دوشنبه ۱۵ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ غزلهاي بينان؛ غزلهاي بينام شاعر عيسي محمدي
|
|
لبت به روی لب نیزههاست؛ میبینم/بگو که خوابم و یا آنکه راست میبینم؟/ستاره پشت ستاره، شهاب پشت شهاب
|
|
|
|
|
نفرین کن ای مادر مرا یکبار دیگر نیز
عاشق شدم در «پادشاه فصلها» پاییز
بانگ نصیحتهای تو، لالایی م
|
|
|
|
|
من، راهی شهر قیامت میشدم اما
یادم میان خلوت میخانه جا میماند
با این خیابانخواب یادت، مهربانتر
|
|
|
|
|
احساس میکنم که تو ویران رفتنی
پیغام میرسد که در اندیشه منی
من بعد تو، به گوشه خاموشگاه خود-
در
|
|
|
|
|
لالایی شهر جهان تقدیم چشمانت
آرام می خوانم تو را، در خواب تر گردی
گفتی که غمگینی به چشمانت نمی آید
|
|
|
|
|
یک قتل بیپایان و بیپایان و بیپایان-
غارتگران عشق را بیداد کافی نیست
وقت از نگاه ما فراموش است،
|
|
|
|
|
تو! شاهزاده بودی و من مرد پاپتی
لب بر لبی گذاشتم و شد قیامتی
یک شهر منتظر به مجازات من نشست
من در
|
|
|
|
|
این کاغذ شکسته دل، تا نمیخورد
رویای من به درد شماها نمیخورد
از مصر و نیل و حال خوش مردمش مگو
ای
|
|
|
|
|
شعری که زمانی برای شهدای گمنام و شهدایی که پس از سالها به میهن بازگشته بودند، سروده شده بود:
«از
|
|
|
|
|
چقدر باده بنوشم ز یاد من بروی؟
چونان مهاجر ناچار از این وطن بروی؟
تو بخشی از ژن عاشقتبار من شدها
|
|
|
|
|
رباعی اول:
لبیک به چشمان گرانبار شما
آوخ ز گلستان پر از خار شما
پاسوز تو ای دوست، چه بسیارانند
ف
|
|
|
|
|
کیست آن کس که بست راهم را؟
و به آتش کشید آهم را؟
تا که منشوری لبت بودم-
علنی ساخت دادگاهم را؟...
|
|
|
|
|
تو خسته، لب فروبسته، شکسته
به سمت کشوری سرسبز میری
تو پشت مرزهایی که غریبهان-
میمونی یا که می
|
|
|
|
|
خسته از جنگ های تحمیلی
پشت این مرزهای قابیلی
التماس است و اشکها و امید
در گریز از تجاوز و سیلی
|
|
|
|
|
هوا هواي غزلهاي سرد پاييزي است
بخوان، كه غصه تنگ غروب بد چيزي است
...
(اين شعر البته در روزگار پ
|
|
|
|
|
کدام قصه سرانجام خوش، مرا دارد
جهان عداوت دیرین و نابهجا دارد
هزار بار به تکرار این روایت تلخ
عم
|
|
|