سه شنبه ۲۲ خرداد
|
|
روزی از کوچه ی عاشقی گذر کردم
تو را دیدم و برای عشق تو خطر کردم
من که از مسافرت بیزار بودم
برای د
|
|
|
|
|
شعر کوتاه تو
از این پس پا به پای پرتو ماه تو خواهم شد
غبار بی نشان صحن و درگاه تو خواهم شد
|
|
|
|
|
من زنم دوست دارم خودم را
چشمه ای پاکم ، اشکی زلالم
|
|
|
|
|
صفر مطلق از وجودت را کنار من نشاندی
آنقدر بی مایه بودی جمع همبا من نماندی
ضرب کردی پوچ خود را و
|
|
|
|
|
گوش کنید مَردم و قدمت لُرم
و شیر زنون لُر ، گلونی دورم
|
|
|
|
|
با تو در سینهی پر حسرت من غوغا بود
|
|
|
|
|
هر کَس به تعلّقي گرفتار
من شیفتهٔ دو چشم مستت...
|
|
|
|
|
ای پیک امید ، قاصدکم ، بذر نیازم
آماده نباشی ، چه بچینم ، به چه نازم
|
|
|
|
|
پس عمری به پابوسی شتابان آمدم
|
|
|
|
|
بغض، ناگه، گلوی ِ من را کُشت/پنجهها هم، پیروهَن را کُشت/آمدم تا به خود که فهمیدم/زندهام نموده، مَن
|
|
|
|
|
با من کدامین حرف غیر از دیدنت مانده
|
|
|
|
|
........
آری
فهم هنوز حادثه
بیش و کم دشوار است
|
|
|
|
|
یک شکر خندیدی و در دل چنین قند آب شد
پستهی خندان بیاور قند و قندان را ببر
|
|
|
|
|
خداونـدا ، تـو را من مي پرستـم
به هـر قدري كـه مي آيد زِ دستـم
خداو
|
|
|
|
|
خدای من کحایی؟!
من که نه دیدم به شکم یک غذا
شام کجا هست مرا ای خدا
داغ دلم را چو کنی تا
|
|
|
|
|
گوشه ی چشمی که تا امید گردد بیشتر
|
|
|
|
|
شعری برای طایفه سرایلوند بیگزاده ملکشاهی
ئەگەر هەزار ساڵ سەرگەردانم کەی
سەرگەردانی دۆڵ و بیابانم
|
|
|
|
|
تکه چوب
همچنان یک تکّه چوبی
مات و مبهوت
بس شناور
برسرِ دریایِ آبم
کی مرا باشد توان و پایِ مان
|
|
|
|
|
نوشتن از آنجا آغاز شد که روزها گذشتند
آدمها آمدند و رفتند
|
|
|
|
|
فرصتی نیست زمانه در گذر است
بیاندیشیم به لحظه های در حال گذر...
|
|
|
|
|
با همه بود نَبودم عاشق و غمخوار بود
|
|
|
|
|
در پی تمنا دریایی وآگاه به بحر نیستی...
|
|
|
|
|
تاکسیِ دنیا ، نیش ترمزی نمود و منهم ،
از آن آمدم بیرون
هوا ابری بود و، شُرشُرِ بارون
|
|
|
|
|
شب بود و چشمان تورا در خواب دیدم
|
|
|
|
|
اگر پاپیچ این همه افکارم
عشق خاطره ای قدیمی باشد
یا قلم ساز این پاره بیت ها
تکه هایی از علی کریم
|
|
|
|
|
من به دریا حکم طوفان میدهم
|
|
|
|
|
نه دگر امید دارم که دوا کنم به جانم
|
|
|
|
|
امشب، در دل شب
با چشمان پر از اشک
با گلوی پر از بغض ...
|
|
|
|
|
سخن آن وقت خوشایند و به دل شیرین است
که ز رویِ خرد و منطق و عقل و دین است
|
|
|
|
|
ماه را دیدم
غمگین وحیران .
ودر اندیشه نان دیگران
|
|
|
|
|
فدای چشم زیبایت برایم چای میریزی؟
|
|
|
|
|
ریحانه ی من
تویی نفس من
بهانه ی من
واسه ی حس من
بیا نفس من که
دور کنیم هر چی غم
شدی حس من که
|
|
|
|
|
مثنوعی رضوی
آمدم پابوست ای سلطان دین
ای نگین کشورایران زمین
|
|
|
|
|
توفان آهت آسمان را می برد با خود
|
|
|
|
|
تو لبت اذان ما بود درد کشید و سر زا رفت
به کجا برم شکایت که نماز من قضا رفت
|
|
|
|
|
جان عالم به فدایت ، یا
علی موسی الرضا
یک نظر کن بر گدایت ، یا
علی موسی الرضا
|
|
|
|
|
ساغی بده پیمانه. را ساغر. بنوشان لاله را
گامی بر این آتش کده لبریز بده. آن. باده. را
قر
|
|
|
|
|
کفشهایم پاره شد
این دلم آواره شد...
|
|
|
|
|
پیشِ چشمِ عالَمِ ادراک....
آیتِ زیبایِ حق روشن..
قافیه در شعرِ من خاموش..
معنیِ این جمله پیدا نی
|
|
|
|
|
چشمانم لب پنجره....
چرا نمی آیی!؟
|
|
|
|
|
خداوندا ، تو كه داناي رازي
چرا خَلقت بُوَن1 در حُقه بازي
تو كه دانا
|
|
|
|
|
باجی قارداشدان اوتور جاندا ویرر
مثل زینب بوراخار زندگیسین جنگه گیدر
|
|
|
|
|
ابر بارانم، اشک اشکم حکایت می کنم
|
|
|
|
|
شراب ناب عشق
****
آتشی در سینه ام بالا گرفت
شور عشقی در درون والا گرفت
مست گشتم از شراب ناب عشق
|
|
|
|
|
درسوزِ زمستان
دریچه ای باز کردم...
|
|
|
|
|
من تو را
پنهان
ولی
آرام
آرام
با عشق
نوشیدم
|
|
|
|
|
وقتِ ردشدن ز یک شکاف ، دربالای کوه
پایِ زن لغزید و دستِ مرد مهیا شد برای ،
زندگی و، یک ادامه و، ص
|
|
|
|
|
گؤز آچ بو فینجانا باخ گؤر نه فالدی آغریبابا
نه کئفدهیم نه دوروم دور نه حالدی آغریبابا
بوغازد
|
|
|
|
|
مثل حسرتی خوردنی و آهی کشیدنی
|
|
|
|
|
اتفاقی دیگر
هی مردد می شوم این بغض شاید معبراست
یادِ او هر لحظه در من اتفاقی دیگر است
ف
|
|
|
|
|
خدایا چه کنم
من و آن چشم پر آشوب خدایا چه کنم
دلبر و اینهمه مطلوب خدایا چه کنم
|
|
|
|
|
بعد هجران تو ویران شده بودم ای عشق
|
|
|
|
|
پیراهن یوسف وُ
انتظار یعقوب
|
|
|
|
|
تنهاییام،
پنجرهایست همیشه باز
|
|
|
|
|
گویا کسی مسیر نفسم را گرفته است
|
|
|
|
|
هر بسته دری را ره امید ، تویی
|
|
|
|
|
پیمانه پر بریز که می گرحلال نیست
بدتر ز فسق زاهد آشفته حال نیست
|
|
|
|
|
عسل قند و شکر قند و لبت قند
به نوشیدن ز خوردن یا به لبخند
|
|
|
|
|
بارالها!خدا،خدای من پس کو؟
|
|
|
|
|
تکه تکه
بال هایم را می چینم وُ
...
|
|
|
|
|
آخر ماه صفر
آخر ماه صفر شد و چشمانمان پر ز باران
در عزای ختم المرسلین شاه رسولان
ت
|
|
|
|
|
سلام و درودِ عالَم ، بر تو ای حسن
که به اندیشه ی خدا فتاده ای پسند
|
|
|
|
|
بی وقفه، تا مسیر عبورت، دوید باد
بعد از گذشتِ هزاران شبانه روز
از راه دور
از صدهزار .......
|
|
|
|
|
بسوز ساکت و آرام
مغلطه نکن آذر
که سرنوشت تو این است
مگر نمی دانی
|
|
|
|
|
((می گریم))
هر روز ، پی بهانه ها می گریم
|
|
|
|
|
مثل گنجشک که شب به پنجره ات میخورد پرت میشوم گوشه خیالت
|
|
|
|
|
این انتظار و سختی سوزانده سینه را سخت
چون شیشه ای پر از خط از تکه های الماس
|
|
|
|
|
نرگس در تبسم است
گل های ریز از چشم
پنهان نشسته اند!
|
|
|
|
|
اگر ابر باشی زردی
زرد یعنی یک روح بیگناه
اگر زرد باشی ابری
ابر یعنی یک بارش بی انتها
تو بارش بی
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۷۱ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |