محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 26 خرداد 1403
شهادت سربازان دلير اسلام: بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد، 1344 هـ ش 9 ذو الحجة 1445
Saturday 15 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
شنبه ۲۶ خرداد
داشتیم طرف روز ولنتاین ی عروسک فروشی ی نمایندگی ایفون زده
زِکیشِ خودفراموشان بُرون آی _ خدایِ خود مکن هرگز فراموش
ای بانوی قصه های همیشه رفتن (مادرم )
در نادانی خود دانستم که ،که هستم
و در دانایی خود دانستم که هیچ نیستم
من چنان از عشق تو بی معجزه پیغمبری ها کرده ام
جوانی ام
لا به لای چروک های پیشانی ام گم شد
دوستی را دهخـدا تبییـن کن زیـن پس چنیـن :
نارفیقـی با رفیـق بنـشسـت و با بیگانـه ساخت
مـرد مـیپ
من که از دنیا بریدم با تو از دنیا پُرم
بی رفیق و بی شکیبم،لطف و احسانت کجاست؟
ای رود نا آرام، دریایت کجاست؟
آن عاقبت آغوش رویایت کجاست؟
تو
چون انگورِ شرابی
بر شاخه یِ تاک
سایبان برگ و آرمیده بر خاک
من
پرنده ای مهاجر
خسته از راهِ د
وقتی که بیگانه به یک خانه است
رابطهاش خوب و صمیمانه است
برکش نقاب از روی خود
سرخاب بزن بر روی خود
پس از سي سال و اندي ، مثل ديوار همان جايم كه ديدي اول كار
از من نپرس نام و نشان زندگی را..
توو اشتیاق یک راه
به سفرهای فراوان
منو حسرت یه گوشه
بیطنین خالی ز اغیار
ما بیگدار در دل دریا نشستهایم
در انتظار زورق فردا نشستهایم
پنجاه و پنج سال گذشت ازهنگامِ آمدنم و،
شده سالِ هزاروچهارصد
شور و شوقِ بیحدِ من به طراحی ،
دست
ما به توكل رويـم در طرف كوي دوست
هر چه تفضّل كند ما بشناسيـم از اوست
هركه به
خسته تر از ان م
که چشم بر در بسته ی نبودنت بدوزم
با خود مدارا می کنم
به خیالم که نبوده ای...!
تنت تب دار
دلت بیمار
نشسته ای به انتظار
آگاه کُنیدم که در این محکمه قاضیست؟
تن تو نازک و نرمه
تن من زخمی درده
دل تو پر از نجابت
دل من جون میده پرپر
غصه فردا مخور ای دل که دنیافانی است
بین بودن یا نبودن فوت فرصت آنی است
بهره گیر از لحظه های خوب
ياوران بازآ ، برآمـد آه عالـم گيـر ما
بعد از اين ياران چه باشد ،دانش و تدبيـر
خرم دمی باشد
آن دم که برخیزم
ای اَبَر قهرمان من
بیا تا نظم نوین جهانی
بههم بخورد...
هوری وشی ، سیمین عذاری
زیبا صنمی . نیکو خصالی
افسانه شده این هور
خوابیده بودم ناگهان بر شیشه کوبید
انگشتِ باران...
در کنارم تا که زلفت را هویدا میکنی
نام تو را بر این دل شیدا نوشته ایم
وان را به عشق پاک به هر جا نوشته ایم
این داستان نخ نما تقصیر شاعر نیست
جاری بیکران
******************
مرا ببین که با چه شوق به سوی تو دوان شدم
چهرۀ در محاق خود کنار
اندیشه ورزی بزرگترین هنر افراغ اندیشه است .
ای امام حق و راستی به رجحان بیا
از هر سوکه بنگری آمده باطل به طغیان بیا
ای طلایی گندم زار در گیسوی
مرز بین دشمنی و دوستی گاهی رفیق
...................................
در ملك حق شناسي جز حق كسي نباشـد
آن حق با حقيقت در آدمـي نباشـد
گويا
احساسی عمیق و ژرف زده بر جان من ریشه
ویاسی حاصل ضربه از آن سنگ به این شیشه
زنجیره ی خلخال های ،
بیتاب شده روی مُچِ پاهات
جیرینگ جیرینگ اش ،
پیچیده دراین رقص
چشم من دید و پسندید دلم تاوان داد ...
بعد از سالها دوباره دیدمش
آن کاج پیر و تنها را
در آنسوی جاده ی خاکی...!
کوله باری از برف بر دوشش
بی مهابا
******
آنکه می پنداشتم خود چاره است در کار من
بی مهابا آمد و آتش زده در خرمن افکار من
نویسندگی یعنی پیوند دادن روح بر قلم و تولد یک تخیلِ راستین بردفتر...نویسنده:سامره حاجیان
این چنین که لبریزم از هوای مولانا
این چنین که می لرزد دل برای مولانا
می نویسم از حالم، می نویسم از
در نسیم صبحگاهان به ره رفتم تا دشتی بجویم ** بوی خوش از درختان سبز جنگل می آمد بسویم
این جماعت ضربه ها را از خودی ها خورده اند
تن تو سبدسبد گل
واسه باغ دستای من
من تو را هرکس که باشی قدرِعمرم دوست دارم
من از دنیا تو رو خواستم که این چیز زیادی نیست
تو را که دید دهان غزل به آب افتاد
قلم به رقص شد و ،واژه در شراب افتاد
چشم عاشق کی دهد تشخیص،راه از چاه را
این کبوتر دانه بیند دامهای راه را
فهمیدن تو میان عشق است و گناه...
تا باد خزان از سر جالیز گذشت
یک قاصدک خسته غم انگیز گذشت
بر روح طبیعت نفسی سرد نشست
عمر گل سرخ
گفت اَر نکنی طاعت من چوب رسد
شاکر نشوی این همه مرکوب رسد
کفران نکن ای بنده ی ناشکر که گر
کفران بک
در آرزویم بسیار رویت ببویم بسیار
شعراز تو گویم بسیار طبعِ غزلهایم بمان
گلی گم کرده ام پیدا کنم شاید
بیا امشب غزل مأوا بگیرد.....
من ادای شاعری را نقش بازی می کنم
من بدون عاشقانه ، عشق بازی می کنم
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک