سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 17 ارديبهشت 1404
  • روز اسناد ملي
11 ذو القعدة 1446
  • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
Wednesday 7 May 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

    چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت

    زشت و زیبا

    شعری از

    سید علیرضا دربندی

    از دفتر طنزواره نوع شعر طنز

    ارسال شده در تاریخ ۴ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۳۵۱
      بازدید : ۵۸   |    نظرات : ۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر سید علیرضا دربندی
    آخرین اشعار ناب سید علیرضا دربندی

    یه بنده مدام نفرین به بخت کم مایه می کرد
    از زشتیه خود دائم به خدا گلایه می کرد
    همیشه از آیینه های فراری بودش
    با بغض و غمش قراری بودش
    هر وقت خوشگلی تو پیجش پست میگذاشت
    این زیر پستش کامنته فحش میگذاشت
    یه بار خواب دید که به بالاها رسیده
    نزدیک به درگاه خداوند تعالی او رسیده
    خدا تا دید این بنده را به جبرئیل گفتش
    خسته م کرد این بنده از بس که کفر گفتش
    بنده همینکه از دور دیدش خدا رو
    شروع کرد شمردن گلایه ها رو
    خدایا پول که ندادی لااقل میدادی کمی قیافه
    فاصله من با خوشگلی از اینجا تا کوه قافه
    رفتم سراغ هر کسی حتی اونکه زیادی کم و کسر داره
    تا میدید قیافه م میگفت واسه تحصیل اون فقط قصد داره
    برد پیتو تام کروز رو چطور تو آفریدی
    خب منم با گل همونها می آفریدی
    خدا با لبخندی بگفت ای بنده نادانم
    در هر چیز مصلحتی هست که فقط من دانم
    اگر به قول خودت ما تو را زشت آفریدیم
    این خیال خام توست همه را از یک خشت آفریدیم
    در محضر ما بندگان نیکو سرشت
    بِه از زیبارویان بدکار و بد سرشت
    هزاران نعمت ریز و درشت بر تو نهادم
    بجز خیر و صلاحت هیچ  چیز ندادم
    یکبار دیگر تو ناشکری کنی
    همه را از تو گرفته ابایی من ندارم
    میبینی جای همه نعمت هایی که داده ام
    همه را از تو گرفته جایش خوشگلی را داده ام
    بنده با ترس از خوابش پرید
    مادرش یک سمت ؛ پدر را در سمت دیگر بدید
    به سمت آنها رفته و در خواب بوسیدشان
    با همه عشق اولادی آنها را بوییدشان
    به سمت آیینه رفت و خود را در آن بدید
    اینبار به جز زیبایی و انسانیت در آن ندید
    شعر : علیرضا دربندی
    ۵
    اشتراک گذاری این شعر

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1