يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
|
|
به خیابان بیا
بگذار آسمان
با ریه هایت نفس بکشد ...
|
|
|
|
|
آن لحظه چرا زد آشكارا ؟
دارا به سرو به رو گدا را
|
|
|
|
|
یا رب:
دستهایمان بسوی تو بلند شده
|
|
|
|
|
از بس که شکر می چکد از کنج لبانت
بازار غزل بسته وآغوش تو باز است
|
|
|
|
|
بس که از هم نفسان رنجیدم
می شوم هم نفسِ تنهایی
|
|
|
|
|
پر کن.. وجودت را با حسی ز جنس قصاص
اری، سیراب کن . ذهن و قلبت را با عشقی بی احساس
رها کن ان
|
|
|
|
|
آب را گل نکنیم!
تو چه گفتی سهراب؟ آب را گل نکنیم ؟ و چه کردند احباب؟
آب ما گل شده است
آن
|
|
|
|
|
گفتی ای بنده ی من گناه نکن
|
|
|
|
|
کاشتم
هرشب بر لبت هزار بوسه
تو به خواب ناز بودی
من در دشت پر از بوسه
|
|
|
|
|
انسان ها از درون شناخته می شود
|
|
|
|
|
من نمی دانم چه جادویی است در چشمان تو
هر طرف رو می کنی مفتون و شیدا می کنی
|
|
|
|
|
بر روي آيينه زلال رودخانه
بازي مي كردند سنگ ريزه ها
آنقدر كم آب بود رودخانه
كه پاي مي گذاشت
|
|
|
|
|
اين شهر به شهر موش ها مي ماند
|
|
|
|
|
نا خدایم اگرچه باشد نوح
ناخدا نه، خدای می خواهم
|
|
|
|
|
این تکس سه سال پیش خوانده شده است ..
با صای خودم...
|
|
|
|
|
قصهی زندگی تو همه سطرش زیباست
|
|
|
|
|
ريخته دستام از برگ
به ذهنام زده پائيز
زرد میریزم از وقت که خشكيدنام ميآيد
زير آوار ه
|
|
|
|
|
از ماه آمده
که زمین را طلا کند
اما زمین هنوز
همان طور
|
|
|
|
|
من تنهایم در این مسافرت پایانی
|
|
|
|
|
موهات سپید
چشم هات غزل
لب هات دو بیتی
|
|
|
|
|
من به زیر پای اوعمرم گذشت / خاطراتم را کسی هم خوانده بود ؟
|
|
|
|
|
به اشتباه هزاران غزل ز چشم تو رفت
|
|
|
|
|
خوابم نمی برد
در این سوراخ آجری
|
|
|
|
|
از صدایِ ربنایت گوشِ خر کر می شود
|
|
|
|
|
میشان,,
لباس گرگ بر تن کردند
تا
.
.
|
|
|
|
|
زندگانی با قناعت خوشتر است
|
|
|
|
|
تا نفس در سینه و جان در تن است
وصف حال عشق واجب گفتن است
|
|
|
|
|
بیلیرم، سن ده گئده جکسن
دئمه سیگارئتی ترک ائت
سندن سورا زلف پریشانین یادیما دوشه جک
|
|
|
|
|
یادم آمد داستانی جمله چند
ساختمانی بود خیلی هم بلند
|
|
|
|
|
تورفتی تازه فهمیدم که دردت.....
|
|
|
|
|
دست های بی ریشه ام را
بر لب این پنجره بکار!
مرا ،
به آرامش همان سیبی دعوت کن
|
|
|
|
|
مادرازبس دواو درمان کرد
قرص خوردو فقط پسرآورد
قحطی نان شدو پدرگم شد
جای نان از خودش خبرآورد
|
|
|
|
|
دوباره قلب فشرده، یک بغل طوفان
من و تمام دلم-در پناه یک ایوان-
صدای پای رهگذران،بو
|
|
|
|
|
تو ای برنا مرنج از شعر، چون بی حاصلی دارد که این اشعار ناقابل، نشان از هم دلی دارد به این
|
|
|
|
|
مرا زيبا به ياد بيار
اين ها ، آخرين سطرهاي من است
فرض کن که من
رويايي بودم
که از زندگي ت
|
|
|
|
|
همه هستند ولی باز تو را کم دارم
|
|
|
|
|
نفرین به روزگارمٌ نفرین به هرچی عاشقه
به شعر سهراب که میگفت عشق از جنس شقایقه
|
|
|
|
|
دارم کم کم محو می شوم ...
|
|
|
|
|
تا به قدسی روی ِ ماه ات ، ما نمازی کرده ایم
|
|
|
|
|
سرِ بریده سرِ دستِ آسمان دیدم
رها میان افق گوی خون چکان دیدم
|
|
|
|
|
دیشب تمام کوچه ی دل را قدم زدم
|
|
|
|
|
زندانیم من
ازآن فردایی دگرم
هرروز سکوت مهمان حصارک تنگ من است....
|
|
|
|
|
به رنگ نی های آفتاب خوردی بور
به بلوغ سایه های شرجی دیده ی هور
|
|
|
|
|
اقرا بسم خوانده ام من در حرای چشم تو
ربنایم ربنایم درهوای چشم تو
سخت حیران می دوم دراین چه ب
|
|
|
|
|
چه سامانگر چه بی سامانی ای عشق
چه درمانگر چه بی درمانی ای عشق
|
|
|
|
|
در سينه چاك آسمان
گل سينه ستاره آويخته
قرص ماه مهتابي �
|
|
|
|
|
رفت او که پر از لطف و صفا بود
|
|
|
|
|
كيستم من؟كيستم؟
هبوطى از بهشت
بر روى زمين
فرشته اى گم گشته در
كهكشانها...
كيستم م
|
|
|
|
|
دل ما خسته از این تکرار بود هرنفس برای ما اجبار بود
دوری دستای ما برای هم حکم زندانی
|
|
|
|
|
اقتدا
جان را به ره عشق فدا بايد كرد
|
|
|
|
|
این جا دوباره عشق حکومت نمی كند
چون عشق را مقام و ریاست نمانده است
|
|
|
|
|
بر برگهاي تقويمم
غم فراقت نشسته
مي رود لحظه هايم با غم
با عقربه هاي سياه و خسته
هر لحظ
|
|
|
|
|
کجایید ای کمیل های دوکوهه
|
|
|
|
|
عشق ما بی طناب و بی سیم است
|
|
|
|
|
تــب گــریـه
امشب تب گریه دارم، کوشانه¬ی مهربانی
|
|
|
|
|
قطره ای از دریای محبتت
سیرابم میکند..
|
|
|
|
|
کوشش وامید باعث رشد وبالندگی است
|
|
|
|
|
شكر للّه بر نيامد جان بر آمد كام ما
بار ديگر بخت
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |