پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
|
|
خــود مـلـولـيـم از ايـن غـصـه و سـرگـرداني
قـصــه ايـ
|
|
|
|
|
کودتا کردی، به جان رهبر چشمان من...
یا که زندان می کنی چون یوسفِ کنعان، من...
|
|
|
|
|
نقاش ...
مرا آنسوی دشتی بکر
|
|
|
|
|
علي(ع) در حفاظت بر آن دين حق
علي(ع) دست پرورده ي پيغمبر است
علي(ع) در ره
|
|
|
|
|
شعر راباید چو مروارید عشق
بزم رویا های زیبایش کنی
نگذری آسان ازآن چون رهگذر
بلکه با احساس
|
|
|
|
|
ترم یک ذهنم بسی آماده بود
ترم هشت اما مخم رد داده بود
|
|
|
|
|
ز بخت خویش نالانم چرای را نمیدانم
|
|
|
|
|
شهر به شهر می رود ، قصه ی ناوک نگاه
ساقی شهر ما دگر، می شکند سبوی خود
|
|
|
|
|
می شوم شب همه شب همسفر و یار خودم
می کشم دست به روی همه افکار خودم
|
|
|
|
|
ساقی امشب بانگِ الحاد می زنم
|
|
|
|
|
حیفازعمرکهدر
پایدوچشمت دادم
|
|
|
|
|
اموزش زبان انگلیسی
میوه ها
|
|
|
|
|
باعاشق شدنم
لرزيد ناگهان دست هايم
خواستم عشق
باشد
تاپناهگاه دلواپسي هايم
خواستم ب
|
|
|
|
|
حس و حالی نیست
پنجره بسته است
انتهای کوچه مسدود است
|
|
|
|
|
با دلی آکنده از شادی به غربت می روم .
|
|
|
|
|
خانم امروز حالتان خوب است ؟
میزنم زیر گریه روی منو !
مردکِ کافه چی نمیفهمد
همه از دم خَرند ... حت
|
|
|
|
|
" عطر خیال"
دیشب سخن از سلسله ی موی تو آمد
یادم صنما بر خَمِ اَبــــــــروی تو آمد
هر لحظه در آیی
|
|
|
|
|
وای ازی دختر با ای موی شلالش
|
|
|
|
|
تو جادوگران را اجیر کرده ایی
|
|
|
|
|
کاش میشد دل من تنگ نبود
کاش من با خودم در جنگ نبود ...
|
|
|
|
|
به امید آنی و نگاهی
کور شد
اجاق آرزو ...
|
|
|
|
|
کمی با من مدارا کن...
جهان بر شانه های من...
نوازش های دست کوچکت را...
غریبانه بدهکار است...
کمی
|
|
|
|
|
گشتیم ، مچاله ، زیرِ باری
له گشته به زیرِ پا نه یاری
|
|
|
|
|
آی قافلۀ غافل
از راه این کویر مرو
کاریزهای این کویر
تشنه تر از رمل و ماسه هاست
|
|
|
|
|
جهانی پُر شر و شور و سری با جهل هم لانه
کجا باید برم جان را ز بیمِ خصمِ هم خانه؟
|
|
|
|
|
امشب ميخوام مهتاب بشه رنگ چشاتوببینم
گرمی دست ترو لمس بکنم بعد بمیرم
امشب مي خوام مجنون عشق
|
|
|
|
|
مومنم به چشمهایت
ای ناگریزترین جبر نازل
ای محال بر ممکن نشسته
و تن میدهم به قهقرای خواستن های
|
|
|
|
|
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
|
|
|
|
|
حالا دو تا قابیم
دارای یک تصویر
|
|
|
|
|
درختان ...
برای نفس کشیدن
محمدعلی یوسفی
|
|
|
|
|
ساقی امشب مِی و مل در غمزه اند
|
|
|
|
|
نگاه آخر سرباز
پر بود از وضوح
مات را کنار میزد
امید فوران میکرد
شانه به شانه ی هم
شاه را بروز م
|
|
|
|
|
دلبرم عطر مزن، کل جهان مست شدند
سرمه بر چشم مکش، سرخوش و سرمست شدند
زلف خود شانه مکن، در دل ما زلز
|
|
|
|
|
ازجهانم بی تو بیزارم هنوز...
|
|
|
|
|
بيا دانشورا بـشنو ،كه دانش راه باطل نيست
اگر دانش توان جويي، شوي در هر رهي بي
|
|
|
|
|
حیا
چنان دردل ریادارم ،که از شیطان حیا دارم
چگونه روح ناچیزم ، به حشر کبریا دارم
برایم پیکی ا
|
|
|
|
|
لبخـــــند بــــزن همـــــین بــــرایم کافـــــی است
بی عشق تو این جهان فقط علافی است
|
|
|
|
|
تنها و غمین ز غصه دنیا بود
|
|
|
|
|
لحظه ها را زندگی باید کنیم
زندگی..
|
|
|
|
|
هیچ کس در این جهان عاقل نیست
عاشقند لکن نمیچرخد زبان
|
|
|
|
|
دوباره دلهامون پر از غمه
یکی دو روز دیگه محرمه
...................................................
|
|
|
|
|
یکی دارم که دنیایم جز او هیچ
یکی در دل که دل در پای او پیچ
|
|
|
|
|
دیروز درون قاب طوری لبخند میزدی که انگار نمیدانی رفته ای...
|
|
|
|
|
با عشق،
همه چیز هست و
هیچ چیز نیست...
|
|
|
|
|
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
|
|
|
|
|
نبودنت
همچو شعری است بی زبان
زانو میزند مقابلِ آیینه تا ببیند
دل باختنش را......
عاشقانه هایش
|
|
|
|
|
دلم می خواهد
که دلم
یک بار دیگر بلرزد
با دیدن کسی...!
|
|
|
|
|
تو این جنگ هرکی تسلیمه ، به دنیا عشق و میبازه
اونی از پا نیافتاد که مثل من آخرین سربازه
|
|
|
|
|
هر چه میگردم نشد پیدا مرا
واژهای جز "هیچ "معنای خودم
|
|
|
|
|
کی فکرشو میکرد، از بودنه با تو، حسرت نصیبم شه
|
|
|
|
|
به جستجویت دربدر آواره شهرم
|
|
|
|
|
قلم در دست حق رقصید و نقشِ گُل معطّر زد
|
|
|
|
|
زندگی همچو گذر کردن فرهاد از آن تلخی شیرین است
زندگی دویدن یک نفس تا دم پیریست
|
|
|
|
|
وقتی نیستی هوای چشمای من بارونیه
|
|
|
|
|
فکر کن یه شب خوب ، بخوای بیای پیشم
بگی بریم لب آب ، منم بگم چشم
منم خوبم ، هر جا با تو باشه
انگار
|
|
|
|
|
شب می سراید داستان
از زیبائی محزون رودخانه
|
|
|
|
|
کاش میشد کینه از سینه خود پاک کنم
|
|
|
|
|
در مرحله اول كه بشر ، جانب حج رفت
آيا چه سبب شد،كه دگر باره به كج رفت
با صدق و صف
|
|
|
|
|
یک لحظه باما سربکن ای مرغ شیدای دلم
ای دلبر شورآفرین ، بازا شب آسای دلم
درشام تاردل چنان رنگی
|
|
|
|
|
دخترِ احساسِ رویای دلم
از ازل، با مهرِ تو، بیدار شد
|
|
|
|
|
برخیز طرحی نو در اندازیم
ما می توانیم،میتوان،آری!!
|
|
|
|
|
تا بحال یک باغ عریان گشته و ویروانه را
دیده بودی بهر دستان تبر دیوانه را
|
|
|
|
|
وسط کوچه/ زیر درخت انجیر ایستادهام
|
|
|
|
|
بهرمردنحاضرمشمشیرراآمادهکن
|
|
|
|
|
از تمناهای دل خُم در خروش افتاده است
می پرستان را به سر مستی به جوش افتاده است
|
|
|
|
|
تنها و غمین ز غصه دنیا بود
|
|
|
|
|
از گوشه نگاهت هفت آسمان بپا شد...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۳۹ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |