تو خیابون یه جایی روی دیوار دیدم نوشته
هر کسی بچه زیاد داره جاش تو بهشته
یه آشنایی داریم که کلا پای کاره
تو کله ش جایِ مغز ؛ کاکتوس و خاره
این آشنای ما با اینکه از دو تا پا هر دوش میلنگه
برای بهشت رفتن روی تخت با خانمش دائم تو جنگه
خانومش بی نوا نه ماه به نه ماه بچه میزاد
میگفتن چرا ؛ میگفت آقامون توله میخواد
بنده خدا یه پاش تو خونه یه پاش تویِ بخش زنانه
اگه زاییدن بود تو المپیک ؛ این مداله طلای زایمانه
شاید که فکر کنید آشنای ما غنی و سلطان صاحبقرانه
ولی با هفت تا کره تو شصت متر آپارتمانه
با اینکه خودش هم زاییده زیر فشار این تورم
از خرج پوشک نداره نایی واسه حتی تکلم
ولی باز هم دلش بچه بیشتر میخوادش
از بهشت زاییده و زایندگان سهم بیشتر میخوادش
شنیدم از کسی دکترش خسته شد از بس عمل کرد
آخرین بار در محل ؛ جایِ بخیه دکمه عَلَم کرد
انقدری بچه داره اسماشونو از یاد برده
به هوای ملیحه ؛ منیژه رو به پارک برده
یه بار تو کوچه که دید یکی از زاییده هاشو
با خودش گفت چقدر شبیه یکی از بچه هامه
این توهمه بهشت رفتن با زایمان قطعا کار یه ساقیه
خود شخص رازی هم از این متاع ساقی به غایت راضیه
شعر : علیرضا دربندی