همه پرندگان
ترسیدنِ یک جنگل، ازجانوران
خبر ازحادثه ای تلخ
|
|
|
|
|
تا به کی باید چنین
زجر خوردن را زمین
|
|
|
|
|
روسری سر می کنم
وقتی کنارم نیستی
|
|
|
|
|
من کیش شدم که مات بازی بشوی
من را بکشی هیتلر نازی بشوی
سربازم و از عشق رخت بد مستم
الکل ش
|
|
|
|
|
به وسعت قلب تو به وسعت نگاه تو
مهربانم آرامم كن
|
|
|
|
|
ابن مُلجَم مرادی را فراموش نکنید !
|
|
|
|
|
سوژه ی سرمشق شعر شاعران زیباییت
|
|
|
|
|
شب سردی است بهانه در راه
سرد وافسرده وغم آلود
تن او بی رمق از جور زمان
پای بند بخود در مدار خو
|
|
|
|
|
الا سبط علی شه زاده اکبر
دلیر بی مثل، مولود کوثر
|
|
|
|
|
مسجدکه ز بن ضرارباشد
بایدکه شودخرابه ای گند
|
|
|
|
|
بمناسبت میلاد امام حسن مجتبی
ترانه لالای فاطمه(س)
ای خسرو کرامت دنیای فاطمه
زیباترین ترانه ی لا
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |