يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
|
|
فراموشت نميكنم
مگر سلول هايم ميگذارند
|
|
|
|
|
دردیست اگر در دلت و درمان نیست....
|
|
|
|
|
فانوس امید شعریست
تقدیمی
به یکی از
دوستان قدیمی
و صمیمی در سال77
|
|
|
|
|
عمریست بار میکشی و عاشقی هنوز
محکم ببند گردن خود را به گاری ات
|
|
|
|
|
ای سرو بهار آمد
تکانی بده خود را
ریشه محکم کن و جان گیر
ای سرو نگو شاید
نشانی رسد از دوست!
آن
|
|
|
|
|
آن دم که می مکید لب شب را سپیده دم
یادم به یاد چشم تو پیوند خورده بود
|
|
|
|
|
تابیدنِ ماهِ پُر فروغ رمضان ،
یک بهانه است
|
|
|
|
|
باز باید طی کنم تنها و سخت این راه را ...
|
|
|
|
|
سلام سلامی زیبا!!! به بچه های دنیا
منم دایی با صفا !!! دوست شما بچه ها
|
|
|
|
|
دارم هوس ذکر تو را ای مه شبگرد
|
|
|
|
|
یاد تو در جان من تا زنده هستم تازه هست
|
|
|
|
|
ای عاقلان ، می ترسم از اولاد خویش
برجای مِهر و نیکی ام، دشمن بیارندم به
|
|
|
|
|
همهحاضرهستید
جسمبیجانمرا
|
|
|
|
|
شب قدراست وقدرخودبدانیم
دراین زیبنده شب انسان بمانیم
|
|
|
|
|
نیست درعمق وجودم شکر و شهد وشراب
زین سبب نسخه خود ریخته ام سخت بر آب
|
|
|
|
|
کار ما نیست قلم فرسایی،
کار ما دیدن وادراک آواز چکاوک ها ،
رایحه وعطر گل های سرخ
|
|
|
|
|
در فراق روی ماهت تا سحر بیدارم
|
|
|
|
|
ای چشم های خیره به راز نهانی ام
جامانده درحصار نگاهت، جوانی ام
|
|
|
|
|
ای عشق،زلف پریشان تو در طرد من است
باز این چه بازیست ک جدایی اش حق من است
|
|
|
|
|
من ندانم از چه جبرائیل در عرش خدا
|
|
|
|
|
حرید کردن یک دختر جوان از یک بزاز
|
|
|
|
|
سوا شد دین و قرآن از دل ما
|
|
|
|
|
شک به روزای خوش این زندگی...
|
|
|
|
|
آن که گیسویش فکنده از ازل تا به ابد
ماهرویی دلبرا باشدکه پاید از ازل تا به ابد
|
|
|
|
|
بختم نبود این سان نگون وانگه
دیگرگمان نمیکنم این غصه آهنگ سفرکند
یونس به بطن ماهی و موسی کنار نی
|
|
|
|
|
رفته رفته به صبح نزدیکیم
این حوالی خدا! فقط پیداست
یادمان هست می گفتی
در
|
|
|
|
|
ایکاش که امشب درِ هر میکده وا بود
بر کوی و گذر سجده ی مستانه روا بود...
|
|
|
|
|
لحظهی دیدار
روزنه
گونیهای سیمان
خشکسالی
|
|
|
|
|
این درد ، درد پژمردن یک شاخه ی گل نیست
|
|
|
|
|
عرش را با فرش یکسان کرده ای معشوقه جان
حوریان را سخت حیران کرده ای معشوقه جان
|
|
|
|
|
تشنه ی دیدار توام
مثل ماهی غلطان بر خاک
تا
|
|
|
|
|
این قصه حتماً جای خوبی آخرش دارد
"مردی که دستی لای موی دلبرش دارد"
روزی که خندیدی در آغوشم غم
|
|
|
|
|
گرتمنای محبت ز تو زیبا کردم
|
|
|
|
|
شبهای نخلستان دگر مهمان ندارد
حال یتیمانش سر و سامان ندارد
|
|
|
|
|
این علی عالمین کیمیای عشق او عالم گرفت
این علی آسمانی كفر بر ایمان خورشید لقا محفل گرفت
این علی
|
|
|
|
|
بعد تو عدل علی ، قصه و لالایی شد
چرخ انصاف نچرخید و دگرگون گردید
|
|
|
|
|
چشمان تو خورشید من است،،،
|
|
|
|
|
قدرت بده ایزد ؛ بتوان ، باز بیاید ..
( شادابی و آرامش و آزادی ایران )
|
|
|
|
|
درخموشی های من
فریادهاست..
|
|
|
|
|
دمی گرمی دمی سردی مزاجی دمدمی داری
|
|
|
|
|
صد بار مرا کُشتی ، یک بار عیادت کن
یک خاطره از من را،صدبار روایت کن
|
|
|
|
|
شبی قدرم بدان
احیا کن این جانِ ز تن افتاده را
|
|
|
|
|
بادبادکِ دلتنگی هستم،
که در گندمزار رها شده ست...
♥
آه؛
سخت منتظرِ برگشتنم!
|
|
|
|
|
شب صدای خلوت وتنهایی است
وسعتی بی منتها رویایی است
|
|
|
|
|
دانش آموزانِ راهِ اختلاس
سوی کالج از دبستان میرسند!
|
|
|
|
|
چنین گفت تهمینه روزی به من
|
|
|
|
|
روزی که تو بودی ابر و مه و خورشید
|
|
|
|
|
شاید به چشم من از اساطیر خلقتی
که این گونه می کنم سر دل دادنت قمار
|
|
|
|
|
خدا ، از درد اگر بیچاره مان کرد
چو آن ایوب (ع)، دردم را چنان کرد
همان د
|
|
|
|
|
شاهدین در مسجد
درعزای شاه دین
بس چه ها می کردند !
|
|
|
|
|
تو ای انسان چرا انسان نمایی........
|
|
|
|
|
چندوقتیست که دل شکسته و غمگینم
|
|
|
|
|
چشمان سیاه تو چه جادو که نکرد
تسخیر کدام برج و بارو که نکرد
|
|
|
|
|
عمر ما اینجا که تنها حاصلش بی حاصلیست...
|
|
|
|
|
بهار ، تابستان ...
پاییز ، زمستان ...
چقدر وسیع است در نگاه ما دنیا
دنیایی که سال به سال تک
|
|
|
|
|
تو…
هميشه در صحنه صحنه زندگيم حضور داري
|
|
|
|
|
در میکده ساقی بشکست جام دل ما
|
|
|
|
|
عقل فرمان دادنش بر قلب رنجور از چه روست ؟!
|
|
|
|
|
صدای ناسحی از سُور برخواست
که من عشقم علی دربان عشق است
|
|
|
|
|
چنان طردم که حتی شب
نمی آیم به خواب تو
یقین دارم که میدانی
ندارم بی تو فردایی
|
|
|
|
|
دایر دور جهان در تب و تاب4 است هنوز
همره علم علی(ع) رو به شتاب است هنوز
|
|
|
|
|
تو این لحظه ها به یاد تم
تون این مسیر پر از پیچوخم
همیشه تو دلمی عشق من
تو دوست دارم یه عالم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |