دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
|
|
|
|
|
علي(ع) اعلا زِ مُلك بي زوال است
تمام فعل و كار آن ، حلال است
علي(ع) عا
|
|
|
|
|
کز دیدن روی ماهت عقل شوریده گشت
سهر زیتون دو چشمانت فریبم داد
|
|
|
|
|
ساقی امشب در گناه افتاده ام
|
|
|
|
|
اگر بیمار شوم
طبیب شدن بلدی؟
|
|
|
|
|
میخواهم دیر یا زود،در کافه بین راه
همچون بردگان بی افسار
با چشمان بسته قدم بزنم....
|
|
|
|
|
با دو لبخند، خودت را به دلم جا کردی
رفته ای بیخبر از اینکه ،چه با ما کردی
مرده در لاک خودم بودم و
|
|
|
|
|
دل اگر عبد مسلمان حسن بوده و بس
معرفت جو پی عرفان حسن بوده و بس
|
|
|
|
|
خواستم دل بکنم از قفسی تنگ، نشد
این دلِ ساده حریفِ تویِ دل سنگ، نشد
|
|
|
|
|
بزن ضجه دلت تنگه
که این دنیا پر از جنگه
تموم آدماش پیرن
همش درگیر و درگیرن
|
|
|
|
|
مثل انکس که تو را دیده و بیتاب شده
|
|
|
|
|
یک روز قندی را غذای مور میکنم
|
|
|
|
|
سوخته ام اما من به یک شاپرک
|
|
|
|
|
دیدم جوانی کاج های طلایی را
|
|
|
|
|
در انتظار عشق اگر باشی
نمیدانی چطور می گذرد
|
|
|
|
|
🌺🌺🌺🌺🌺
هیچکس با من و آئینه هماواز نشد
صبح پژمرد و دل پنجره ای باز نشد
قطره ای هیچ از این ابر س
|
|
|
|
|
مگر ای عقل ندانستی
که عشق رویای ویرانی است
|
|
|
|
|
پیش شمع سحری با دل خون باید رفت ...
|
|
|
|
|
چرا جایی نمیبینم، برای شورِ احساسم؟
|
|
|
|
|
ساکت و درمانده ماندن از گدایی بهتر است
خنده بر ابلیس ده از کدخدایی بهتر است
گرچه میرقصد قلم اما بر
|
|
|
|
|
وقتی تو نیستی حوری بهشت میخواهم چکار؟
|
|
|
|
|
ببين آن حكمت خلاق جان را
طراز حكمت آن مهربان را
همين حكمت كز آن او
|
|
|
|
|
ساقی امشب در تبی روحانی ام
|
|
|
|
|
ما به این ظلم وستم وایچه عادت کردیم
|
|
|
|
|
از تو می خواهم توای آرا مشم
بر شکوه و بر جلالت ، خواهشم
|
|
|
|
|
چشمت که خواب خویش کند ماهتاب را.
دریا کند به دامن صحرا سراب را.
|
|
|
|
|
مادرم سست و ضعیف،آری نحیف اما دلش نَستوه بود
بارشی از اشک در دیده،ولیکن پشت من یک کوه بود
|
|
|
|
|
رسد روزی که جسم و جانم در این درد و گریه تمام کنم
شوق و لذت زندگی یک عمر بی تو، با فکر تو حرام کنم
|
|
|
|
|
چشم هایش جام عسل
به همان شیرینی
|
|
|
|
|
بوی خدا درهمه جا پیچیده
سطربه سطر
|
|
|
|
|
از چه رویی دلِ سرگشته چنین بیمارست
دیده ام از سَرِ شب تا به سحر بیدارست
|
|
|
|
|
فرا تر از یه باشگاه
تقدیم به تیم بارسلونا و طرفدارانش
|
|
|
|
|
با نام حقیقت چه خطاکار شدند
|
|
|
|
|
در هر رمضان ماه رخ یار خوش است
|
|
|
|
|
وقتی تو رفتی ...خاطره هایت لحظه ای رهایم نکرد
|
|
|
|
|
مثلِ مردابی مرا در خود کشیده عاشقی
عقل حیران مانده، دل هم دسته گُل بر آب داد!
|
|
|
|
|
دلتنگ نگاهت شده ام پس تو کجایی ؟
|
|
|
|
|
رسم است که دل بعد تو آواره شود تا
حرف از دل گنجشکک بی لانه زند هم
|
|
|
|
|
از عمقِ وجودِ خود سخن میگوییم
کوچک وَ بزرگ، مرد و زن میگوییم
سرتاسر شهر ما طلا خواهد شد
|
|
|
|
|
قلم در دست می گیرم ،نگارین مرغ رویا را
برای گفتنت،وصفت،بیانت ،سفتنت بابا
|
|
|
|
|
زندگی لحظه لحظه اش عشق است
عشـق را لحظـه لحظـه کن تفسـیـــر
|
|
|
|
|
شهرزاد قصه های من
هزار و یک شب به سر رسید
قصه ی آمدنت را
کی می آیی؟!
|
|
|
|
|
دلبرم ناز . کنان وقت سحر میآید
شوق دیدار ؛ مرا دیده تر میآید
|
|
|
|
|
فریب عشق میخواهم
برای من مهیا کن
|
|
|
|
|
برگو تو حسن،خود چه كني اين سخنم را
غافل نـنشين غصب نـمايند سخنم را
من با ت
|
|
|
|
|
عادلان گیتی ولایت خواستار
منتظر مهدی به عشقش بیقرار
|
|
|
|
|
پدر بزرگ! چه زیباست حسّ و حال شما
بزرگ می شدم ای کاش با روال شما
|
|
|
|
|
ساقی امشب بی حجاب آمده ام
|
|
|
|
|
رباعی اول:
لبیک به چشمان گرانبار شما
آوخ ز گلستان پر از خار شما
پاسوز تو ای دوست، چه بسیارانند
ف
|
|
|
|
|
اردیبهانتظار
انتظار یک لحظه دیدنت
|
|
|
|
|
شکوفه هایش زیبا بود
اما مزه تلخ میوه هایش
ثابت کرد که هر درختی
میوه اش بهشتی نیست
|
|
|
|
|
به چشم های خیس من نگاه کن
|
|
|
|
|
در تضاد متضادهای همزاد
و قطعيت مرگ در نسبيت زندگی
در شعاع شب و روز
در فاصلهی
بیفاصلهگیِ رس
|
|
|
|
|
به لطف ایزد منّان کنم آغاذ این دفتر
نویسم بر سر دیوان الهی بسمه حیدر
|
|
|
|
|
در رَهِ عشق از تو بتی ساختم
|
|
|
|
|
سروش، قالب تازه ای در شعر فارسی
|
|
|
|
|
در جنگ با کسی که تعدی کند به ما__چون طفل شیر خورده ز پستان خنجریم__با دشمنان خویش ، چنان گر
|
|
|
|
|
طلیعه های سپید
از آن زمان که غمت را نثار ما کردی
حساب کار دل از غیر خود جدا کردی
بنازمت که ز هر غ
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۶۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |