سه شنبه ۲۹ خرداد
|
|
هم اکنون...
فرزندت را به دنیا می آورم!
|
|
|
|
|
راهی شدم این بار کجا ؟ هیچ ندانم
|
|
|
|
|
دریا مرا با خود برد ،
به سرزمینی مشکوک
|
|
|
|
|
من دیوانه به پا
تشنه یک برگ مهر روان
من افتاده به سراب
|
|
|
|
|
خالق ام عضوی به انسان داد نام اش شد زبان
گوشتی جنبنده را بِنْهاد در بین دهان
|
|
|
|
|
ما زنده ایم با غم دوران و درد بیش
|
|
|
|
|
ماه را که چیدم،
آسمان /
سگرمههایش در هم رفت...
آه...
--چقدر خود خواهم!
لیلا_طیبی (صح
|
|
|
|
|
عدل و انصاف نباشد که تو یارم نشوی
تو گل سر سبد فصل بهارم نشوی
|
|
|
|
|
شعر دوری ، شیرین ترین ترانه
|
|
|
|
|
پیامی هست از من سوی ایرج
ببر ای باد ،جُردن،سوی ایرج
پیامی واضح و گویا و روشن
ببر از جانب دل خسته
|
|
|
|
|
از سمت استان ___
خدمت دوستان___
از نوع مدیران___
|
|
|
|
|
دنیا چرخ و فلکیست گردان، بالا و پایین دارد فراوان.
گاهی اوج میگیری، شاد و سرخوش، گویی دنیا در
|
|
|
|
|
زن شدن تفاله ی درد و
زن شدم شبی به کار آیم
مرد ِ بی زهار ِ بی ریشم
زن شدم که مرد بار آیم
|
|
|
|
|
تو را شکستم؛
جهانم
رنگارنگ شد...
|
|
|
|
|
کارو ول کرده شده یارِ همستر داداشی
|
|
|
|
|
با دلم گفتم که از این کرده ها پروا کند
|
|
|
|
|
در کــنــــار چــهـــار راه زنـــدگـــی
ایستاده کودکی چشم انتظار
|
|
|
|
|
برگی به روی دریا
هنگامه ای ز موجها
|
|
|
|
|
مرض قند دارم و هر دم
هوس می کنم
شیرینی لب های تو را
|
|
|
|
|
کجا بودی
تا که این ویرانه تنها را ببینی
در فراز شبهای یخی
در فرود غوغای تف دیده لبی
در صدای های
|
|
|
|
|
چشم های مست تو میخانه می ریزد بهم
دل که واداده ولی جانانه می ریزد بهم
|
|
|
|
|
آیا به انقراض یوزهای ایرانی،
--اندیشیدهای؟!.
به انقراضِ انسانیت
چطور؟!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
از دوری تو ، به من جفا نزدیک است
پایان من و عمرِ وفا نزدیک است
با رفتنت از کنار من، می دانم
شب
|
|
|
|
|
صبح آمد و چای با صفا می چسبد
|
|
|
|
|
من از ترسالی چشمان مادرها
|
|
|
|
|
من ساده بگویم دل ما خل شده بود
همراه خودش آس مرا جل شده بود
یک روز هوایش به هوایی که نبود
نه روز
|
|
|
|
|
🌸دلا در پی نیکی، تو گام زن🌸
🌸ز بهر حقیقت، همی جام زن🌸
|
|
|
|
|
دیگه جگری برام نمونده.....
|
|
|
|
|
مردی نشسته پشت فرمان
چشم می دوزد
از اینه بغل
به زنی کنار اتوبان
می رسد به ناکجا آباد
آخر ا
|
|
|
|
|
«فرشته باز» و فرشته باور، کسی که دارد خدای باقی
|
|
|
|
|
"مستی"
به دادم برس!
بغض
نفس را سوخت...
|
|
|
|
|
زمین خسته،
از رو زردی برگها!
پرستوها در خیال رفتن...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
غزلی عاشقانه، از شاعری جوان
|
|
|
|
|
می روم از جمع و دنیای شما
|
|
|
|
|
گفت حالا که گُل گُلی شده همه چیز و همه جا ، منم میخوام گُل بزنم
|
|
|
|
|
در این دریای طوفانی پی دردانه می جویم
تهی پیمانه میگردم ره میخانه می جویم
|
|
|
|
|
✍️م.مدهوش(❤️Everheart)
Blank verse
|
|
|
|
|
قلبم تاصبح برایش شعر گفت...
|
|
|
|
|
شرمنده دل گر شدی شاید توانی
شب تا سحر را مثل ما بیدار مانی
|
|
|
|
|
خواب دیدم آمدی دنیایِ من مِهراب شد
|
|
|
|
|
بی تو باید که بمیرد دلِ دیوانهی من
|
|
|
|
|
رهگذر را فکر دل بستن خطاست
|
|
|
|
|
بی حضورت گره از کار جهان وا نشود
درد هجران بشر بی تو مداوا نشود
|
|
|
|
|
تند خو لیک خلقیله مهری ساتیپ کین ایتمدی
آفرینی خلقین آغزیندا، کی نفرین ایتمدی
|
|
|
|
|
شهد گل و شمیمِ بهار و شکوه شب
مهر و مه و فلک، همه لطف و عطای یار
|
|
|
|
|
بگُذارید بهارمان ترو تازه شود
نامِ شهدایمان پُر آوازه شود
|
|
|
|
|
میوه ی نارس،،،
من آن میوه ی نارسیده ی ناپیدا،،،،
طعم شیرین گمنام،،،
و خیال سبز بینهایت تو بود
|
|
|
|
|
در لحظهی جادویی طلوع، خورشید با شکوه بر سیاهی شب غلبه میکند. نور صبحگاهی شب را به عقب میراند و پر
|
|
|
|
|
درحاشیه ی کویر،
حکومت باد ادامه دار بود
|
|
|
|
|
اگر هردویمان
قاصدک بودیم...
|
|
|
|
|
ناخدای صید لنگرگاه مینابی هنوز
خوش خرام وبا مرامی،با که می تابی هنوز
شاعری مضمون گرا هستی و گاهی ن
|
|
|
|
|
درختزار که سرمایهی شرار فروش
|
|
|
|
|
دست هایت را بده تا آسمان پر می کشم
|
|
|
|
|
درپنجره چشمات
گمشده خنده های عاشقونه
|
|
|
|
|
معشوقی دارم همچو ماه تابان
|
|
|
|
|
پرسیدم: هنوز به او فکر میکنی؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۲۷ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |