دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
یک روز دراین جا بود یک آهوی زیبا چشم
|
|
|
|
|
آری خلیفه شد دگری بی جواز حق
بدعت حیات دین امامان کاذب است
|
|
|
|
|
وقتی موهایِ قشنگ ات، پیچ وخم میریزد
رویِ شانه، رشته ی ابریشَم میریزد
لبِ شیرینِ عسل گونِ تو را
|
|
|
|
|
زمستان زیبا هم که باشد
سرد است ...
|
|
|
|
|
بیا دلدار ما
این فاصله را مختصر کن
ظهورت دیر شد، ای صبح!
شب را در به در کن
خلیل اللهِ این
|
|
|
|
|
جهت مراسم های سوگواری
ختم و ترحیم
|
|
|
|
|
آرامش تاریکی
روشنایی فکر تو..
|
|
|
|
|
یه روز زخمِ غریبه
یه روز بی رحمی یار
کسی عاشق نمیشه
رفاقت مرده انگار
|
|
|
|
|
اشک در چشمان من دارد تکاپو میکند
آه هم در سینهی تنگم هیاهو میکند
|
|
|
|
|
درست است هیچگاه سردار نبودم
ولی سرباز که بودم
درست است هیچگاه ، به عمرم نپریدم
ولی عاشقِ پرواز
|
|
|
|
|
خـداونـدا نـكوتـر كردگـاري
از آن اول به من پـروردگـاري
هدايت
|
|
|
|
|
شوم نهالی و او همچنان تبر شود
|
|
|
|
|
این شعر در مورد خداوند رنگین کمان است
خدا نور
خدا در آسمان هاست
خدا گل
خدا چقدر زیباست
|
|
|
|
|
شیرینیِ لب های تو آغشته به قند است...
|
|
|
|
|
یاوه گویان دگر حرف نبافید بس است
این همه پشت سر خلق خدا انگ نزنید
|
|
|
|
|
به تشنگیی بهار
دلخوش نباش!
...
تا به باران فکر کنی؛
پاییز از راه رسیدهست!
ل
|
|
|
|
|
آباد می شود شب ویران شعر من...
|
|
|
|
|
هوا، هواى غريب غروب پاييز است
نگاه مردم شهر از شراره لبريز است
رسيده شعله ى آذر به دامن آبا
|
|
|
|
|
واران دڵتەنگی
چۊ ئەڵوەن ئارامم نەگرد ساتێ وە گووشەێ شارەگەم
ئی نیشتمانە خوەش نییە بێ نیشتمان یا
|
|
|
|
|
هموطن هَمـرَهِ من بَهرِ بقایِ وطن است - سَر وجانم به فدایِ وطن وهموطن است
|
|
|
|
|
من فقط یک دشت بی پائیز می خواهم که نیست
|
|
|
|
|
بر اون چو نظر کردیم. از باده قدح پر کرد
|
|
|
|
|
اگر كه هر بشري با خَري به رهگذر است
هر آنچه پند دهد،به هرخري كه بي اثراست
نهال آد
|
|
|
|
|
تو را هرگز رفیق غم نبینم
به زیر چشم تو شبنم نبینم
|
|
|
|
|
در روزِ تولدِ سراب آنجا بودم ، در بیابان
منِ موی سفیدِ آسیابان
|
|
|
|
|
چشمانت
کلمات را به ردیف می نشانند
شعری از دلدادگی در من زاده و
به خط می شود..!
|
|
|
|
|
داشتم از سر کوی محبت گذر میکردم
که تورا دیدم از دور به تصویر خیال
که در آن وقت غروب
و در ایوان پر
|
|
|
|
|
کوچه مان آباد بود
بلبل از شاخه پرید
شهرمان تاریک است
بلبل از شاخه پرید
میترسید
می لرزید
از
|
|
|
|
|
دست در دست تو و
دل داده به تو
چشم در چشم تو و
نفس داده به تو
|
|
|
|
|
چون بهاری تازه و شاداب و شیرین سرو ناز
|
|
|
|
|
مبادا از حقیقتها کنی یادی...
|
|
|
|
|
من از دیارِ خاطره هایم شبانه دل کندم
ز ایده ها و آرزوی بی کرانه دل کندم
من آمدم که به در
|
|
|
|
|
یاد تو هرلحظه میآیدسراغم نازنین
|
|
|
|
|
دل نگران عبور از دریای پر تلاطم زندگی
گاهی با موجها هم سفرم
آشوبم از لحظه برخورد با ساحل
اما
|
|
|
|
|
آسمانم تیره و ابری ولی باران نداشت
زنده بودم بعد او اما تنِ من جان نداشت
|
|
|
|
|
من با تو می گیرم قرار آواز می خواهم چکار
|
|
|
|
|
خجل از کرده و فعلم ، چه مرا نام ، نه انسانم و هیچ
غافل از بود و شد و هستی انسان، نه انسانم و هیچ
|
|
|
|
|
روزگاری بخدا صبر و قرارت بودم
|
|
|
|
|
در خیابانها زن است و مرد نیست
|
|
|
|
|
تو با فلسفهی عاشقی
تو با احساس آرامش
تو با دوستت دارم
تمام دنیای مرا
به غایت عشق رساندی
|
|
|
|
|
بخوان شعرِ مرا، با بحرِ احساس؛
که جز موجِ محبّت، نیست در آن!
|
|
|
|
|
غزل ۱۴۱ از کتاب آوای احساس+ غزل ۲۵۶ از کتاب نوای احساس+ خوانش غزل ۱۹۳ از کتاب آوای احساس
|
|
|
|
|
شمع نورانی
بر گردِ شمع روی تو، پروانه می خواهد دلم
گر عشق شیرینم دهی شاهانه می خواهد دلم*
|
|
|
|
|
از دل نرفت آنچه از دیده رفت
|
|
|
|
|
يارب اين علم سياست زِكجايَست و زِكيست
هركسي رو به تو دارد ،هدف تيـر بلاست
بارالـها م
|
|
|
|
|
وقتیکه غرورم خُرد شد
وقتی همه پایمردی ام ،
چو بیسکویتی تُرد شد
|
|
|
|
|
قسمت اعظم بدبختیم از روی نحس تو بود
خنده را از لب گرفتی بی گفت شنود
|
|
|
|
|
با کدام واژه از تو بگویم
وقتی غزل برای تو
چون شمعی رو به باد است
با کدام زبان از تو سخن باید گفت
|
|
|
|
|
دزدی دستار به سر دیدم دوش
گفت ما لت بده و گرد تو لال و تو خموش
گفتم که چنین دین به
|
|
|
|
|
وجدان
قلب ها را می فشرد
هر چه، انسان
به اساس بر می گشت
|
|
|
|
|
مست مجنون بیقرار و ناتوان در هست و نیست
قصهی بود و نبودم گنگ و نامفهوم ماند
|
|
|
|
|
وقتی پرنده از قفس آزاد میشود!
.....
|
|
|
|
|
تو در سکوت خلاصه میشوی من در فریادی❗
|
|
|
|
|
چای می نوشم و شیرین شده ام از قندت...
|
|
|
|
|
معشوقِ عزیز روی من پا بگذار
|
|
|
|
|
این غریبی هست ارث جد او چون یار نیست
مثل بابایش علی با چاه خلوت میکند
|
|
|
|
|
یک غزل+ چند بیت مثنوی+ یک دوبیتی+ یک سپیدِ کوتاه+ لینک ریز مشخصات آثارم در سازمان اسناد ملی ایران.
|
|
|
|
|
یک کوتاهکلاسیک+ غزل ۴ از کتاب آوای احساس+ غزل ۵۱ از کتاب نوای احساس
|
|
|
|
|
دم از آبادی میهن من می زند ساز آزادی زن،
|
|
|
|
|
فریاد از این غوغای سرخ و زرد ِ پاییزی
|
|
|
|
|
چشمانِ تو خوابِ خوش و شیرین را ،
ز من گرفته
روحم آبادان شده و، عینکِ رِی بَن گرفته
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۸ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |