پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
قلب تو بلرزد به تنت وقت تکانم
چشمت نبود مخفی از این تیر و کمانم
|
|
|
|
|
هیچ ماهی زنده ایی آسوده روی آب نمی خوابد
|
|
|
|
|
داستان تلخ جدایی در خیابان
|
|
|
|
|
وقت نرفتنت شده
چشم هنوز بسته اش
|
|
|
|
|
می بوسم چشمان زیبایت را
و تو سر به شانه من گذاری
تا از عطر موهایت مست شوم.
|
|
|
|
|
عیب از تو نشد گر بشدم گمره طوفان
عیب آن که تو را قافله سالار کشیدم
|
|
|
|
|
شبگرد کوچه های خیال ام
همراه با سنگفرش های خیابان
به این می اندیشم
کجای خیالت قرار دارم...
|
|
|
|
|
می نشینم
در باغی از ناز کلامت
.............
بهروزقاسمی_رها
|
|
|
|
|
ز هر دری که در آید نگار، محبوبست
به هر روش که بیاید متین و مطلوبست
نوازد و بگدازد به لطف
|
|
|
|
|
بیا و در گوشه ای از قلبت جایی برایم بگشا
بیا و برایم بخوان
بخوان نغمه عشق را
بیا و برایم بنواز
|
|
|
|
|
قطار منتظر است
بلیط یا بلیت را ندارم
فقط میدانم که
|
|
|
|
|
آغاز تن فروشی ذهن های باکره
در بی رنگی خورشید بی رمق عصرگاهی
|
|
|
|
|
فکر باران می کنی
فکر کردم یک نظر سوی خراسان می کنی
کلبه ی توس مرا کاخ لواسان می کنی
گوشه ی چشمی ن
|
|
|
|
|
چقدر عذاب اور است
بعضی از ادم ها زبانشان قـــویترین و خطر ناکترین اسلحهی دنیاست.
.
|
|
|
|
|
بر باد رفت هر آنچه در یــاد
|
|
|
|
|
تن خسته ی دنیا منم ، آواره در صحرا منم ، امروز بی فردا منم ، قدری تماشا کن مرا
|
|
|
|
|
اکنونِ پر فروغ ، امروز باشکوه ، صوتِ رسایِ چشمه روان از دهانِ کوه.
|
|
|
|
|
سالک معبد آتش خورشید نگاهت شده ام
|
|
|
|
|
تلخ نشو عزیز دل /جام شراب میشوی
|
|
|
|
|
ماه رویایی من نیمه پدیدار شدی
نکند دل به کسی داده گرفتار شدی
|
|
|
|
|
وطن یعنی کمی آب و کمی خاک
ولی آن را رساندن تا به افلاک
وطن یعنی حدیث درد بودن
به هنگام نیازش م
|
|
|
|
|
هرچه می بینی جز تکرار نیست...
|
|
|
|
|
او میکُند دو چشمِ خودش را خمارتر
مــن مــیشـوم به دامِ نگـاهـش شـکارتر
|
|
|
|
|
مثنوي (باد صبا) مجموعه ايست شامل...
|
|
|
|
|
در سینهاش هزار و یکی ساز مخفی است
چون ناله، سرفه، خِس خِس او یک ترانه است
امواج اگرچه باعث
|
|
|
|
|
چشم خورشيد و خروس و شمع هم در خواب مانده!
|
|
|
|
|
... ببخش اي مرد
تفنگت را شبي من...
|
|
|
|
|
شمع دل ميلرزد اي پروانه ها كاري كنيد!
|
|
|
|
|
نام خداي عالم ، در بُعد سرفرازي است
نامش بدون صاحب،كي با چنين درازي است
مخلوق آ
|
|
|
|
|
من دست تو را خونده ام
نام تو
دست هاى مرا سرخ مى كند
بادها پيامبران زمين اند
و مرگ چه شكل سردى
|
|
|
|
|
آری خواهم مُرد و آن روز همه واقعا نگرانند...
|
|
|
|
|
ساقی امشب در گمان افتاده ام
|
|
|
|
|
شیشه های عینکم/ دودی می شن توو آفتاب
|
|
|
|
|
مه تابان ، رنگ رخسار، درد بی درمان
|
|
|
|
|
بی تو در خیالم*عشق*رویای قشنگی نیست
|
|
|
|
|
خطبه 87 نهج البلاغه مؤلای متّقیان علی بن ابیطالب ( ع )
|
|
|
|
|
این حرف ها برای کسی نان نمیشود
|
|
|
|
|
لحظه رفتنش اما نقطه اش جا ماند
من و سرگردانی
من و این در به دری
مانده ام مات به این خال سیاه
|
|
|
|
|
هوا هواي غزلهاي سرد پاييزي است
بخوان، كه غصه تنگ غروب بد چيزي است
...
(اين شعر البته در روزگار پ
|
|
|
|
|
حکمتبعیدمراوایتوامضاکردی
سالمندانبخداحالتزنداندارد
|
|
|
|
|
وقف عشقت همه ایام به کام افتاده.
تا دلم پای تو آقای مرام افتاده.
روز اول که خدا داد تو را آقایی.
|
|
|
|
|
غلتید در سایه هایش مردی که درمان ندارد
|
|
|
|
|
یاودود . معلمان عزیز ,کلید های علم و دانش , روزتان مبارک
|
|
|
|
|
راست میگفتی به من:هرگز مرا نشناختی
بس که خود را با دورنگی و ریا پرداختی
منکه تنها دلخوشی هایم ب
|
|
|
|
|
با آمدن آن دگرى سوخته بودم
چشمان ترم را به سحر دوخته بودم
غم را به كنارى زدم و يادت تو را نيز
هر
|
|
|
|
|
یارم به کجا رفت با این حال خرابم؟؟؟...
الها به صدایم برسا..یار گران است؟؟
|
|
|
|
|
خدا بودش/خدا هستش/زمین رسمش/همین بودش
|
|
|
|
|
روحی که در بدنم جا ماند
...
|
|
|
|
|
می گردد عشق
عاقبت
یک روز خسته
|
|
|
|
|
میجنگم با خودم
تا پیروز میدان باشم
|
|
|
|
|
لبت سیب است وموهایت شبیه یاس وابریشم
سرو چشم قشنگت بیشه ی الماس وابریشم
|
|
|
|
|
(انسان شیطان صفت)
😈شیطان هم روزی فرشته بود!!
موقعیت اش که برای آدم ها پیش بی
|
|
|
|
|
وطن؟
شاید فردا،
پایانِ راهِ ماست!
|
|
|
|
|
مردم سر در گوم اند مثل فقیر..
شلوغ اند مثل تهران
|
|
|
|
|
خَم مکن سر بهرِ نانی کاین خمیدن نارواست
از دُو نان بُگذر ، رهِ دونان گُزیدن نارَواست
|
|
|
|
|
چو ایران باشد جهان زنده است
|
|
|
|
|
بی تو سرتاسر دنیای خودم غم دارم
آه و افسوس به اندازه ی عالم دارم
|
|
|
|
|
دستان رباعی ام کمی کِش آمد
|
|
|
|
|
چه دیر فهمیدم
عشق زود بود...
|
|
|
|
|
دریغ از عمر بی حاصل،گذشت از سر بهارانم....
|
|
|
|
|
تو که با نیم نگاهی غمم از دل ببری
|
|
|
|
|
نه دیگر
منتظر فصل رسیدن انگورها هستم
و
نه دیگر
چشمانم بیشه زار توست
غزال
اینجا همه چیز خزان شد
|
|
|
|
|
تو هم عشقی و هم یار
تو هم باری و هم یادگار
تو همانی که پس آن کوچه
شدی زخمی بر این روزگار
|
|
|
|
|
ماه مهمانی خدا ،ماه رمضان
|
|
|
|
|
خوابم که از سکوت تو بیدار میشوم
|
|
|
|
|
کجافرار کنم از سرشت خون آلود
عزیز می کندم سر نوشت خون آلود
|
|
|
|
|
..................................
|
|
|
|
|
قدراینگوهریکدانهبدانیم فقط
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |