جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
بگذار بگویند و بخوانند که سنگی / بگذار بگوییم و بخوانیم : صبوری ....
|
|
|
|
|
«هر روز و شب، زاد و مرگ!!»
چرا مرگاندیش نباشیم شب و روز
در حالی که گویی، هر صبح،
زادْروز[1]مان ا
|
|
|
|
|
دانم که یکی لعبتکی بود به شهری
|
|
|
|
|
تقدیم به مادر ایرانی که سینه سوخته ی عاشق و بی منت.من به شخصه حتی تصور نبودن مادرم رو برای چند روز ر
|
|
|
|
|
تو سهم یکی دیگه بودی برو همین که به یاد تو باشم خوشم
هنوز بعد یک عمر هر عشقیو توقلبم بجز عشق تو میک
|
|
|
|
|
تقدیم به اهالی عاشق ِ شعر ناب
|
|
|
|
|
هیچ دامی به دل انگیزی لبخند نشد ..
|
|
|
|
|
باز دلم گرفته است از غم ِ چشمهای تو
|
|
|
|
|
من برآنم بار ديگر
اين گل آلوده تنم
|
|
|
|
|
«خفّاش عشق!!!» (طنزسروده)
فُرم نگاهت
بدجور، دشنام میدهد مرا!!
جنون احساست
به دیوانهخانه میک
|
|
|
|
|
با تو یا بی تو نگارم هرچه بود هستی گذشت
گرچه در را بر دل غمگین من بستی، گذشت
|
|
|
|
|
رفیق!
سکوتت را نشخوار نکن
|
|
|
|
|
آفتابی از سقف زمانه بر نمی تابد ترا
ولی...
|
|
|
|
|
خودم را به اسارت تمام تو در آورده ام....
|
|
|
|
|
شب هنوز مهمان ماست تابه کی معلوم نیست؟
مرگ ،افسارش رهاست تابه کی معلوم نیست؟
آنچه در حبست قلم با ر
|
|
|
|
|
تو با یک بوسه آ را مم نمودی
وزهر مرگ در کامم نمودی
|
|
|
|
|
باران
مى رساند به جويبار
موسيقى آرام آب
خرم شود....
|
|
|
|
|
سراپا شعر می شود
کولی ترین دختر فالگیر
وقتی بو می کشد
کف دست هایم را :
آقای سیبیل مخملی !
|
|
|
|
|
به قلب بیشه میزنند
تبر به ریشه ..
میزنند
|
|
|
|
|
چقدر چرخه این روزگار جالب بود .....
|
|
|
|
|
چهره بگشای و شبم را به تغزل بنواز
جلوه کن تا گل مهتاب نمایان بشود
|
|
|
|
|
خواب دیدم که خدا میگرید
و تو هم آنجایی
|
|
|
|
|
برده هوش از سرِ من یارِ غزلخوانم کو
|
|
|
|
|
تقدیم به محمدعلی سلیمانی مقدم
|
|
|
|
|
از بهرۀ خود منال و از مُقسَمِ خویش
بیهوده منه پایِ عبادت در پیش
|
|
|
|
|
هشت روی زمین خطّة قهستان است؛
اگرچه گوئیش افکنده اند در دوزخ!
|
|
|
|
|
رو به خودم ...هی پشت هم دیوار کشیدم
|
|
|
|
|
طلوعی ماه دیگر در زمین شد
فروزنده به دلها بیشترین شد
|
|
|
|
|
بگذار ثانیه ثانیه از خیال تو را ببافم و ببافم
|
|
|
|
|
فرشتگان مديترانه ي سرخ
اي زمرد درياهاي مقدس
در انديشه ي طلايي ي قهرمانان
در غلطان پيمان سرخي
در
|
|
|
|
|
دوروبرم را شاعری وشور می بینم
تا واژه سبز تراماهور می بینم
از دستهایم سخت دوری می کند قلبم
وقتی ت
|
|
|
|
|
از خواب بیدارم نکن
حالا که درگیر توام
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
در باطن خـود زلـزله ی بم بودیم!
|
|
|
|
|
من همان سیگارم
همه جا صحبت ترک است و عبور
همه از من ترسان
همه بر من بدبین
غافل از آن که من آنم ک
|
|
|
|
|
حوا یه من بی تو بهشت نمی خوام
|
|
|
|
|
زنی که
سر بر شانه ات می گذارد
|
|
|
|
|
این گریه های نم نم بی صدا کجا
ما در خم کوچه های غم و شما کجا؟
وقتی تظلّم ما را به کسی خیال نیست
|
|
|
|
|
در پرتو فرود انوار واژگان
سایه های سکوت
از دفتر خاطرات پر کشیدند
|
|
|
|
|
می شوم دلتنگ در این روز بارانی
زیر چترت جا برایم بود،می دانی!
|
|
|
|
|
«معجون احساس»
ناز نگاهت
تازهتر میکند مرا
معجون احساست
مجنون میکند مرا
دستان ابریات
نوازش
|
|
|
|
|
ای مَه گُل ،مه چهره ام ....
|
|
|
|
|
باز امشب خانه ي ما ميهمان آيد همي
در خليجِ كوچكِ ما ناوگان آيد همی
|
|
|
|
|
چقدر اینجا شلوغ است افسوس...
|
|
|
|
|
دین است حسین تاج دین است حسین ... علم است حسین بریقین است حسین
از جـان گـذشت نـکرد بــیعت با ظـلم .
|
|
|
|
|
چه زجری میکشند چشمانم
وقتی کسی به شوخی از پشت میگیرتشان...
|
|
|
|
|
شکوه ها دارم ز بی مهری و داغ سرنوشت
گرچه نتوان با قلم این قصه را از سر نوشت
ای خدا از عاشقان ت
|
|
|
|
|
كاش ميشد بتوان برد اين بار امانت
زودي به سلامت
|
|
|
|
|
اِی زخم "بی چاره"، اِی مَرد دیرینه اِی فَرقِ نا پیدا، اِی "دَردِ" بی کینه
|
|
|
|
|
(با نهایت ادب و فروتنی، پیشکش به همۀ عاشقان نازنینی
که ناخواسته[1]، در آتش عشق، همچنان میسوزند!)
|
|
|
|
|
دیدی که همیشه من شکستم یک عمر
بیهوده بپای تو نشستم یک عمر
|
|
|
|
|
غرب یکبار دگر در شرق بحران ساز شد
مهـره ی سوزاند ؛ جای پای دایم باز شد
|
|
|
|
|
با حکم قاضی عشق......................
|
|
|
|
|
زمان به دو بخش تقسیم می شود ...
|
|
|
|
|
در كربلا وسهله گشتم سراغ دلبر
گاهي سراغ آن
|
|
|
|
|
از باده ی جانانه ای، صهبا مَیِ مستانه ای/
محتاجِ یک پیمانه ای ، از آبِ حیوانم بیا
|
|
|
|
|
در جاده ی رهایی یک عمر گُم ترینم
یک آسمان سراب است هر روز در کمینم
من تکه ای شهابم در آسِم
|
|
|
|
|
چندشعراز:صالح بیچار(شاعرمعاصرکرد)
ترجمه:خالدبایزیدی(دلیر)ونکوور
..................................
|
|
|
|
|
قبله قبله عوض میکنم عرفان وجودم را
تو نمیفهمی و باز
زیر هر خم ابروی تو
پهلوانی جان میدهد
|
|
|
|
|
گفتی به من خبر بده از حال و روز خویش
|
|
|
|
|
امشب
آزادی نمی خواهم
اسیرم کن به بند آغوشت
|
|
|
|
|
چه عاشقانه
سردلم را........
|
|
|
|
|
وقتی که برگشتی ، خطایت راندیدم
|
|
|
|
|
پنجره نگشوده به صبحی قریب / خانه ی شبخیزترین مردها ...
|
|
|
|
|
لبانت باغِ سبزِ مثنویهاست
نگاهت موج شور انگیز دریاست
ترنجستان س
|
|
|
|
|
در گلشنِ عمرم به جز از خار نباشد
دلبر، چو مرا مونس و غمخوار نباشد
|
|
|
|
|
مثنوی دعای کمیل در 4 قسمت است و اینک قسمت دوم آنرا تقدیم دوستان می نمایم
|
|
|
|
|
دعای کمیل برای همه ما آشناست
|
|
|
|
|
اردیبهشت می شود و...
عطر تو از سر گلهای بهاری باغچه میگذرد
|
|
|
|
|
این چنین گویند روزی از قضا//
کدخدایی شد برون بعد از غذا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۳ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |