جمعه ۱۶ آذر
|
|
بابا برایِ بچه اَش فکری به سَر دارد
🖤🥀
|
|
|
|
|
بابا برای نان جان داد
در دل کوه
در عمق زمین
آرزوها مبحوس
لبخند فرزند
در روز اول مهر
خشکید بر
|
|
|
|
|
زندگی را زندگی کن ،از همه غصه به دور
با امید و شاد، در آرامش و درک حضور
|
|
|
|
|
من به آغوش ِ که می خواباندم
کودک ِ تخس و چموش ِ غم و بیداری را ؟
|
|
|
|
|
فِک نمیکردی یه روز جوابتو بهت بدم؟
یا نمیخواستی تمومِ حرفامو بهت بگم؟
صبرِ من حدی داره!
|
|
|
|
|
بی صدا در گوشه ای از شهر دل جا ماندهام
|
|
|
|
|
چتر برداشته ای !
مگر این اشکِ چو بارانِ من امشب ،
خیابان دارد ؟
|
|
|
|
|
کلمات تماما
فریاد می زنند
|
|
|
|
|
بر باد مده “زلف کج ِ”دلبری ات را
بگذار زمین حالت افسون گری ات را
“اندازه نگه دار اگر طالب فیضی”
ب
|
|
|
|
|
پائیز و بوی باران ، عشقت دوباره نو کرد
|
|
|
|
|
هیزم شدگی حق درخت ثمری نیست
|
|
|
|
|
آدم الفش کلاه دارد
بالای سرش گواه دارد
|
|
|
|
|
«دیو»
مردی فریاد کشید،
صدایش در حیاط خانه پیچید،
گنجشک پرید،
شادی پر کشید.
پسرک تنها لرزید،
تر
|
|
|
|
|
مرده بودم سالها در خویش اما شکر
دیدمت انگار در قلبم قیامت شد
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
آفتاب خوابم را رنگی کرد
چشمه شعر هایم را خیس
پروانه ای بر شانه هایم نشست
|
|
|
|
|
در این زمانه سخت و سرد تنهایی
|
|
|
|
|
با پیشرفت تکنولوژی، زیبایی های مصنوعی هم زیاد شده! با این چه میدونم برق لب و برق ناخن و سر و صورت و
|
|
|
|
|
چایی دم نکشیده ای شده ام که:
|
|
|
|
|
طبیعت چون زنی زیبا به اندامش طلا دارد...
|
|
|
|
|
چِقد قشنگ بوده قدیم ندیما
دورهمی بدونِ این گوشیها
|
|
|
|
|
درون سینه دارم ،
درحالِ طپش ،
گنه آلوده چون خود ،
سیبِ سرخی
|
|
|
|
|
از شراکت بی خبر بودم به آبی در وضو...
|
|
|
|
|
انشب دل من تا جنون
تا مرز بی تابی دل
تا کوچه دل واپسی
تا انتهای خواستن
چونقاصدکپرواز کرد
|
|
|
|
|
✍️ ترانه سرا
م.مدهوش(یامور)❤️
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🪴
|
|
|
|
|
سوگند به خورشید که نور افروزد
سوگند به ماهی که به شب درسوزد
|
|
|
|
|
پرتو بیتو از هفتشهرِ عشقت سفَر کرده و گذشت
نورِ چشمانِ من بودی تو! اگر عیان میماندی
|
|
|
|
|
پریشان کرده بانو ، آذر ِ چشم تو شهری را
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
تو مثل عطر میخک، عطر مریم زیربارانی
|
|
|
|
|
بر عرصهی هستی گل یکتاست محمّد
|
|
|
|
|
صدای خش خش برگ درختان به گوش می رسد
درب باز کنید صدای حضرت پاییز می رسد
امده است که مرا هوشیار
|
|
|
|
|
در جهانی که خدا ما را روانی میکند
شاید این باشد که شیطان حکمرانی میکند
ظاهر از باطن همانگونه که من
|
|
|
|
|
❤️خاطره ی دو چَشم تو، طعم بهشت می دهد❤️
❤️ نگاهت آشنایی از، عمق سِرِشت می دهد❤️
|
|
|
|
|
منم تنها ترین خلقی که در کل جهان تنهاست
|
|
|
|
|
تا به چنگال اجل جسم جهان خونین است
هر که دلبسته به دنیاست دلش غمگین است
|
|
|
|
|
غمِ مرداب ندانی، چه شورانگیز است
بی گل نیلوفری در غل و در زنجیر است
|
|
|
|
|
با مَقدَمش عالَم دگرگون شد
رحمت میان خَلق افزون شد
|
|
|
|
|
گفتند که آه است و نمی بخشندت
گفتم که مباح است و نمی بخشندت
گر یک غلط از قافیه را می بخشید
گفت عشق
|
|
|
|
|
مرا از تنم تا ترنم ببر
و بغض مرا تا تبسم ببر
...
|
|
|
|
|
دلشوره های
دم دمای پاییز...
|
|
|
|
|
یک شهر بود و زمزمۀ چشم مستِ تو
صدها نگاهِ کنده ز خود، پای بست تو
میخانه و شرابِ طهور و شکوهِ عشق
|
|
|
|
|
برام هیچ فرقی نداره که تو
چجوری میخوای با دلم سر کنی
|
|
|
|
|
بوسه بر نوکِ قلم می زند این خطِ خیال
|
|
|
|
|
غزل باشد ، تو باشی و صدا و دلبری هایت
|
|
|
|
|
شاپرک درآسمانها جاش بود
او جدا از اینهمه اوباش بود
|
|
|
|
|
مادر ای جان دلم
ای بهشت جاوید
نفسم با نفست خورده گره
تونباشی
نفسم، می گیرد
|
|
|
|
|
در گوشه های آسمان شوری به پا بود
گویا که وقت هجرت آلاله ها بود
دیوارهای خانه بوی غصه می داد
گل
|
|
|
|
|
خانهوکاشانه را هرچند که دیوار و در است
دزد را هر دم به فکر راه های دیگر است
مال را محکم نگه د
|
|
|
|
|
هرچند که مهر آمد و آبان نرسیده است
طومار بهارم به زمستان نرسیده است
دم کرده هوا،باغچه خشکیده شبیه
|
|
|
|
|
در عشق آتشینش،سر تا به پا بسوزی
|
|
|
|
|
یوخسان یولوندا یانیبدیر جاوانلیغیم
سنسیز یامان دارالیب زیندیگانلیغیم
|
|
|
|
|
مردی که ماه را در آیینه ی خورشید ندید
|
|
|
|
|
شکست هیبتِ گرمای سختِ تابستان
هوای سردِ خزان گرمِ جان فِشانی شد
|
|
|
|
|
حالِ من وآرزو رقص ملک بافلک
|
|
|
|
|
رحمةُ لِلعالمين عالمه رحمت گلیر
جهل بُتین سیندیرا نورِ محمد گلیر
|
|
|
|
|
زندگی.
جان ما را تو گرفتی ای که دوری از برم
صبر کردم تا که آمد آنچه آید بر سرم
زندگی افسانه ی ام
|
|
|
|
|
من عاشق هرکه شده ام ،
مُرد
|
|
|
|
|
علی جعفری
هر چه کردم در دلم بماندعشق وصفا سوختند
مهری بردل وجانم زدند و در قیدوفا سوختند
زجری ر
|
|
|
|
|
چشم من خورده گره
به سرِ پلک ِ دو چشم ِ پدرم ..
|
|
|
|
|
کاش درختی بود در باغ وحش ...نگه داری پاندا ها
|
|
|
|
|
من در ارزوی طعم لبت نشستهام یارا
گر تو نباشی چه فراقتی بماند دگر مارا
با آنکه لبت نقطه
|
|
|
|
|
ای کاشکی همواره بودم جاي چشمت
بودم همیشه، هرکجا، همپای چشمت
هر کس چو من چشمانِ شهلایت ببیند
...
|
|
|
|
|
برای آنکه من را دوباره آفرید
|
|
|
|
|
خدا کند به گناهی که مبتلا نشوی
اسیرِ گفتنِ توهین و ناسزا نشوی
|
|
|
|
|
باز این چه شورش است که در سینه ها به پاست
گویا که روز محشری گشته است ،کربلاست
با خاطرات جنگ
|
|
|
|
|
شماره ۱۱۸
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری
دگری هیچ نباشد که مرا تاج سری
|
|
|
|
|
دلم سخت گرفته است
مثل عصر جمعه ای روز آخر شهریور
محصلی که فردا به مدرسه خواهد رفت
|
|
|
|
|
مثنوی کوردی به نام کورپه (فرزند، کودک).
تقدیم به بچه هایی که قربانی بمباران های جنگی شدند و به ویژه
|
|
|
|
|
غروب ،غروب بی خبری است آن زمان که ....
|
|
|
|
|
در سایه های مهآلود ذهن ..
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |