سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
از خدا هم بیشتر ، راز و نیازم با تو بود
|
|
|
|
|
در آشتی کردن گاهی یک حرکت کوچک بسیار مؤثر است
|
|
|
|
|
مرا خواهند برد جایی که جای آخرم انجا
همانجایی که از اول برایش امدم دنیا
بواقع دار دنیا معبری از ب
|
|
|
|
|
اون دلش رو محفل عام کرده بود
با نگاهاش این دلو رام کرده بود
اون می خواست من به حرفاش گوش کنم
من م
|
|
|
|
|
جهان پهلوان بزرگ تختی،زنده است
|
|
|
|
|
هر كه بشكست دلي پاك ؛ تقاصَش باقيست
|
|
|
|
|
يوسف به چاه جفا شد ز روي خويش
|
|
|
|
|
بستند بیستون را/ دستان پست و کوتاه...
|
|
|
|
|
درشبي باراني،شبي ازغصه سراسرلبريز
زير لب چيزي گفت:
|
|
|
|
|
توو چشام خلاء رو دیدی اما
مثه تابوت توو خاکم کردی
انقد از احساس من ترسیدی
رفتیو از عشق پاکم کردی
|
|
|
|
|
نمیشه دو بیتی به حسابش اورد اما خوب دو بیت داره امیدوارم دوست داشته باشید.
|
|
|
|
|
امشب گناهی زیرورویم میکند
فکرلبخندتو یا این قرص های لعنتی
هرچه هست امشب گناهی زیرورویم میکند
|
|
|
|
|
زبان سکوت می کند برای عشق او
سکوت موج می زند به آشیان او
|
|
|
|
|
آنچه مشاهدی می کنید ابتدا بخشی است که شاعره توانا خانم
|
|
|
|
|
مرا در این مستی و عشق ملامتی نیست
که از سر زلف تا قد رعناش خویش را دیوانه کردم
|
|
|
|
|
میان جمع و تنهایی نگاهم کردی و رفتی
|
|
|
|
|
دلتنگت بودم
برگ کاغذي از "علائمي" کشيدم که
|
|
|
|
|
مادرم هر روز
از باغچه ی چشمانش
اشک و می چیند وآه
|
|
|
|
|
بی تو در این خانـه کسی بما سر نمی زند
|
|
|
|
|
چون شهد تولای تو در کام من آمد
تسنیم محبت به دل جام من آمد
|
|
|
|
|
عشق، باور شب های من شد...
|
|
|
|
|
یار از ما راز خودرا نیز پنهان کرده است
عشق خودرا در دلم خیلی فراوان کرده است
|
|
|
|
|
برده دل از عاشقان مانده خجل نزدش بتان،
مهر رخشان خراسان مهتر خوبان رضا
|
|
|
|
|
داغ ِجام ِآفتابم آب را روشن کنید
سایه سوزم ساغر ِمهتاب را روشن کنید
|
|
|
|
|
حیرت
می روم از قلّه ای بالا به دریا برسم
میروم شاید به حلّ یک معمّا برسم
|
|
|
|
|
نوجوان خامي اندر روستا //
عشق كالي در دل وي كرد جا
|
|
|
|
|
زباله دان ِزمان؛
دیروزم مچاله؛
صبح
آغازی دیگرست
روی خطِ نفس؛
ماراتن به غروب
باید بدود
به آ
|
|
|
|
|
چشم مستی به راهم نشست و مستم کرد
تا توانست دل ربود و در بندم کرد
هر چه کردم نیفتم به دام مستانه
|
|
|
|
|
چه کسی با من ...
از راز های گل سرخ سخن خواهد گفت ...
|
|
|
|
|
گفتا دلم اسیر ِ دو چشمی ،
یه ، نا ، مُسَلموُ نِـس
|
|
|
|
|
وطن یعنی حماسه،وطن یعنی نه دی
وطن یعنی نماد،وطن یعنی نماد آریایی
|
|
|
|
|
بعد از عمری برسیدیم در آغوش به هم
|
|
|
|
|
پر می شود تمام تن از تکه های گچ
قلبم نشان ملّی تخته سیاه هاست
|
|
|
|
|
منم آن زاهد با تقوا که دامن نیالودم
از ره خود یک گام بیرون نپیمودم
|
|
|
|
|
هوای شعر های من بارانی ست
|
|
|
|
|
خدایا من در این غم بار هستم سر دلها نشستم دل شکستم
|
|
|
|
|
درتمــــــامِ لحـظه هـا
قلـب میگویدخــــــدا
|
|
|
|
|
بیانی با دلبر ازلی، تقدیم به هنرمند گرامی جناب اقتداری:
بین جز تــــو مرا همنفسی نیست که نیست
|
|
|
|
|
زندگی را دوست دارم به نگاهی
که نگاهم بشود خیره به چشمان
|
|
|
|
|
در سینه خود خیال مجنون دارم
لیلی وشم و دیده جیحون دارم
|
|
|
|
|
پرنده ها" سقوط میکنند....
|
|
|
|
|
چه سکوتی
چه نگاهی
که پر از طوفان بود
در دلم تفرقه بو
شوق پرواز و پریدن
|
|
|
|
|
دوباره اوخواهدآمد
وسایه بانی به حجمی از عشق ونور وگرمابخشی
|
|
|
|
|
هر شبان تا به بامداد بیدارم از همه خلق جز تو ، بیزارم
روزها می روند ، از پی هم
|
|
|
|
|
نمونه ترانه های کتاب دومم به نام پالتوی قرمز
هر شب خیالت توی این خونه . واسم دلیل زندگی میشه
|
|
|
|
|
امشب میان ِ واژه ها شور ِ غزلخوانی ست
|
|
|
|
|
برای عاشقانه ها، ترانه می شود دلم
|
|
|
|
|
رفتم که می بنوشم ساقی نبود رفته بود
|
|
|
|
|
غمت را ازدلم بردار امشب
مکن من را دگر بیمار امشب
|
|
|
|
|
حتی نفسهام بی تو بوی مرگ میده
تنهایی می تونه منو از پا د
|
|
|
|
|
دزديد دل ز خانه، بيرون شد از ميانه
|
|
|
|
|
لنج متروک حیات، روی اقیانوس مرگ
|
|
|
|
|
اندر این جان من آن دلبر شیرین سخنم
همچو خون در رگ من بود و چو جان در بدنم
|
|
|
|
|
همزاده من...
یادت می اید ؟
یادت می اید روزی را که هردومان گم شده بودیم در
سیر نامریی تگرگ ها…
د
|
|
|
|
|
می گویم برو
دروغ می گویم....
|
|
|
|
|
حسی که از عشقی مقدس سر درآورد
|
|
|
|
|
آئینه ایی در برابرت
و تبسم تلخ کودکی افلیج
|
|
|
|
|
من ایرانی ام...
اهورامزدای من الله است.
از تبار کوروشم ولی شاهم حسین بن علیست
|
|
|
|
|
چن سال پیش چشم خمااری دیدم واین دل
بعد ش دیگه جوری شد ودیوونه قااطی کرد
|
|
|
|
|
دیوانه منم ، کز غم عشق تو پریشم
فارغ ز خودی گشته و بیگانه ز خویشم ...
|
|
|
|
|
می توانی سر به روی شانه هایم لم دهی
می توانی... می توانی... آخ... بهتر می شوم
مصطفی پایمرد
|
|
|
|
|
همان پیری که بعد از ارتحالش
تناور گشته با یاران ، نهالش
|
|
|
|
|
گاهی وقتها پیش می آید ....
|
|
|
|
|
شبی مهتابی از شرم تنهایی
مست و غزلخوان گذشتم از کوچه ای
|
|
|
|
|
Opportunity Opportunity Opportunity Opportunity
Opportunity Opportunity Opportunity Oppo
|
|
|
|
|
چو باد صبح شمیمش به سوی من آورد
دوباره لحظه دیدار در تنم رویید
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۲ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |