محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
يکشنبه 20 خرداد 1403
شهادت آيتالله سعيدي به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1349 هـ ش 3 ذو الحجة 1445
Sunday 9 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
يکشنبه ۲۰ خرداد
روزگاری در گلستان رنگ و بویی داشتم
زنده بودم هر زمانی آرزویی داشتم
تصنیف درد
آه ای امید خفته ی دل زیر خاک سرد
آه ای قرار رفته ی یکباره ، پاک مرد
رفتی و خنج
مِه گرفته غربتم را در غروبی غَمگُسار!
بعد از این خاک کنم سینه سودایی را
روييد در هواي عطش ناله هاي سرخ
آتش شكفت برلب آن مقتداي سرخ
عاشق ترين شدو به بلنداي قاف عشق
ققن
ساقی ام ساغر بدست می بدوش
از نوا آرم باده ای ناب هی بنوش
ای تا تعالیِ مفهوم ما شدن
مثل شهامت طوفانِ باوری
ای آرزوی......
مگذار چنین بی دل و بیمار بمیرم
بی جام بلورینم و خمار بمیرم
خواهم که اج
از جام ترک خورده بیمار چه خواهی؟ / از پیچش این غرقه دیدار چه خواهی؟ / ار سوگ هوس مستی تیمار بداند /
کاش واژه را جان بود
مینوشتم درخت
میرویید
مینوشتم سبز
سبز میشد
امشب؛ نمیخواهم شعر بگویم...
قبل ازعروجِ خوبم ،
دنیایم را دادم همه به وارث
به او گفتم : یادم تو را فراموش
ما راه كربلاست كه هموار مي كنيم
خود را به كربلا چو پرستار مي كنيم
ما پيروا
دقایق عمرم آنقدر سریع گذشته اند که احساس میکنم از زندگی جا مانده ام
گرچه میدانم خیلی چیزها سرجایشان
گاهی قصد رفتن داریم اما پای رفتن ...
ما همه روی گردانیم
زین همه رنج واین همه محنت
تَرک بر قلب ها بنشسته
هر شب کناره پنجره تنها نشستم...
دستهایمان
روزی می رسد به دستهای
امید...
غربت انتظار
برسان ای باد صبا پیام مرا
به گوش یاران مغرور پر مدعا
گاه باید خانهای آوار را باور کنی
فال شیرین
گرم گرفته چشم ها
در فال قهوه ای
ای عشق در عالم دگر گویا نبودی
در چشم های بی نظر گویا نبودی
با من اگر تو بودی غم ناسروده میماند
دیگر گلوی بغضی از عاشقی نمیخواند
با من اگر تو بودی شادی ز لب
وقتی درون قاب چشمم چهرهات جا میشد
به مناسبت هفته کتاب خوانی...
ای کاش که عشق
باز هم پای پیاده گز کند دلها را
آن قدر غمگینم که می توانم
بمیرم
...
رباعی
بازیچه ی دست این و آنم کردی
با تیر زبان زخم به جانم کردی
زاده ی این شهر هستم من، ولی بیگانه ام
روزگارم پر ز تشویش و خودم دیوانه ام
حسین_قالیباف
تابان
چنان غمداره چشمانم...شد اشکم سرد و بارانی
نَفَسِ سبز جهان موهبت خنده توست
به جهان شاه و ملک؛ شمس و فلک بنده توست
فصل پاییز و وداع با قَفَس
بر چهره ی خود چند نظر کردم و در آیِنِه بودم!
به نام خداوندی که قلم را ابزاری سبک وزن آفرید تا سنگین ترین حرف هایی که زبان از گفتنشان قاصر است را
منِ خاموشِ به ظاهر آرام
شهر ذهنم مثل تهرانِ دم نوروز است
بعدِ این همهمهها و تکرار
این همه هول و
زمان ایستاده بود انگار
وجودت شد یه نقطه عطف
سکوت حرفامو دزدیدو
دلم افتاده بود به حرف
تواز يادم نخواهی رفت حتی...
تو دیگر نیستی با من، منم رویای شبهایت
منم در فکر تو هر شب، بدون تو، به رویایت
و من خوشبخت ترینم
وقتی با تو هستم در کنارت، حتی وقتی هستم به یادت
وقتی می لرزد صدایم و صدایت، در
با چشـم و گوش بسته مرا آفريـده اي
اصلاح كار خود به همين راه ديده اي
با چشـم بست
از اصالتم که همین بس
تا شبی
از میان دویست جنگ خونین
عشق ات چکار کرد با غنچه ی خجالتیِ باغ ؟
که جامه درید و گل کرد ، غنچه در این باغ
از تمام شهر دلگیرم ، تو حرفم را بفهم
چه بگویمت اینک
بهار زندگیم هم
در تلاش وکار گذشت
(نه وسمست آن به دلبندی خضیبست)
نه مردَست آن که چون من، زنذلیلست!
غافل از آنکه سیاهی در نگاهِ خودت است...
بیری واردی منه جاندی دارداماردا عینن قاندی
گاهی اوقات به اطراف دلم سر بزنید
روباهی برای اولین بار آتش را میابد و قصد دارد به وسیله آن در سرمای زمستان از سایر حیوانات بهره ببرد.
دل آه نیمه شبم را گواه می گیرد
که جان خسته ی من آن نگاه می گیرد
جاناتوبگوقیمت یک بوسه زلبهای توچنداست؟
اینجادل یک شاعرعاشق به توبنداست!
از تاق دو ابرویت در دل شده طوفانی
آرام مرا بردی مانده است پریشانی
مثل نیمکت سیمانی
در گوشه ی پارک،،،
به انتظار نشسته ام
که بیایی!
سعید_فلاحی
دیدار دوباره ی من و تو
اما دیگر چنان گذشته نیست
در گردی چشمانم
صدها کهکشان نهفته است!
راز بودن را به نا اهلان مگو
من حس آن سرباز را دارم که بعد از جنگ....
نمی دانستم اما بعدِ دیدارِ تو فهمیدم .
تو را من صد هزاران بار در رؤیای خود دیدم .
گرم بُگذر از برِ این دار فانی ای پسر!
دلم را باز بستانم ز یار دلستان یا نه ؟
بسازم یا بسوزم با بت نامهربان یا نه ؟
ای وجود مهره. آشنایی
در سایه سنگئن بی نوایی
سکوت خلوت. پروانه ی مست
نگا ه عاشق. نسرین. در
دل ما سوخت در این هجر تو ای جان بیا
جان من سوخته ام خاکی زما ماند بیا
مرغ جانم لب بام میل پریدن دا
چشم هایش
کفر فرو ریخته ی آبشاران است
دیرسالیست , که در کوچه ی تنهایی شب ,...
بانگ مستانه ی مستی شبگرد ...
خواب را , خانه گریز ِ دل مردم
مجموع ۱۲۴۶۲۱ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک