جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
ماه هم
رویای عشق توست
هرشب مرا به تو زنجیرمی کند
من
پشت لبخندهایم پنهان می شوم
که جور
|
|
|
|
|
مـا، تشـنه ی یک،جـام میِ نابِ شـعوریم.....
|
|
|
|
|
سکوت آینه یعنی مرا پسندیده است
|
|
|
|
|
لبخند بزن که راحت جان بشود
آنوقت جوانی به تو مهمان بشود
|
|
|
|
|
خوشا بعشق که ای آخرین الهه ناز،،
به نای گرم «بنان» ماهتاب من بشوی
|
|
|
|
|
«خورشيد در آتش!!»
آنچنان سوختم در آتش عشق
که خورشید گشتم در دل آتش،
و آتش،
درمانده و شر
|
|
|
|
|
می روم بازخم های مانده از یک سال سرد!
اما کجا..
آن طرف تر
همین هوالی
همانجا که شاعر کشتی برآب
|
|
|
|
|
یه مانع پیش روم اومد یه چاله پشت سر دارم
همین جوری که پیش میره از آینده خبر دارم
چطور راهو خطا رفت
|
|
|
|
|
چرا تسخیر کردی تو دلم را
بباد خشم دادی حاصلم را
|
|
|
|
|
سوگند
به تاول سرخ دستان امید
به پینه انگشتان مرد غمبار غروب
|
|
|
|
|
خواهم بکوی یار شبی را سفر کنم
شب را به پیش یار بخوبی سحر کنم
|
|
|
|
|
درخواست توجه کردن یار به حرفها و درد دل کردن.و اینکه یارش را مشکل گشای خود میداند و از او میخواهد اه
|
|
|
|
|
من دوست دارم حال بیمارم همین باشد
دیوانگی و عشق سرشارم همین باشد
|
|
|
|
|
کوچه هایِ بی درخت
یعنی نادانیِ انسان
|
|
|
|
|
شرابي در كشيم و مست گرديم
بميريم و دوباره هست گرديم
|
|
|
|
|
در زندان عشقت شدم اسیر ای خدا
|
|
|
|
|
دیگــر غــزلـم گـرمـی بـــازار نـدارد ...
|
|
|
|
|
بیا بشنو که یار من چه ها داشت
|
|
|
|
|
دو تار بید پریشان چکامه خوان شده باز
|
|
|
|
|
پدرم قسمم میداد*به قرآن لبه طاقچه
|
|
|
|
|
سهراب
تو کجایی ای دوست
قایقت جا دارد
بهر دیوانه ی و غم بسته هنوز؟
|
|
|
|
|
نگاه من به نگاه تو مبتلا شده است/
دوباره قصه ی عشق تو بر ملا شده است/
حسین! سرور خوبان ت
|
|
|
|
|
من جاده باهم دیگه رفیق یم
|
|
|
|
|
می کاشتم گل قرینه ی محبت
توبیا ومن
میخواستم
تنها گدا باشم
طلب عشق کنم
میخواستم
آواره باشم
|
|
|
|
|
هر چند بس آزار دیدم بی ضرر هستم
مانند یک کبریت خیس بیخطر هستم
|
|
|
|
|
نزن لبخند بر روز سیاهم
همیشه بوده ای پشت وپناهم
|
|
|
|
|
در قاب هر آیینه روح زندگی جاریست ..
|
|
|
|
|
این روزها ، مرگ
حتی از تو
به من نزدیک تر است
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
گه از مهر و گهی ، از خشم گفتی
|
|
|
|
|
می دانی..................
|
|
|
|
|
سرم گرم آسایش است
روی اجاق نفهمی
گذاشته ام مغزم را
|
|
|
|
|
درونم آتشی پیدا ،برونم وحشتی خاموش
به قدر کل دنیا درد ، ولی درمان ز یک آغوش
تمام روح من زخمی ، ت
|
|
|
|
|
*خاطره انگیزترین غزل همه ی عمرم....
|
|
|
|
|
ساقی بیار ساغر اردیبهشت را
|
|
|
|
|
ای که در نای قلم جوهر تالیف توراست...
|
|
|
|
|
من خدا را شاکرم چون مرغ آمینم تویی
|
|
|
|
|
چرا بیهوده بر بامم نشستی
گل امید را بر لب تو بستی
|
|
|
|
|
به دست يار مستم دادي اي دل / ذبوحانه شكستم دادي اي دل
|
|
|
|
|
گم میشوم در اتاقی بزرگتر از خانهام
|
|
|
|
|
تو شهید حرم ، زینب ِ (س)رنجیده شده
|
|
|
|
|
کنار قهوه ی تلخت شکر نیاوردی
چُـنان امید وصالت کنار دلتنگی
|
|
|
|
|
کسی ک میرود
تنها داراییش رفتن است
|
|
|
|
|
می خروشم همچو رودی سمت دشت
پای کوبان پای کوبان از مُهیج
میخورد بر سرم سنگی عظیم
می شوم بیدار اما
|
|
|
|
|
گر چه من ایام خود را سوختم
در عوض بس تجربه اندوختم
|
|
|
|
|
من شده ام سائل بیمار حسین ع
|
|
|
|
|
اقرا بخوان ، بخوان غزلی باردیف ردیف عشق
|
|
|
|
|
کی وقتی گل نرگسی ام می آید
کی خاتم دلواپسی ام می آید
|
|
|
|
|
روزگارم را ببین با من عداوت میکند
|
|
|
|
|
کشیده چادر ِ شب را فلک بر بام ِ تنهایی
|
|
|
|
|
ترا می خواهم و حرفم حساب است
دل دشمن برای من کباب است
|
|
|
|
|
سعی در ایجاد حس ترحم در عواطف یار نسبت به خودش و عنوان عجز خود در نبود او.
|
|
|
|
|
غزلی بداهه همراه با یک رباعی ....
|
|
|
|
|
هـوایـم بعد از آن روزی که رفتی؛
کـمی تـا قسمتی ابری ست بـانو...!
|
|
|
|
|
خواب دیدم در وجودم عشق بود....
|
|
|
|
|
امروز . خورشید ز غرب تابیده
از ظلمت این قوم به قهر تابیده
امروز . سماء رنگ دگر می گیرد
چون . اص
|
|
|
|
|
به جان تو
به جان آنکه دلش رنگ آبی دریاست
و جسم پاک و شریفش رها از این دنیاست
به جان عشق که در
|
|
|
|
|
فردا اجابت بهار
در صحنه قلوب یخ زده
به میمنت فصل حضور.
|
|
|
|
|
وقتی خدا هم وا نکرده مشت ما را
حتما نمی خواهد بگویم ماجرا را
|
|
|
|
|
دوری میکنی از منو باخاطراتم دلخوشی
قلبمو میشکنی اما عشق منو نمی کشی
بهار قلبمو دیگه با این دوری خز
|
|
|
|
|
امشب به یاد رویت خلوت خوابـــیـده ام
لبت را در میان خاطــــــــــــــرات بوسیده ام
گر نهی دمی لبان
|
|
|
|
|
«بلبل شيدا»
دلْ آسوده دار
که آن هنگام هم که کژدم بودی
تو را طاووس میدیدم
تا چه رسد کنون
که
|
|
|
|
|
اینبار هم کسی نمی فهمد/این استتارسبز/با اردیبهشت چه می کند؟...
|
|
|
|
|
یکی در این حوالی بود
که از بس دیر آمد، رفت خیلی زود
|
|
|
|
|
اینست ، که وارونه بتاریخ رویم ؛
... یعنی ، که دیموکراسی زود است هنوز
|
|
|
|
|
آسمان چون به مه چهر تو آراسته شد
جانِ عالم همه مست از می ناخواسته شد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |