يکشنبه ۱۴ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ خاطره شاعر حمید ادیب
|
|
بر اون چو نظر کردیم. از باده قدح پر کرد
|
|
|
|
|
عابری تو، در خیابانی که نیست
شوق پرسه، زیر بارانی که نیست
|
|
|
|
|
من، آخرین بازمانده از تبار غربتم
آخرین برگ این بلوط پیر
|
|
|
|
|
عمر من رفت ز دست
گیسووانم تو ببین
همه اش گشت سپید
ز غبار غم و درد
|
|
|
|
|
نگاهش چون شب و ماهه
میون جنگل تردید
منم اون تاک خشکیده
به دور از باور و امید
|
|
|
|
|
صدای پای شب، آرام می آید
و من در اضطراب صبح فردایم
|
|
|
|
|
تو ای الهه ی جاوید عشق، می کشی ام
|
|
|
|
|
پیش آی و ببین ورد زبان ها شده ایم...
|
|
|
|
|
پر از ترانه ای و چرا گریه گرده ای؟
|
|
|
|
|
اینجا خیال خاطره ها خیس میشود
|
|
|
|
|
باران که میبارد دلم تنگ میشود
|
|
|
|
|
مانده ام تنها چراغی رو به نور
|
|
|
|
|
میتند پیله ای از جنس سکوت
|
|
|
|
|
شوقی از تابش نور
ترسی از جنس ترک خوردن یخ
|
|
|
|
|
تنهایی من به روز و فصل و سال است ...
|
|
|