جمعه ۲۱ ارديبهشت
|
|
اي يوسف ِ زهرا گُلِ گُلزار امامت
اي صاحبِ دنيا شده ام مست فراقت
|
|
|
|
|
اغوش گرم تو را خورشید هم ندارد
تقدیر چنین بوده که،من را به تو رسانده
|
|
|
|
|
دیـکتـه به غلـط شـد مَـثَلـی ، بـاید گـفت :
" شاهـنامه مـزاج پارسـیان خوش باشد "
|
|
|
|
|
هر قله اگر به راحتی فتح شود
|
|
|
|
|
میلاد حضرت علی اکبر مبارک باد
|
|
|
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان!
|
|
|
|
|
وای بر تو با پریشانان پریشان نیستی
|
|
|
|
|
دردش رابا آرایش غلیظ تر کرد
ولاکش رابا سرنوشتش ست کرد
سیــــــــــاه
|
|
|
|
|
باباکه فقیر و دلشکسته است
|
|
|
|
|
آن که افکند ه به ره نور حقش
چشم پوشد ربش از هر گنهش
مشکلی نیست که آسان نشود
چون که حق پرتو ف
|
|
|
|
|
پنجره باز و هوا ابری و من چشم انتظار
صبر کن باران که نجوایی به گوشم میرسد
|
|
|
|
|
⚘صل الله علیک
یاعلی اکبرحسین⚘
|
|
|
|
|
گاهی گمان ملکه هااین خواهد بود
|
|
|
|
|
من که مجذوبت شدم ، مات آن خمیازه ات ...
|
|
|
|
|
فردا را ازخودم میگیرم وقتی تو نباشی
همانگونه که امروزم را ازخویش گرفتم
|
|
|
|
|
یک دم نگاه تو، بهتر ز صد منزل جان میگیرد
|
|
|
|
|
به همین نزدیکی صدایش می کنم من
دل بشکسته ام را به نامش می کنم من
لطف ها دیدم ز او و دیگری هیچ
جا
|
|
|
|
|
من همه پلهای پشت سر دگر ویران کنم
خانه از کفتار خالی بیشه ی شیران کنم
|
|
|
|
|
مثل آن دیوانه که از عالمی محروم بود!
|
|
|
|
|
پنجره اتاق را که به انتظار برف های نشسته در کُنج حیاط کنار می زدم...
|
|
|
|
|
بخوان مرا، بخوان مرا, ترانهام ترانهام
قصیدهام، غزل هستم، روانهام روانهام
|
|
|
|
|
پشت من خنجرِ دوست ، مشت من بر دیوار
هشتِ من گیرِ نه و ، میل من بر سیگار
خوابها دیدم از عشق ، عشقِ
|
|
|
|
|
مست چشمان تو بودم دل دیوانه بسوخت
|
|
|
|
|
باز هم کنج اتاق مینشینم تنها
می روم در فکر و...
|
|
|
|
|
من بلدم انگشت اشاره ی مردم...
به سمتم راببینم و خجالت نکشم...!
|
|
|
|
|
چه فاصله ای است لایتناهی میان خواستن و نرسیدن
|
|
|
|
|
سخن با من بگو، ای بلبلِ مَست
که گویم پاسخات را از همان دست
چنان آتشفشان، از داغِ عشقت
...
|
|
|
|
|
به شعر و ترانه به گیتارها
نوای نی و نغمه ی تارها؛
|
|
|
|
|
شده از شدت غم بغض شوی گریه کنی؟
|
|
|
|
|
تو را که میبینم
همه غم های وجودم مسافرند
|
|
|
|
|
عاشقت هستم و ماندم که اگر فهمیدی
پیش تو دست به حاشا بزنم یا نزنم
|
|
|
|
|
آنقدْر از دردت ، به جان آمد لبِ من
|
|
|
|
|
چق_________در دلم
برای خدا می سوزد...!
|
|
|
|
|
من همان روح خیال انگیزم
قاصد خسته ای از پاییزم
|
|
|
|
|
تو مثل یک افسانه ی هزار شب
در خاطره ها جاوید گرفتار می مانی
هرچند پیکرت این روزها
پاره ی پریشا
|
|
|
|
|
خواهی به آوازی حزین در وعده گاهِ عشق
مانندِ یک قو جان دهم، بی سر پناهم کن
|
|
|
|
|
بر او اگر کسی نرسیده سحر نداشت
کردم دعا برای فرج چون ضرر نداشت
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
گرچه بعد از هر زمستان می رسد بوی بهار
نیست اما شاخه ها
|
|
|
|
|
اگر خسته جانی بگو یاعلی «ع»
که با ذکر او شاد گردد روان
|
|
|
|
|
و من با عشق تو یاد مسیحا میکنم هر شب
|
|
|
|
|
چقدر ناراحت کننده است به کسی پناه ببری اما او سنگ دل باشد و اهمیت بتو ندهد
|
|
|
|
|
ما مثل دو یارِ غار، با هم بودیم
در عرصهٔ هر قمار، باهم بودیم
وقتی ز سبوی بی نشان نوشیدیم
بی وقفه
|
|
|
|
|
پس کشیدم پا از این گردونۀ پرزرق وبرق
کز ازل جز حاصل فرسایش عمرم نبود ؟
عده ای درشورمستی عده ا
|
|
|
|
|
... دل به دریا بزن
نوح باش!
...
|
|
|
|
|
می شود معشوق از خاطر رود
می شود عاشق ، محیر بگذرد
می شود هر دم ، مقصر باشی و
|
|
|
|
|
هوای بارانی
در چشمها جاری
در جاده کلمات
تکه های شعری
بوسه باران
چکیده
بغضی ، غر
|
|
|
|
|
تا لکههای قرمزِ آن شیشۀ کبود
|
|
|
|
|
بس که هر بار به سمت دل من سنگ زدی
آن کلاغم که خودم شکل مترسک شده ام
|
|
|
|
|
عشق واژه ای ست مخفف برای ،
" عازمینِ شکوهِ قاف "
|
|
|
|
|
خالق یکتا پدید آوَرد از روز ازل
عقل را همراه دل در جان شیرین چون عسل
|
|
|
|
|
معشوق به کامو مه نو ناز من
سلطان به دامو باده نو ساز من
به سلامی بنوازی دل درد مند ما
|
|
|
|
|
من بستر دردم تهی از شادی و شور
|
|
|
|
|
.هنگامی که به تو می اندیشم
|
|
|
|
|
تو برایم بنویس در نامه ای که هرگز به دستم نمی رسد....
|
|
|
|
|
ای خدا این زندگی زندان زندانهای ماست // آنکه زندان بان این زندان بود نامش خداست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۱ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |