جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
گوشهء باغچه ام کاشته ام یک گل مریم
|
|
|
|
|
افسوس که درتا ریکی متروک غا رها یشا ن
هنوز درجستجوی حق
|
|
|
|
|
(گزیده:)
...کاش! و ای کاش! جنبشها، همهْ من بودم،
سرودها، فریادها...
|
|
|
|
|
دكتر مرا چوديد سر نسخه اش نوشت
قرص لطيف قافيه هايت جويدني است
|
|
|
|
|
" ساحل آکیلوس " - برای استاد فکری احمدی زاده
|
|
|
|
|
طبیب آمد به بالین من و نبضم گرفت و گفت: / ز هذیانهای بیمار خیالی سخت می ترسم
|
|
|
|
|
آنجا که نگردد به خِرد باز گره
سرمست می ناب جنون باید شد
|
|
|
|
|
سرزمینی را به نام عاشقی
فتح کردم، ساختم جوری دگر
|
|
|
|
|
از سنگدلی پری رخان در مثلند
بی مهر و محبّتند و پیمان گُسَلند
|
|
|
|
|
غزل در بحر رمل مثمن محذوف
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
|
|
|
|
|
توتصاحت دل تو قلب من خیلی حریصه
خیلی وقته دیگه دستم شعرشاد نمی نویس
اشک چشمم با کلامم این روزا خ
|
|
|
|
|
1- بریز بر شانه ام
شعر بلند گیسویت
کوتاه می آیم
میان بازویت
*****************
2- بی تو این
|
|
|
|
|
میتوان یک غزل از پیچک بی تاب سرود
میتوان یک غزل تازهء کمیاب سرود
|
|
|
|
|
تنهایی/مشغول قدم زدن باجنینی است/که در رحم اتاق گیر کرد
|
|
|
|
|
هر آن کس جز تو تصویری به قاب دل نمی بیند
ندیدن جز تو را آن قدرها مشکل نمی بیند
|
|
|
|
|
اگه
اسمون دلت
ابریه
با چتر امید
|
|
|
|
|
به امر حضرت حق ما نماز می خوانیم/
شبیه برکه ای از نور ،غرق بارانیم/
نه پیروان مسیحیتی پر از تحری
|
|
|
|
|
لزوم اطاعت در جـوانی بایـد کرد
غرق غیبت باد و عبادت باید کرد
|
|
|
|
|
بسان کمان بی زهی، ماه شب فراق من...
|
|
|
|
|
«تنهاترين خورشيد!»
گاه، تنهایی خورشید،
از روی بیهمت
|
|
|
|
|
نصيحت بزرگ پدر
در بستر خاك آرميده ام
در جاده هاي قهوه اي
نامرداني از كنارم عبور ميكردند
در جاده
|
|
|
|
|
دلم خوش بود برگردی به خانه
که باز آید سرم شوق ترانه
بروید گندم احساسمان باز
زند از رد پاها
|
|
|
|
|
بدر ماه آسمان خورشيد رخشان ديده است
همچو عاشق شادمان بر كوي دلدار آمده
|
|
|
|
|
من گنه کردم ودرپای خزان خواهم بست
کفاره ی آن توبه که هرگز نشکست
|
|
|
|
|
پای کوچک پرنده سبز روزهای گرم را
با نخی به ضخامت مو و استحکام علف
چنان بستم که ناله کرد و چین
|
|
|
|
|
پشت محراب دو چشم تو گرفتارانند
|
|
|
|
|
چتر را در زیر باران آسمان انگاشتیم ..
|
|
|
|
|
دختر کورد بیا پیش ، بیا دف بزنیم ...
|
|
|
|
|
تصوير تو مي افتد ؛ در فال قهوه هر روزم
تا ميفهمم ؛ چه رسوا شده اي هستم
شبها همه در ذهنم ؛ تصوير
|
|
|
|
|
دیوار
از خجالت آب شد
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
ای که در دولت دل موی تو را بنیاد است
چاره اندیش که در کشور ما بیداد است...
|
|
|
|
|
درخت پیر / خروپف می کرد ....
|
|
|
|
|
وقتی نبود طوفان دلداه ناخدا بود
تنپوش پر ستاره نازش به آن ردا بود
تا بادبان فغا
|
|
|
|
|
نمی گویم همش زاری کن ای گل
زچشمت اشک غم جاری کن ای گل
بخند وشاد باش و پیش مردم
کمی هم آبرودار
|
|
|
|
|
من شمع فروزانم ؛ از باد نمیترسم
روشنگر ایوانم ؛ از باد نمیترسم
|
|
|
|
|
ازسرمهرورأفتی گرکه هنوزبامنت
|
|
|
|
|
(گرامی باد یاد همۀ «قربانیان تجاوز» در سر تا سر سرای جها
|
|
|
|
|
لبت بهتر ز انگور است بانو
دلت از این دلم دور است بانو
|
|
|
|
|
میلاد امید مستضعفان، با هر نامی که خوانندش مبارکـــــباد!
|
|
|
|
|
آن خوشه های بافته اش هرچه ریز تر / ....
|
|
|
|
|
حالچشمانِتَریماندهویکقلبِکباب
نگــــران ٬ منتظــرم بهرِ دعــایت ٬ مادر
|
|
|
|
|
ببین حال و هوای خسته جان را
ببین ویرانه گشته کاخ، خان را
بیا و همدمی باش بر دل و جان
نشاید این چ
|
|
|
|
|
گلایه کردن از یار بخطر اینکه چرا با وجود این همه خوبی که در حقش کردم ، اینطور ناجوانمردانه تنهاش گذ
|
|
|
|
|
شب بی انتها
گل میشکفت در شب و من در غم فراق گل میدرید جامه و من بیستون رواق
|
|
|
|
|
گوینـــــدپس ازصبر، اُمیــدِ ظفـری هست......
|
|
|
|
|
چه کنم داغ جدایی؟غم بی برگ و نوایی؟ / به رخم گر نگشایی ، زمحبت در خود را .....
|
|
|
|
|
کاوس کی همره شاه یمن
رفت مهمانی به سور و انجمن
|
|
|
|
|
دستاتو تو موهات وقتی میبری یعنی
سرباز داره تو تفنگش تیر میذاره
حتی قدم هایی که تو این کوچه میذاری
|
|
|
|
|
ای کاش اشک دست مرا رو نکرده بود ....
|
|
|
|
|
اندوهِ جهان ثمر ندارد ای دل
وین غصّه و غم اثر ندارد ای دل
|
|
|
|
|
به هوش بودم.
ناگه صدای خندهء دخترکی
هواسم را پرت کرد.
ومن
چه دیر فهمید
|
|
|
|
|
«به جرم خورشيد بودن!!!»
روز سیَهی که ...ران
هجوم آوردند به آشیانم
نزدیک بود یکی از میوههای دلم
|
|
|
|
|
اگر باور کنی تنها همین الله و الا را
|
|
|
|
|
باید دوید و همره باد بهار شد
باید مطیع امر دل بیقرار شد
باید مسیر شرق گرفت و سراغ صبح
همراه کوچ
|
|
|
|
|
رسم ،شکستن عهد نبود،که شکست
بر نقض بیعت، راه جز فنا چه داری
کاش هجرانَ ش،طولانی نمی شد
بر وصف ناد
|
|
|
|
|
گمان میکردم...
که عشق...
حقیقتی ست...
|
|
|
|
|
در خانه ی خود غذا خدایی داریم
هر روز پنیر و نان و چایی داریم
|
|
|
|
|
دریا حدیث قطره ی باران به یاد دار
روزی کویر بستر موجی مهیب بود
|
|
|
|
|
به تمام ذوق مستی به همه جمال هستی
شده آن طریق صالح همه شوق حق پرستی
|
|
|
|
|
گرگ ها دسته جمعی حمله میکنند
گروهی میجنگند
گلگی شادی میکنند
ولی همیشه
تنهای تنها
|
|
|
|
|
«هراس مرگ!!»
آنچنان شیر بود بر بالای دار
که انگار،
مرگ بود که میهراسید از دار!!!
|
|
|
|
|
دل بر نتوان گرفت از این یک دلبر
|
|
|
|
|
خاک کف خانه ................................
|
|
|
|
|
چرا اینگونه من خام تو گشتم
و مست باده و جام تو گشتم
|
|
|
|
|
مثل طفلی که به دست تو به راه افتادم
آمدی ، توبه شکستم ، به گناه افتادم
|
|
|
|
|
آه ای سکوت
ای نوای مسبوط گرد اندود چهار ضرب
در ضربان خونریز تپش
از سنفونی تازیانه
وآهنگ درد
|
|
|
|
|
شاخۀ خشک زاو میوۀ شیرین بدهد
|
|
|
|
|
من هزاران هزاره از تو دل نمی کَنم ،بیا...
|
|
|
|
|
بگذار بگویند و بخوانند که سنگی / بگذار بگوییم و بخوانیم : صبوری ....
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |