يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
زمانش مهم نیست
صبح باشد یا که ظهر
غروب باشد یا دم صبح
کافیست تو بخواهی
من برایت می میرم...!!
|
|
|
|
|
مَنطِق الطیرِ خوشِ هُـدهُـد و عطّار سلامت
بُــــت دیوانـــه کُشِ مِنبَر و مـــعیار سلامت
به خودم آ
|
|
|
|
|
یک منطق پیچیده درونم به هیاهوست
تا بوی تو پیچده به من ،قصه همین است...
|
|
|
|
|
میرزاکوچولو دوباره پامیگیره. راه رفتنومیخوادکه یادبگیره. یکی بیاددستوبگیره میرزاکوچولومیخوادبه جنگ
|
|
|
|
|
امشبم که باز غم دارم نیامد باز هم
|
|
|
|
|
با،،،
لالههای سرخ،
[محصورِ سیمخاردار]
پیامیست!
|
|
|
|
|
در زمان شهادتِ "شهید بابک نوری هِریس" و بعد از انتشار عکس هایش، همه گمان می کردند این جوان زیبا و خو
|
|
|
|
|
من بارها شنیده بودم،
که سیبِ سرخ
نصیبِ شغال می شود، ولی
امرز، در روشنیِ روز شاهدم
|
|
|
|
|
مهمانم کردی
به درک
گفتی اعرابش
با صاحب خانه
|
|
|
|
|
آه...، آرامِ دلم افتاده در جوشی نهان
|
|
|
|
|
یاد آن رود پر از آب به خیر
سبزهای پُرِ از نقش و نگار
کوچه های پیچ خورده سمت باد
یک قرارِ ساده در
|
|
|
|
|
من تو را خواندم در آغاز واژه ها معنا گرفت
یک غزل شد بوسه ات شهر غزل ها را گرفت
|
|
|
|
|
مثل برکه ای ام که،از نبود ماهی مُرد
|
|
|
|
|
ز سعدی شنیدم که فرمانده ای
بزد سنگ سختی به درمانده ای
|
|
|
|
|
من زاده ی بهشت بودم، سیب به من خیانت کرد
|
|
|
|
|
دیشب من و خیام ز مستی گفتیم
از جام به خم باده پرستی گفتیم
خیام فقط جرعه ز جامی دادم
زان پس من و م
|
|
|
|
|
این مرکب گونه نامه های دختری فرانسوی بنام کاته رینا میشله است که در زمان جنگ در لندن زندگی می کرده و
|
|
|
|
|
سپاسگزارهستم پرودگار زیبا و مهربانم
با هرنفس برای هرنفس و در هرنفس
|
|
|
|
|
در مورد من که آفریده ی خدا هستم
|
|
|
|
|
رُمانِ ناله هایِ بی امان از نان نوشته
|
|
|
|
|
شرمنده ام که حاشیه
یه جایِ اَمنِ واسه من
اون وسطا جایِ شماست
نه جایِ یکی مثه من
|
|
|
|
|
سهم نسل من از طبیعت اصیل ..
شوره زار !
|
|
|
|
|
ای دختر معصوم که در بطن کویری
چون ماه درخشنده و چون مشک و عبیری
|
|
|
|
|
همین لحظه،همین الان
خداحافظ،خدا همرات....
|
|
|
|
|
تومیدانی چراخوابی به چشمانم نمی آید
فقط یک آرزودارم بیامرگم تماشا کن
----
درخیالم هرشبوهرروز
|
|
|
|
|
کوه هزار بار غلط گفت
آسمان دست در گردن برادرش زمین انداخته می گرید
دریا دیری ست با آشفتگی نمی داند
|
|
|
|
|
ای صبا ! باغ جهان از عطر تو آکنده باد...
|
|
|
|
|
گاهی یک لبخند فردی را دیوانه میکند
گاهی یک لبخند فردی را ویران میکند
گاهی یک لبخند فردی را امیدوار
|
|
|
|
|
میوه می دهد
این درخت گلابی
بدون خواهش
|
|
|
|
|
پناهش ده خدای بیکرانم
غزال سرکش دل ناگرانم
|
|
|
|
|
کاش یک روز قبل از پایان خود بفهمم
|
|
|
|
|
هر کجا دل پا گذارد، خونِ دل هم ریخته
|
|
|
|
|
سوختم، دود شدم، در پیِ تو افتادم
|
|
|
|
|
اگردستم رسد برتارِمطربخانۀ مویت
|
|
|
|
|
بی سبب نیست که؛
قُمریان هر صبح از چَشمانِ تو بَر می خیزند
|
|
|
|
|
به یک ناز نگاه تو اسیرم
الهی بی تو در عالم بمیرم
بیا عالم همه، ارزانی تو
سراپای جهان قربانی تو
|
|
|
|
|
الا ای کفن ای کفن ای کفن
زمانی بکن ناله بر حال من
......
|
|
|
|
|
آسمان و شفق در نیمروز
تاریک بود
ره باریک و دلها همدم
|
|
|
|
|
تو مانند نیرویی هستی که به من برای زندگی کردن انگیزه میدهد.
.You are like the force that motivates
|
|
|
|
|
هر صبح متولد می شود
به اجابتِ درد
دهانِ استعاره می خندد
|
|
|
|
|
رفیقنیمهرهبودن پشیزی هم نمیارزد
محبت ارزشی دارد نباید رایگان بخشید
|
|
|
|
|
چه زیباست که بینی
یار خود را در گلستانی
|
|
|
|
|
بعد از باران ، آفتاب شد
آسمان هم دست به کار شد
آسمان ازنورهای رنگی رنگی ،
یک تیراژه میساخت
|
|
|
|
|
نازنین دستم به دامانت رفت عزیز دستم به دامانت مونس شبهای چاهم رفت نازنین چشمان سیاهم رفت نازنین اوا
|
|
|
|
|
دلبرم دل برد و این من بیچاره هنوز
واژه عشق ندانم که چسان بنویسم
روز و شب آید و سرگشته بهر کوی و گ
|
|
|
|
|
در خود ریخته ام و تو هرگز نمی فهمی
غرور یک مرد از اشک های شبانه است!
|
|
|
|
|
اگر تلخ است این چایی کنارش قند میخواهم
رها کن اخم و تخمت را کمی لبخند میخواهم
میان خط ابروها شب
|
|
|
|
|
ریسمان میبافم
تارو پودش همه از عشق و امید
جوهرش خون من است
عطر آن شب بوها
مست کرده همه افکارم
|
|
|
|
|
زرد زردم مثل برگی در خزان روزگار
|
|
|
|
|
ای تو رود جاری همیشه پرخروش من!
....
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۵ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |