يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
شعر درباره سرعت اینترنت و شبکه شاد و کلاس مجازی میباشد
|
|
|
|
|
اینجا زنی بخاطر شعر
کشته می شود.
|
|
|
|
|
حاجی ام
دخلم پر از پول و طلا
شغل من خدمت به این خلق خدا
|
|
|
|
|
شکستم
هم
شنیدنی
بود
هم
دیدنی
.
.
.
ای عشق
تو فرمان ده
کدام یک را
در قافیه شعرم
بگذا
|
|
|
|
|
فریادها آه فریادها همراه با میگرن های شکارچی مرا درهم ریخت
گویی طناب داری بر گلویم می آویزد...
|
|
|
|
|
این درنده نفس من در هر قدم
|
|
|
|
|
منهای تو
دنیای من منهای تو یعنی جهنم
هر لحظه بی تو سردو ت
|
|
|
|
|
به کجا دلم کشانی،زکجانشان چه داری
که بدین خرابه گویا تو زنشان زمن نداری
|
|
|
|
|
ریحانةالنبی،هدفومقصدبلال...
|
|
|
|
|
دوباره قدمی بردار
تا چشمها به تزویر
رفتنت را بهانه نکنند،
نمی خواهی در فراقت سکوت کنم؟
|
|
|
|
|
شعرهایم را
نذر گنجشکها کردم
برایم نان نشد
بگذار نوا شود
|
|
|
|
|
خواندنت
آواز
زندگیست
بر درختان خشک
زمستانی...
|
|
|
|
|
يك فرد آدمي ، كه خـداي جهان نديـد
اميـد مي دهـد و كنـد قطع آن اميـد
ن
|
|
|
|
|
با نقاب اهل افن آيد ميان .....
" رد " خودش باشد يقين در امتحان
|
|
|
|
|
برشی از دلنوشتهی دختری در ساحل تیس
|
|
|
|
|
گرچه قلم لکنت میگرد دربرابر تو
مگر میتوان نوشت ازبرای تو
هربار خواستم ازدل بسرایم
گیج ومبهوم شدم
|
|
|
|
|
رندان با هنـر به جهان كـي نظر كننـد
تقليـد خـود زِ ملت نيكو هنـر كننـ
|
|
|
|
|
هر که دارد با خودش یک منبعِ تولید نور
بی گمان نتوان بتاباند به کَس آن را به زور
|
|
|
|
|
انگار سالهاست آشنای غریب گم شده در آستان دو نگین کبود مسکر اَت هستم!
|
|
|
|
|
چون طبیبی و لبت حکم به درمان دارد
|
|
|
|
|
تو کِی برای خودت آبرو ثمر کردی
تو آبروی خویش را بریده سر کردی
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد
اما بجایش درد بفروشی خریدارم
|
|
|
|
|
جایی که
غزال ها ی خمود می ایستند
تا بزهای چلغوز
به خطِّ پایان برسند،
|
|
|
|
|
من از هر جمعه می ترسم من از دنیای بی فردا
من از تلخی بی پایان درین انبوه از غم ها
|
|
|
|
|
باهاری و لبخند بزن چالِ تو بینُم...
|
|
|
|
|
ی حرفای نگفته / می سوزونه چشامو
به بیداری شبهام / به بغض تو صدامو
|
|
|
|
|
رفتی که از آغوش گرمت طرد باشم
|
|
|
|
|
چشم شب دلبری به چشمروز سلام کرد
|
|
|
|
|
در هر بیت این شعر به یکی از اصول دین مبارک اسلام اشاره شده است.
|
|
|
|
|
روزی
در پهنه این آسمان گرفته
از ابرهای پوشالی
سوار بر بال مرغان سرمست
از امید آزادی
بر فر
|
|
|
|
|
دیدار به قیامت
کنار حوریان بهشت...
زپلشک یا سپلشت؟
خوشخیال نباش!
میخورمت
بههمین زودیها...
|
|
|
|
|
دیدار یار بی وفا دیدار خوبی نیست
یاد و مرور و خاطراتش کار خوبی نیست
|
|
|
|
|
بنام خدای سرمد
امام آمد امام آمد
همان مرد همام آمد
به
|
|
|
|
|
تا کی در این دیار باید غزل سرود
غمگین و بی قرار باید غزل سرود
|
|
|
|
|
زندگی انسان پر فراز و نشیب است و انسان باید از این مسیر بیاموزد.
|
|
|
|
|
آن سان که پرنده بال و پر میخواهد
|
|
|
|
|
... تو، شهید جنگ بیولوژیک شدی و من، سوگوار مرگ خورشید...
|
|
|
|
|
مست چشمانت. 571 عاشقانه. عارفانه
عاشق شدهام یارا ، بر زلف پریشانت
من مست وغزل خوانم ،بینم رخ زی
|
|
|
|
|
قسم خوردی به وجدان و خلوصت
به جان بچّه ی ناز و ملوست
|
|
|
|
|
یه کفش کهنه ؛یه کت پاره؛ پسر به تن داشت.....
|
|
|
|
|
مـردان حق مَرام عدالـت به پا كننـد
بر حكم حق و عدل و حقيقت وفا كننـد
م
|
|
|
|
|
آخرین مرتبه کی خنده به لب داشته ای؟
|
|
|
|
|
دوستت دارم هایم
تمامی ندارد
آنگونه که
اقیانوسها
|
|
|
|
|
برشی از دلنوشتهی دختری که قاتل توست
|
|
|
|
|
سرسام گرفته دلم
بر دستِ پُر از خشم اش
صمصام گرفته دلم
|
|
|
|
|
بشکستُ وفا مانده زدل دردِ نبودش
ویرانه چنین کرده مرا رنجِ نبودش
|
|
|
|
|
زن
در ذرات سرگشتگی
به سینه ی اسب دست می کشد
که بایست
|
|
|
|
|
کنج خیابان دیده بودم دختری را که
با کفش های کهنه اش گُل می فروشد باز
|
|
|
|
|
قاف قلبم را گرفتید و لبم را دوختید
|
|
|
|
|
دختری هستم که لبخندم حرام...
|
|
|
|
|
مادرم یکریز دعا میکند،
پدرم دائم سکوت...
|
|
|
|
|
از خود می ترسم
از تو
از او
از ما
از شما
از آنها
از زندگی بیشتر
از زندگی در یک کومه ی تاریک
ا
|
|
|
|
|
رسان پستـچی برای دهخـدا این پُست و پیغام :
بگو معنی کند ، زین پس ( عشـق یعنی دلارام )
اگر خوشر
|
|
|
|
|
شعر در باره شایعه پراکنان بی جدان میباشد
|
|
|
|
|
فرهنگمان دزدیده ان
بر ریشمان خندیده اند
|
|
|
|
|
وقتــــی که نوازشگـــــرِ دستانِ تو باشـــــم...
بی پرده ترین سوره ی چشمانِ تو باشــــــم...
|
|
|
|
|
در سکوت
دست در دست تنهاییم می گذارم
هر دو با هم
شال وکلاه می کنیم
|
|
|
|
|
دریا فقط پسمانده ای از اشک ماهی هاست
|
|
|
|
|
سنگ خارا را زبان گفتگو با جان شیدا نیست
نا سزاواران محنت را هوای خنده پیدا نیست
|
|
|
|
|
راه را بی نقشه وبی رهنما
گرروی گم می کنی ای آشنا
مانع موجود در هر جای شاد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |