پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
ما که خواهان مرگ شدیم . . .
|
|
|
|
|
خون ها ریختند بعد از تو
در پای درخت آزادی...
|
|
|
|
|
درختهای مُرده
شبیه پیرمردِ قوزیاند
که کنار جوی نشسته
و...
|
|
|
|
|
سلام بر تو ای خیال گم شده من...
|
|
|
|
|
ای چراغ روشن شب های تار بهترین معمارانسان های زار
|
|
|
|
|
یادمه پرسیدی
از چه دلتنگ شدم؟
|
|
|
|
|
متـن تـولـد:
تقدیم به پاک سرشتان اردیبهشت...
|
|
|
|
|
برادرم سرباز جمعه
مادر را به خاطر ندارم پشت سرش آب ریخته باشد
|
|
|
|
|
پا تووی کفش هر کس کردم
باز لنگ میزد...
|
|
|
|
|
بهاران جويبار بوی بهار
نغمه آب آوای پرندگان
قل قل آب چه گوش نواز
و عطر چمن نوازش سايه درخت
چش
|
|
|
|
|
از بسکه به فکر خوار و باری
|
|
|
|
|
رفتی تو یا من مانده ام در اوج حسرت ها
با بال هایت پر بکش تا بی نهایت ها
|
|
|
|
|
پرنده ای پرید به آسمان
پرنده ای به شاخه رفت
|
|
|
|
|
مچاله کردم!!!سفره ی زندگی را
|
|
|
|
|
یک دلِ شادِ شاد می خواهم
زندگی بر مراد می خواهم
|
|
|
|
|
شمــــردی از چـــــه مکــــروه ام کبیـره
کبیره چون به خود واجب شمردی
بـــه لـب ذکــر و ریـــا در س
|
|
|
|
|
شبهای بیداری
چشمهای بیخوابی
دلهای بیتابی
افکار پریشانی
روزهای حیرانی
جنگلهای خزانی
کویر
|
|
|
|
|
روزهایم بعد تو در بیقراری بگذرد
لحظههایم بیتو در بیغمگساری بگذرد
|
|
|
|
|
معیشت با شروطِ مرگ شد تطبیق اجباری
|
|
|
|
|
باید بچینی لحظه ها را خشت خشت
|
|
|
|
|
من و تنهایی و تصویر تماشایی تو
|
|
|
|
|
به دریای پُر ازعشقت بی شک ،
منم غرق
خوف ام ز تو آنقدر زیادست ،
که با هر رعدِ امرت ،
ازمن میپرد
|
|
|
|
|
دستهایم از من حساب نمی برند
تا می بینمش
در آغوش می کشند
او را...!
|
|
|
|
|
تک بیت ..عارفانه
باید که بشکنیم ما جام می بلارا
تادلبران بدانند احوال عشق ما را
محمد_
|
|
|
|
|
زندگی گفتند آسان است چه میدانستیم !
دارِ مکافات انسان است چه میدانستیم!
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
در غم عشق تو با آنکه بسی دلشادم
همه شب با دل غمناک به جان میآیم
تا دلم بود ، برفت از نظرم صورت
|
|
|
|
|
خوش خطی با دل ما دل گرانی می کند
هر سر زلفش چو ابر عطر پرانی می کند
.حلقه
|
|
|
|
|
بر قدمگاه فدایی های راه سرخ عشق
باز شد آغوش امن و بی ریای اصفهان
|
|
|
|
|
از اول راه بی حضور افتادیم
از محفل حاضران به دور
|
|
|
|
|
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم....
|
|
|
|
|
مرغک سر به هوا بر ره آسمان پرید
به تمنای وصال از بر عاشقان پرید
|
|
|
|
|
بــس گـفـتـۀ بـد گـفـتـه شـده دربــارم :
" زین پس خودم را به خودم بـسپارم "
|
|
|
|
|
آدم غریب قصه ام
میشه دست بر دارید از من
میشه راهیم کنی تو باد
گم بشم تو تب سنگین ،توی درد بیکس
|
|
|
|
|
دخترم با خنده ات بابا جوانی می کند
|
|
|
|
|
باران، روزی که تمام میشود
به خاطر آن، که هیچ کس نمیتواند درکش کند
هیچ کس نمیتواند درک کند
چه ا
|
|
|
|
|
بود با ملا یکی راهب رفیق
از برای یکدگر یاری شفیق
|
|
|
|
|
ای کاش که عاشق شود انسان ریاکار
در محفل عشاق ، دگر جای ریا نیست
از عاقبت خوشهء گندم نفهمید
|
|
|
|
|
یک سبد آرامش از قلبِ خدا دارد ببین
|
|
|
|
|
این همه چرخیدن اندر دور دوران کافی است...
|
|
|
|
|
گرچه پیرم ناز نازان، کیمیا آورده ای
|
|
|
|
|
من اگرچه خاطی و عاصیم/ تو گذر ز خبط من ای خدا
|
|
|
|
|
📌تصنیف
م.مدهوش✨
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی💫
|
|
|
|
|
دیریست که یاران همه رفتند
لکسوس سواران همه رفتند
|
|
|
|
|
رایینا ، راه میباید سپرد
صد هزاران سال میباید شمرد
رایینا،گر تو خواهی تا شوی منزل گزین
گا
|
|
|
|
|
خندق به خندق
جبههی دل را باختم
|
|
|
|
|
سکوتِ مرگ اجباری نموده زار خاکستر
|
|
|
|
|
هاپولی شده اینهمه گنجِ مردمی
|
|
|
|
|
در هوایت از حقیقت تا مَجاز افتاده ام
بعد از عمری پادشاهی در نیاز افتاده ام
|
|
|
|
|
حوالی چشمهایت مرا هم ببین
بیا و دمی در کنارم بشین
|
|
|
|
|
لبخندتو
تسکین دردمن را
دارورو میخوام چه کنم...
لبخندتو دوای درد بی درمان من است
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
|
|
|
|
|
عشق را معنا مکن دیوانه می بینم تو را
|
|
|
|
|
خدا بخشنده و بس مهربان است
که مادر نام زیبای جهان است
|
|
|
|
|
رهزن مباش و قافلهها بگذار
این چند روز خسته کمی سرکن
چشم طمع به مال کسی نفکن
جانی نگیر و چشم کسی
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |