جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
خدایا پول پیرایش ندارم
سرِ اصلاح و آرایش ندارم
سر زلفم چو موهای بز نر
شِپِشدان است و جز خارش ندار
|
|
|
|
|
همه زور و اموال و کاخ بلند
دز آخر نباشد تو را سودمند
|
|
|
|
|
قشنگترین رهائی...
نابترین غنودن در آغوشِ مِهر
|
|
|
|
|
و اینک
ابرها
غمِ
دیوارهای بلندِ نشیندن صدای قلبم را
با شدت می بارند...
|
|
|
|
|
به غایت زندگی
تورا را دوست می دارم
همچون کویری که می ستاید باران را
|
|
|
|
|
اینجا بی تو نَفَس دردناک است
قلبم حزنی به همراه دارد
|
|
|
|
|
گفتی نیست" ولی هست! ،دلی زندانی
.
.
شانه هایم
خسته
و دلم
کهکشانی حسرت!
و یقینم این است:
ب
|
|
|
|
|
مادر! گُلِ سرسبدِ آفرینش، پدر ستون سترگِ هَستی."م.ق"
|
|
|
|
|
آنکه در جریانی فرو می غلطدد و غرق می شود لاجرم میمیرد،چه در دریا،چه در بخل و حسد،....
|
|
|
|
|
دوستی حقیقی را "خِرَد" در عرصه ی باور و در ملکِ دل راهبری میکند و ادای دوستی را "عقل" موجِد میگردد
|
|
|
|
|
مرا زپا نیافکنده زخم و ضربِ زمان
|
|
|
|
|
حسرت قالیرام بیر گوله قلبیم گوله بیلمیر
قالمیش گونوزوم دای گجه یاردان دونه بیلمیر
|
|
|
|
|
۶
پریشانم روانم درد دارد عمقِ جانم درد دارد
نفس پر درد میآید برون حتی بیانم درد دارد
|
|
|
|
|
کَسی چون من که می دارد عزیز ، آن جان و جانانت
|
|
|
|
|
به چای داغ پاییزی لبِ صیّاد میگویم
|
|
|
|
|
توی جهنمی الان ولی بازم سرده تنت
|
|
|
|
|
تو را به سوز دلم خواهش از خدا کردم
برای عاقبت عشق مان دعا کردم
|
|
|
|
|
...در اقصی اسب میتازند...
باز مجلس شامیان بر پا شد
حق ز تا حق دوباره پیدا شد
تحسین یزید از ع
|
|
|
|
|
ساز دنیا کوک خواسته های قلبیت رفیق جانم
پاییز است
فصل عاشقی
همچنان منتظرم
بیایی
دلگرم شوم
|
|
|
|
|
در آتش تزویر و طمع شعلهورید
|
|
|
|
|
و
نمیدانم
پایان
تو را
سرآغاز کنم
من
چگونه
ولی تویی
که در اصل
آغاز شدی
و
من رسیدم
به پایا
|
|
|
|
|
سلولمساکتوخاموش
فضایخانهام سرداست
|
|
|
|
|
برای شعر گفتن ها مجالی نیست
که ما را جز خیال تو خیالی نیست
اگر عمری همین یک کاسه را داریم
تو در
|
|
|
|
|
فارغیم از امید و آینده
فارغ از آن چنار پاینده
|
|
|
|
|
بهشت کافر
از شهر بی علم و ادب حوصله ام سر رفت
خون از رگانم جاری در پای صنوبر رفت
در این سرا من یا
|
|
|
|
|
منم نمونه ی اندیشه ای سوالی تر
|
|
|
|
|
تا رسیدم به تو، این بار نگاهت کردم
آخرش خم شدم اندوهِ تو را بوسیدم
|
|
|
|
|
تو که با شور و شعف شعر مرا می خوانی
در هواخواهی خود حال مرا می دانی
|
|
|
|
|
قایقی بشکسته پارویم به دریای خیال
|
|
|
|
|
نسیمِ مهر وزید و دل آسمانی شد
|
|
|
|
|
غزل سروده ام امشب به مطلع طلعت
به عشق روی ماه ِ تو ای شاه مهره خلقت
|
|
|
|
|
یک روز پروانه امد به سراغم
|
|
|
|
|
حسن سهرابی،شاعر و ترانه سرا
|
|
|
|
|
ای تو کز کوه برفی برآمدی…
|
|
|
|
|
صحبت خشکی لب های زمین
با تن سوخته ی سبز درخت
بدهد پایان باران....
|
|
|
|
|
با غرور
پر جذبه
قدم بر دل زمین می نهد
پاییز
صدای رعد هایش
تن آسمان را می لرزاند
قطار بار
|
|
|
|
|
ای کاش مرا مثل پرنده، بنویسی
نه اینکه چنان مارِ خزنده، بنویسی
ای کاش مرا در صفِ این شعر نویسان
|
|
|
|
|
گل داده م به دریا ، شاید رساند روزی
یکحرف بی تعارف ، یک راز یا معما
با موج های دریا ، لرزید قلبم
|
|
|
|
|
او..جهان شناسی
با امر او در جهان جمالی است
با علم او در جهان کمالی است
م_ب_انصاری_دزفولی
|
|
|
|
|
محضری بود
قول نامه ی
بین مان
در قلب
سه دانگ سه دانگ
|
|
|
|
|
💖 دو دستان پدر گهواره دارد💖
💖صدایش گرمی کاشانه دارد💖
|
|
|
|
|
من به ستم زکودکی کرده ام چشمم باز
به شاید طالعم بود که من کردمش آغاز
زین ره نکردم بر کسی من حرفی ب
|
|
|
|
|
ای روح لطیف سبزه زاران
سر فصل طراوت بهاران
|
|
|
|
|
آمدی
در فنجان من
حافظ شدی
|
|
|
|
|
ماده شیری از تبار رستم دستان ولی ...
|
|
|
|
|
گره کور ، دگر باز ، به دندان نشود
|
|
|
|
|
از دست می رویم خاموش می شویم
در خاطر کسی ،از یاد روزگار ...
|
|
|
|
|
امان از آن شب طوفان ناآرام بی باور
فدایت ای وجود زخمی تنهای بی یاور
|
|
|
|
|
«دیر کردی نیمهی عاشق ترم را باد برد »
که مرا تا اندیشهی دیوانهی غم باد برد
در جواب ، او غزلها
|
|
|
|
|
همپای شعر داغ و عریانم ، امشب تو هم در خاطرم هستی
از دست من انگور میگیری ، همراه اشعارم تو هم مستی
|
|
|
|
|
......مادرم.....
مادرم
این پنج شنبه هم گذشت
این شب سرد فتنه هم گذشت
مادرم
گلهای خانه بی رنگ ش
|
|
|
|
|
همواره پیِ لقمهی نانیم چه سود
|
|
|
|
|
شاید آخرین تلاش کلمات همین اند...!
|
|
|
|
|
یجایی دستمو ول کن توگیسات کمترو ژل کن
مرس اینقد خودت ماهی ینم کمتر تو خوشگل کن
بزار این رابطه باشه
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |