محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
روز ارتباطات و روابط عمومي 9 ذو القعدة 1445
Thursday 16 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
از گوشه نگاهت هفت آسمان بپا شد...
ای برده خیال ما، خیالمان را بفرست...
رؤیای شبانگاهِ وصالمان را بفرست...
ورق زدم حافظو شاید که یه کاری بکنه
بین منو تو غزلی صیغه رو جاری بکنه
یادت هست؟!
روزگاری که خانه ارزان بود
روی هر چینه پر زقندان بود
سفره در سفرها نمکدان بود
خانه باغ
بی غصّه با چه رویی میخوابن ؟!
اون بی وجود های تو خونه
وقتی پل هوایی این شهر
تنها پناه دخ
ای بی خبر از درد و دل عاشق ها
مانند پری در اُفت و خیز بادم
آدم عاقل کند کوته سخن
تا که درپاسخ نگردددرمحن
از دست غمش تا به سحر ناله کنانم
از سینه رسد تا به فلک آه و فغانم...
هشدار که لبریز شده کاسه ی صبرم
من باخته ی بی هنر قسمت و جبرم
آتش به وجودم زده کبریت سکوتم
عالم
حس بدی دارم
دارمت
کنارمی
اما خیلی وقت است
ندارمت...
در آسمان ادب بنگرم که در دو جهان
سعادت آن کسی شد دلا عمارت کرد
با دستِ دلم می نویسم
همیشه گفتنی های دلم را
در راه كعبه تا كه بلندس، صداي ما
تجديد عهد مي كند ، آن خداي ما
عهدي است ميكن
آه!با یاد دوچشمت ماه رخشان است عزیز...!
ای دل من پرده پرگار تو
ای دل من عاشق بیمار تو
ای که زمهرو رخ ابروی ماه
شا م شبم سا یه ا ند وه و آ
" تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر"
تا کجا عمر مرا خواهد برد
بیا نزدیک قلبم باش نخواه اینکه نباشم را
نخواه از من به دست باد بخشم آش ولاشم را
Name : feelings
! W ! T! E
! Why are you in black breaking of sense
? way of hearts revolution
ساقی امشب بی پناه گاه مانده ام
انتظار ...
خودکشی ثانیه هاست !
هر شب
از پنجره ی شوق
می آیی به حجم اتاقم
.....................
بهروز قاسمی_ رها
تنها قدرت عالم هستی خداست و با توکل به او و فقط به او هر روزمان زیباتر می شود
تو دیگه داری میبری این دلم
عشق منی افتادی بغلم
تو منو بردی ای عشقم
نمیدونم کجای عاشقیم
تو دیگه ا
دل گدای عشق تو ،جانا توهم سلطانمی
هرچه خواهم از خدا زیبای من تو آنمی
دلتنگم و آغوش گرم یار می خواهم
باید برخیزم
باید خانه به هم ریخته را مرتب کنم
حس کسالتی عمیق ، مدتهاست در من جا خوش کرده
باید سرو
دُردانه دِلِ زارِ من از فضلِ خدا شد
لطف و کرمش قسمتِ درویشِ گدا شد
حالا که مرا دوست نداری برو دیگر
پرسه در قافله ی چشم سیاهت تا کی
محبوس به زندان نگاهت تا کی
دوّار چون لباس عروسان نوبر است
سلام ای کسانی که به ذلت ایران رای دادید . حتما میدانید اقتدار ایران را از وقتی با رای هایتان به گند
مردم ظالمان زیادی را حاکم کرده اند....
برای تو مینویسم که عزیزتر از جانم بودی
ساعت تيك تاك مي كند
وحال من
نه خوب است ونه بد
طعع چاي بي مزه شده
يا من چقدر اندوه،خيره ماندم سا
Name:resulte of decision
Rest of our happiness
Your childhood ,dan
Yeah
Your travel
Show it
اين نسل نوزاد بشر،در كار خود حيران4 بُوَد
حيرانيَـش امروزه نيست، از پيشتر دوران
سبز تمنا
این دلِ ما، وه چه اسیرِ شماست.. !
عشقِ تورا خواست و گیرِ شماست..
چشمِ مــــــن از سب
اکنون که دلم خانه ی عنقاست بیا
اکنون که سرم غرق تمناست بیا
از عشق تو عالمی شده غرق سرور
گ
سقوط نگاه آخر
دست ها را جمع کرد
حکم بر بریدن
خشم بر حاکم
افکار فرش را پاره کرد
ریشه را خشکاند
گاهی برای ادعا از عشق پروا میکنم
من دیوانه زیادی به تو می اندیشم
این "هر چه بادا باد" ما معنا ندارد
گوییم هر لحظه ، ولی حاشا ندارد
من وسعتِ زمان را
در آغوش تو
شناخته ام..
وقتی نباشی
عقربه های لعنتی..
وارونه میچرخند...
مهدی_
ساقی امشب بی کس و غمخواره ام
هلا ای مرشد ، ای پیرم ،
مکن اینگونه تکفیرم
مخواه از من که چشم از روی آن محبوب بر گیرم
از تو می گویم!
نجوایم همه برای توست
خدا قسمت نکرد زیرا
خودش هم خوب می دانست
نی نواز بی سرزمین
بهنگام ریزش انوار درون دل سنگ
مینوازد
نتهای خلقت خود را
قلب تو افتاده ولی در بند رازم
جانش از جامه ی تن یکسره عریان شده است
امروز نوعی آرامش خیال ...برتن خسته این قلم هجوم آورده
من مینوشتم دوستت دارم تو گویی
این جمله لای آبیِ پیراهنت بود
دل سوته، کنج نشسته..........
به سوی غصه ها کردی روانم
به پیری رفته است بخت جوانم
رهایم کن از کابوس پاییز
بکش رنگ بهاری بـر خ
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو
م
کجا پنهان شده لیلا در این دنیا، نمیدانم...
شاید نماندم صبح فردا،گاه آزادی
جان درنبردم آز شب جانکاه آزادی
لطفا سلامی از پس این سالیان بند
ا
پيمان عشق و عهد حقيقت ، زِ جان بُوَد
پيمان شكن ، مقلد2 وِرد زبان3 بُوَد
دلم برای از تو نوشتن بهانه میگیرد
و شعر در همه جانم زبانه میگیرد!
من از دست رفیقان، بسی رنجیده ام
ای که دل می باختی ما دین خودمی باختیم...!
کجاست آن شب مستی که بیخبر باشم
چگونه با تب ِ چشم تو همسفر باشم
ساقی امشب دخترِ رز در بَر است
شیر حق، خورشید شب های سیاه کوفه است
همدم آن گریه ها دانی که چاهی بی صداست
امشب شده ام مست غریبانه بگریم
راز من بودی و گریه برملایت کرد ,چون
رفتی و رفت از کفِ هر محرمی ,اسرار هم
این زبانم قاصر و درمانده است
در همین عین علی هم مانده است
مجموع ۱۲۴۱۴۱ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک