يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
|
|
یک نفر پا گذاشت بر قلبم
آشنا بود با شما با غم
یک نفر آشنای خورشید است
داد با دستِ خود به من
|
|
|
|
|
سرهای خود به شانه ی دنیا گذاشتیم
روی تمام قاعده ها، پا
|
|
|
|
|
من و اين درد و ملال بي زوال/
سر نهاديم به سجاده مرگ خويش
|
|
|
|
|
عشق یعنی خانه راجارو زدن ....
|
|
|
|
|
در این بین احساسات را در بند کردم
وای بر من کلید رهایی انها را نیز گم کردم
پاییز است
من گذ
|
|
|
|
|
با ظهور مهدی صاحب زمان شود دنیا پر از عدل و داد
|
|
|
|
|
چنان هر لحظه از دل دور مي گردي
|
|
|
|
|
نیمه ی ماه خدا ! از شرق، کامل می شود
بر بساط ِ غربیان خورشید نازل می شود
از صفای صبح ِلبخند ِ
|
|
|
|
|
ریتم لب تو ترانه ساز است...
|
|
|
|
|
بیا و پشت پا بزن انسان را
به تمام ناتوانی و نادانی
بیا و ظهور کن فردا را
که انتظار به پایان
|
|
|
|
|
پرهیز علی رغم کشش این همه با من
|
|
|
|
|
من فکر می کردم به تنهایی / به دردهای اطرافم / شعرهای پرفر
|
|
|
|
|
شعر خیالی است که اتفاقات آن گاهی در زندگی نیز دیده میشو
|
|
|
|
|
دامنِ نر جس این زمان گشته چو باغ و بوستان
صحن و سرای عسک
|
|
|
|
|
تا بیـــایـد قســـط را بــر پا کُنــد/مـی ســـرایـم آی�
|
|
|
|
|
اي مه به حالم منگركه جام در دست گشته ام
|
|
|
|
|
طرح لبانت
اندام را ترسيم مي كنند.
__________________
|
|
|
|
|
مزد دفاع جانبازی ویادگار داشتن از صحنه های نبرد است
|
|
|
|
|
دين و دل از دست رفت عشقي الهي نشست/
سيطره ي خود ببين دني
|
|
|
|
|
تقدیم به حضرت امام عصر (عج)
|
|
|
|
|
با جذبه ی مه روی خود آرام دریا می بری
|
|
|
|
|
مارا نمانده ست آبرو در کوی و برزن کو به کو
نی مانده نیرویی به کف،تا برکنم بنیان او
خواهم بسازم
|
|
|
|
|
بر باد رفته ایم ما ، ترس از سفر نداریم
گر عمرمان بسر رفت بیم خطر نداریم
نومید و خس
|
|
|
|
|
نیمه شعبان بر همه دوستان و اساتید بزرگوار مبارک
|
|
|
|
|
وقتی نباشی بهارم پاییز می پوشد اما
وقتی تو هستی زمستان در حال اردیبهشت است
|
|
|
|
|
حرفی از دریا لب جوی می زدی.....
|
|
|
|
|
تقدیم به مادران شعرنابی وهمه ی مادران
مادر
مادر ای معنای خوب زندگی
|
|
|
|
|
میخوام واسه تولدت این دلٌ قربونی کنم
خنده بکارم رو لبت غصه رو زندونی کنم
|
|
|
|
|
به هر دری زدم شاید دلش بسوزه و نره
نخواد که خاطراتمو یک شبه از یاد ببره
|
|
|
|
|
اگر آن پرده نشین پرده ز رو بر دارد
عشق را با ن
|
|
|
|
|
چترهای پوسیده ات را ببند
باران شو و بر خودت ببار
|
|
|
|
|
زائر دل کی ببیند کعبه ی رویت عزیز
|
|
|
|
|
دل پریشان است و رنجور از هوای انتظار
|
|
|
|
|
قناری و قفس دو پاشنه درند
هیچ کدام بدون هم دگر معنا نمی
|
|
|
|
|
اسیردردم و تغییر را نمیدانم
دلم گرفته و تدبیر را نمیدا�
|
|
|
|
|
من که با غم آمدم با غم همی هم زیستم
در میان زنده ها من مرده ای هم نیستم
|
|
|
|
|
تو به من یاد بده دانش کوکبهارا
به تو تقدیم کنم تا به سحر لبهارا
تو از این جنگل وارونه ی من دس
|
|
|
|
|
پُر شکـوفه می گـردد از ظهـور تو جـانهـا...
|
|
|
|
|
ای بی خبر زمن وحال وروز من
|
|
|
|
|
در انتـــظار روی تـــو مــا بایـــد چنـــدین هــــزار
|
|
|
|
|
از سر كوچه تان رد شدم اما آتش
مي دريد تار شكيبايي من را آتش
يك بغل حوصله را دسته گلي س
|
|
|
|
|
دوکوتاه سروده از:خالدبایزیدی(دلیر)
1-
من ازپدرآموختم
که چگونه صبورومقاوم باشم
گاه که نان
|
|
|
|
|
پروردگارمان که خدای محبت است
سر را چرا به سجده ضحاک می بریم؟
|
|
|
|
|
تو
تو
تو
تو که نیستی تمام شهر درهم است
|
|
|
|
|
بر من خسرو همی یـاد تو شیرینــم بس
که به یادت همه شب تا به سحربیدارم
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب العصر والامروالزمان (عج)
به پیشواز میلاد آن حضرت می رویم با تقدیم
|
|
|
|
|
مست وخرابم به توست جام شرابم به توست
عشق و کمالم ب
|
|
|
|
|
سر قبرم تو باحسرت ،هی می باری هی می باری
|
|
|
|
|
سرودِ زنده رودِ شهر ما رودی ندارد/چلچراغ خانه های اصفهان عودی ندارد
|
|
|
|
|
طعم گیلاس می دهد رویاهایم
بچش ...!
بی بوسه کالند لبانم...
|
|
|
|
|
چه زیبا رُخ نموده ماه تابان
که مولودش شده در ماه شعبان
|
|
|
|
|
عاقبت فاصله افتاد میان من و تو
اینچنین ریخت به هم روح و روان من و تو
|
|
|
|
|
مي بينم حضور سبزت را
در عطر گل هاي باغ
حس مي كنم گرمايت را
در تابش آفتاب داغ
مي نشينم زي
|
|
|
|
|
زندگی مردانه باید این چنین ...
|
|
|
|
|
دنیـام روشن شد همین جا که . یـک عمـر حامـی و پنـاهـم شد
جایـی که من چشمامو وا کـردم . جایـی ک
|
|
|
|
|
ای خدا دنگ ندرار ، دی نیترم نفس کشم
|
|
|
|
|
بر دلم مهر تو افتاده تو هم ميداني
خواب و خور از سرم افتاده تو هم ميداني
...
|
|
|
|
|
پیکر سنگی ...
وقتی افتادم در دام تو ..
وقتی نوشتی قصه عشق را ...
اماهرگز در ان نقش نداش
|
|
|
|
|
بنابر روایتی از علی(ع):فقر از هر دری
وارد شود ایمان از در دیگر می رود.
|
|
|
|
|
یاد ان "خاطر خوش خاطر " خوش
میگفت :زندگی باید کرد .
|
|
|
|
|
هرچه هستی موج سایق نیستی
تخته پاره ! توکه قایق نیستی
|
|
|
|
|
لحظه ای بیشتر بمان، صبر کن
گرکه نیامد خوشت،قهرکن!!
وای ،که چقدرحال خوشی داشتیم!
|
|
|
|
|
پنجره اتاق من مث دلم پر از غمه
هوای اون بارونی ٌ چشش پر از اشک و نمه
|
|
|
|
|
گریه کودک خیابانی
در کوچه ها به بن بست رسید
|
|
|
|
|
گفتم که:لبت! گفت: مکیدن دارد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |