سه شنبه ۲۲ خرداد
|
|
خاطرات گذشته
شبی در فکرِ ایَّامِ گذشته
نشستم کنجی و فکرم گُسسته
مقابل خاطراتم چون سرابی
درونِ
|
|
|
|
|
غیر تو هرگز ندارم یار باور می کنی؟
|
|
|
|
|
تو فقط کنار تنهایی من باش
|
|
|
|
|
دلار و دِرهَــم و دیـنـار و تــومـان
طلا و نقـره و یـاقـوت و مـرجـان
نه یک صنّـار و مـثقالـی بـ
|
|
|
|
|
با ادّعا کسی مجنون نمی شود
هر لاله گونه ای دلخون نمی شود
|
|
|
|
|
من وارث پرواز ملخ هایم
من مترسگ مهربان ترد شده این با+غم
ایستاده فقط نگاه می کنم
به یاد و یار و د
|
|
|
|
|
اگر نمی رفتی
بخت با من یار می شد
عارفانه ها
مصرع مصرع
بیت بیت تکرار
و
|
|
|
|
|
جهان را ماتمی عظما به پا شد
زمین و آسمان غرق عزا شد
|
|
|
|
|
مهرگان
مهر آمد و از مهر جهان سرشار است
از کینه تمام سینه ها بیزار است
خورشید محبت به جهان چ
|
|
|
|
|
ماهی به دور گشتی یکی ماه خود ندید
|
|
|
|
|
وقتی زبان به تیغ سکوتی بریده شد.
|
|
|
|
|
آسوده سپردیم ...
دل به هم ؛
جان به عشق !
پناه گرفته بودیم در حصار امن آسمان ؛
غم هایمان بر شانه
|
|
|
|
|
بارون ببار بارون
رو سقف این خونه
رو تن زخمیه زمین دیونه...
|
|
|
|
|
وهوش سر میخورد
زکاسه ی عقل
برهنگی محض...
|
|
|
|
|
من مانده ام با انتهای درد در امتداد خیس بارانها
|
|
|
|
|
میان خیل خواب و بیدار ها
میان ناله و آغوش این دیوارها
یک کمد یک پنجره خلسه دیدار ِما
روی یک راهپ
|
|
|
|
|
رفتی به سوی جهاد ؟
فاللهُ خیراً حافظاً وهُوَ ارحم الراحمین
|
|
|
|
|
مروارید ناب
****
موجی از عشق در نگاهت جاری است
از نگاهی که زعصیان عاری است
در نگاهت راز ها پنهان
|
|
|
|
|
در ماتم ِ ختم ِ رُسُل(ص)، با دو امام ِ شیعیان
اهل ِ زمین و آسمان ، در سه مکان دارند عزا
ای اهل
|
|
|
|
|
چه کسی میتواند در تلاطم بودن ها
به تماشای آن دریای ساکتی بایستد
|
|
|
|
|
در پشت نقاب چهره ام یک نفر است که مرا می خواند
چه روزها ....
|
|
|
|
|
شعر هم در پیک پیک خود نمی ریزد تمام
ما چه می گوییم آن هنگامه ی زیبا کلام؟
|
|
|
|
|
فلکین گردش دورانی یامان پیس دولانیر
هر دولاندیخجا نچه اولری ویرانه قالیر
|
|
|
|
|
تکرار..
پیرِ مردی لنگ لنگان
هر غروب از کوچه یِ ما
می گذشت و چوبکی لرزان به دستش...
|
|
|
|
|
انسجام پیکر من در قیام زلف توست
چاره ی جمعیت دل، درد جام زلف توست
|
|
|
|
|
لبت آب حیات دارد بکن دعوت شبی مارا
کنام لعل لب هایت کنی لب تشنه ی مارا
|
|
|
|
|
سرگردانم ..
میان کلمات..
توصیفات..
جملات..
|
|
|
|
|
هــنـــوزم پـشــــت دیـوار انتـظـارت میــکـــشــم مـــن...
|
|
|
|
|
ما هزاران بار پشت لبخند خود ...
|
|
|
|
|
آنقدر سوخته ای کز گذر این عشقت
که هم آشوبی و هم شعله شمعی سوزان
|
|
|
|
|
ایستگاه زمین
.....
....
....
و پرم از صدای برف
که نمی بارد.
قطار می ایستد
کنار مرده ای که
|
|
|
|
|
دوبیت از عشق نوشتم برایت
امان از گریه های بی صدایت
|
|
|
|
|
با عرض سلام و ارادت!
تازه هفت ساله و کلاس اول مدرسه بودم. من و برادر و خواهر کوچکترم منتظر امدن پد
|
|
|
|
|
ما را به وفای هر زمان عادت نیست
تاریخ حسین و خونخواهش مهدیست
|
|
|
|
|
زوزه ی مرگ شنیدم آن شب آخر بدان ..
|
|
|
|
|
در کاروانی ز هم پاشیده و
حیران ،
گم گشته در رهی بی نام و
بی نشان ،
ز دیدبان ،
خوردنِ پنبه
|
|
|
|
|
به روی قاب عاشقی نشسته گرد سارقی
اگر تو عکس ثابقی، بگو به تار خو کنم
|
|
|
|
|
غایب از خود و حاضر در خود
|
|
|
|
|
شبنالههایم آسمان را میبرد با خود
گنجشکهای بیزبان را می برد با خود
|
|
|
|
|
دارم تمام میشوم
همچون شمعی بر مزاری بی میت
لای گرد و خاک های پاییزی
خود را بر مسیر نامفهوم میرانم
|
|
|
|
|
پشتِ پلکِ خیسِ کوچه
خوابِ پنجره پریده
غرقِ یه سکوتِ تشنه
بغضِ آسمون و چیده
دامنِ شب و گرفته
تا
|
|
|
|
|
مدح امام حسن مجتبی علیه السلام
|
|
|
|
|
شب به شب این دل هوایت میکند
بیهوا گاهی صدایت میکند...
|
|
|
|
|
تکیه بر دیوارتان دادیم....
|
|
|
|
|
به نام خدا
تقدیم به خواهرم که کرده انتخاب شغلِ مامایی
که با این شغلش دهد بر دل
|
|
|
|
|
همچو دیوانِ غزل، میلِ بغل دارد دلم
لیلیِ مجنون شدهست این دخترِ حسّاسِ دل
|
|
|
|
|
مرض از ما دوا از تو رخ از ما و نگاه از تو گلو از ما صدا از تو بخوان و عقده را بگشا
|
|
|
|
|
گرچه روز کوتاهُ شب در زمستان بلند
|
|
|
|
|
شب مستی خراوات همی عمرش دراز باد
که سحر شود خرابان، همه توبه سر بگیریم
چشم نامحرمان را چو به سنگ خ
|
|
|
|
|
این دل اسیر، دل دریایی تو دلدار
|
|
|
|
|
درخت دانشـم ، گـر بارور شـد
به پاس خدمت دانـش ، هـنر شـد
هـر آن فرد
|
|
|
|
|
آوای بی کسی پناهنده در سنگر خلوت با خود بودن
نوای مبهمی نوازنده روزهای بی تو بودن
صدای تلخ غم ط
|
|
|
|
|
عکسیوی زوم الدی چکدی قاباخ دوز گوزیوا
کعبه تک یددی سری فیرلاندی عکسو باشینا
|
|
|
|
|
گاه گاهی قدم بزن در کوچه خاطراتت
|
|
|
|
|
خود دانی و این نامه ی بی نام و نشانی
|
|
|
|
|
پر غم و غصه ترین شاعر ایران شده ام
|
|
|
|
|
پروانه شدم
خود را به قطب رساندم
|
|
|
|
|
پرده برداشت ز رخ سرو سهی بالایی
واعظ شهر بِمُرد از غم این رسوایی
|
|
|
|
|
کاهی که برای ما چو یک کوه شده
|
|
|
|
|
درآیینه دنیای مجازیِ
من
اگرچه متصور می شوی
اما برای آسمان سرودنم
همانند آفتاب حقیقتی
که نور وگ
|
|
|
|
|
کانِ فقر ست،
کارگرِ سیاه!
|
|
|
|
|
غزل ترانه
سر تو ای عزیز دلم روی شانه کیست
به پیچ و تاب تبآلود عاشقانه کیست
|
|
|
|
|
از خاطره شگفت عشقی جاوید
وقتی که به شب همهمه ها می خوابید
از اوج سپهر دل به تاریکی ها
ماه غزلم به
|
|
|
|
|
پایان سقف پرواز در زیر بالهایت ...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۷۱ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |