جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
پریشان میکند خواب ِ مرا چشمان ِ آهوها
به سمت آشیان پر می کشند امشب پرستوها
نگاه آسمان ِ کعبه می
|
|
|
|
|
وصف
بلبلان نغمه سرای می کنند عابدان شب زنده داری می کنند
هر کسی در
|
|
|
|
|
" رفیق مطمئنی دارم آن نامش قلم هست "
( حقیقت را بدانم یا ندانم ، مینویسد )
|
|
|
|
|
آتشی افتاده در دل ،بار خدایا مددی فرما
بنده افتاده ازپا،صنمابه دلنوازی نظری فرما
|
|
|
|
|
چهار شعر هاشور از کتاب عشق پایکوبی میکند!
|
|
|
|
|
دو دستت بشکند ای ابن ملجم
|
|
|
|
|
عشق چراغیست به دلها که عا شقان دارد نشان
هم پریشانی و هم خلدتی پنهان دارد نشات
تمام لذت دل به ا
|
|
|
|
|
دست هابرآسمان امشب چه غوغامی کنند
رازخلوت های دل راخوب پیدامی کنند
یارب این شب ازهزاران شب توبرترد
|
|
|
|
|
او که تقدیر مرا با تو نوشت
سرنوشتم را چه خوب از سر نوشت!
با تو شد
اردیبهشت اردیبعشق
می شود آیا ا
|
|
|
|
|
دلم می خواهد از وابستگی هایت رها باشم
کمی از درد بی پایان و جانسوزت جدا باشم
|
|
|
|
|
در آینه چشم تو پیداست جهانی
انگار که عاشق شدی و هیچ ندانی
|
|
|
|
|
وای بر من که چنین شب زده ام...
|
|
|
|
|
شب آمد یارم مرا یاد نکرد
آخر این دل بیمار مرا شاد نکرد
افسوس که عمری به پایش سوختم
انگار که با ای
|
|
|
|
|
در آسمان غوغا و شيون در زمين است
اندوه در چشمان ختم المرسلين است
|
|
|
|
|
تو،،،
شــاعری!
وَ من؛
تندیسِ شــعرهایت!
|
|
|
|
|
ای رفیق و همدرد کس بی رفیق من
|
|
|
|
|
کمی آنسوتر افتادم
من از مرز جنون این بار ...
|
|
|
|
|
ماه روشنی بخشم غروبی ندارد اصلا
|
|
|
|
|
مرگ اتفاقن خوبه وقتی، سکان کشتی پوسیده باشه...
مرگ مثل این میمونه فک کن،کشتی لب ساحلو بوسیده باشه
|
|
|
|
|
هیچ کسی نمیکند درک مرا درک مرا
|
|
|
|
|
من که عمری را کنارت عاشقانه زیستم
|
|
|
|
|
یا رب تو که دانی دل ما را
پس جرعهای از عشق مرا ده
|
|
|
|
|
رفتی ، کسی تو را ز غم من خبر نکرد
رفتی و چشم تو به شب من نظر نکرد
|
|
|
|
|
عصای بی حوصلگیم را
دور خواهم انداخت
|
|
|
|
|
مولا سلام
یا علی ای در میان مردمان تنها سلام
یا علی ای همنشین غربت زهرا سلام
اشک خون جاری ز چا
|
|
|
|
|
علی ای امید احسان ز غبار خاک پایت
|
|
|
|
|
اگر شیمیایی چو جامِ میِ است
ز مستی بسی سینه سوزانده ایم
|
|
|
|
|
بی تومفهومی ندارد زندگی
باتو معنی می شوداین زندگی
|
|
|
|
|
سیّدِ اهلِ معرفت، شاهِ سرای شعرِ ناب
یک نفر است، "احمدی"، عطرِ هوای شعرِ ناب
|
|
|
|
|
چه زیبا گربالگری است دنیا...
|
|
|
|
|
شاه بیت چشم تو : چیزی شبیه یک غزل
اقتدا بر چشم تو : (حی علی خیر العمل)
|
|
|
|
|
والاترین تبلورِ عدلِ خدا، علی (ع)
این گونه معتکف شده در کنجِ عزلت است!
|
|
|
|
|
کوچه های شهر را آیینه بندان می کنم
شهر خاموش شبت را شعرباران می کنم
|
|
|
|
|
یارب این زخمی که بر دل اوفتادست کو دوا
|
|
|
|
|
نگارم؛تجربه کردم که بی تو زندگی تلخ است
گذشــت از دوریـَـت هرچه،جهانم شد جهنم تر
|
|
|
|
|
خداوند دانا و فرهنگ و هوش
نگويد سخن ، تا نبودن خموش1
خدايي كه بر بندگان
|
|
|
|
|
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
|
|
|
|
|
عشق در چشم است و لب را بیخبر
هی نگویید چشم را نیست در خطر
|
|
|
|
|
بامدادان میخواهَمَت تورا...
|
|
|
|
|
مولای منی مولا، بنده وغلامِ توام، جز مولا که گرداند، برغلام اش یک رحمی؟
|
|
|
|
|
این روز ها طراوت باران گرفته ام
دستی به سمت چاک گریبان گرفته ام
|
|
|
|
|
بی سر و سامانم از دست خود و از دست یار
|
|
|
|
|
عنوان نمی کنم از چشم من بخوان
رفتی ، نیامدی ، آمد دلم به جان
|
|
|
|
|
یتیمی بدیدم سر افکنده پیش
|
|
|
|
|
از اين تاريخ به بعد
تو را در شعرم زمزمه مي كنم
برايت آرزو مي كارم درون سرخرگ هايت
|
|
|
|
|
دوباره اول قصه ـــ دوباره زن ـــ کافیست
درون فکر و خیالم قدم نزن،کافیست
|
|
|
|
|
همه یکباره ندا سر دادند
که بیایید
وه چه غوغا شده
باین همه زیبایی باز پاییز
شده است !
|
|
|
|
|
باز می گویم و این بار هزارم باشد ...
|
|
|
|
|
سراسرِ شامگاهم انتظار شده است...
|
|
|
|
|
هست تنها خانه زادِ ایزدِ یکتا علی(ع)
بر خداوندِ جهان عبد و به ما مولا علی(ع)
|
|
|
|
|
وقتی بشود آنچه نباید بشود...
|
|
|
|
|
💚 ای تو نوری دردل هرناتوان..
|
|
|
|
|
گر قامتت شکست زخیل بلا وطن
می سازمت دوباره به خشت طلا وطن !
|
|
|
|
|
گوئیا در خویش احساس جوانی می کنی
هر چه با من بیشتر نامهربانی می کنی
|
|
|
|
|
وقتی که ما بیماریم
با تب رو تخت خوابیم
پرستار مهربون
پرکار و خیلی خندون
دارو میده برامون
که درد
|
|
|
|
|
" آقلاما گوزلَرم قِسمَت بیمِش.."
|
|
|
|
|
قدوم خیر خواه
بخوان یک نغمه از آوای شور چارگاهت را
مگیر از چشم مشتاقم تماشای نگاهت را
ز سمت
|
|
|
|
|
گُنَه از ساده دل خالص ما بود اگر
|
|
|
|
|
سبوی عشق، تقدیم به همسرمهربانم که یار و یاور همیشگی من و نوگلهای زندگیم در همه ی امور است
|
|
|
|
|
دارم به روی چون گل ات گاهی حسادت میکنم
|
|
|
|
|
لبخند تو زیباترین تصویر دنیاست
|
|
|
|
|
کُشتی و خون بپا کردی ،قاتل جیب و جان مایی
تو پراید مغـرور و یکدنده ای و دائما نور بالایی
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
|
|
|
|
|
چو برفتی همه چشمم
چو بیایی همه گوشم
|
|
|
|
|
امشب شب قدره ؛
شب بخششه ...
ولی یه سری افراد رو نمیشه بخشید ؛
حتی بخوای هم نمیتونی !!
بحث بی رحم
|
|
|
|
|
در درون من نمیدانم چرا
برسرچشمان تو جنگی بپاست
دل چنان خون گشته از عشقت ولی
عقل میگوید همه باد وه
|
|
|
|
|
«گنجشک»! اگر فرصت پرواز زیاد است،
بر پهنه ی ایندشت ولی «باز» زیاد است
آهسته تر ای عشق، مگو از
|
|
|
|
|
دخترکی موج میزند در من
چالاک....
یادش بخیر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۶ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |