چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
همه در گفتن احساس به هم لال شدیم
دل ابراز نداریم ، که ابراز کنیم
پُرِ امید نشستیم و فقط لاف ز
|
|
|
|
|
حال من خوب است با حال تو
ذره ذره عمر و جانم مال تو
|
|
|
|
|
آه هر شب ناله می آید ز کوه بیستون
بس که شیرین دور گردیده است از فرهاد ما
|
|
|
|
|
دیگر آن دیوانه ی اهل نرفتن نیستم
|
|
|
|
|
چند سالیست چراغ خانه ام خاموش است
|
|
|
|
|
شبی وهم است،سکوتی بحث بر انگیز
دلی در تار شب ، میپیچد از گیس
|
|
|
|
|
لب ات به دانه ی یاقوتِ سرخ می ماند
که گفته در شب یلدا انار هم باشد ؟
|
|
|
|
|
هزار خنده عشقت خراش جلوه شورم
دمی نفس زکه جویم که مانده در ره دورم
|
|
|
|
|
گه دیدهای که نام تو در نیکنامگان
بی آنکه خود دخیل شوی ثبت میشود
|
|
|
|
|
میپرستم تو را لحظه ای
آه یادم آید که تویی
تو شدی بُت ،دل با عشق تو کافر شده است
|
|
|
|
|
ماييم و طپش
با او كه د لــي صـبـور دارد
ما ييم و سري كه شور دارد
|
|
|
|
|
همه بر خاک سپید و جامه ی پاک سپید
|
|
|
|
|
طراوت بهار می دهد روح آدمی را نوازش
لحظه ای زخود رها شوی و گیری آرامش
|
|
|
|
|
اوج تو در غروب زيباست...
نه غروب تو ، در اوج...
|
|
|
|
|
بی وقفه فروردین ما دی می شود
عمر گران هم رایگان طی می شود
گر بگذرد بر ما به غفلت روزها
بهتر
|
|
|
|
|
آمدی دل ببری دل بتکانی به درک
پشت پا خورده مرا دور برانی به درک
|
|
|
|
|
رقص بكن در سما راقص رقاص ما
صبر بكن صد صبا صابر صبار ما
|
|
|
|
|
ما در اين دايره ي ملك جهان بي خبريم
بي حساب رصدش1، سر به برون در نـبريم
|
|
|
|
|
خوبِ من
فرصت کم است حرفی بزن
شیشه ی تنهاییم را سنگ زن...
|
|
|
|
|
صاحب رستوران با گارسون ،
کل کل اش شده بود
|
|
|
|
|
من انسانم
یا به گمانم درختی پربارم
ملکه کندوی سرشار ز عسلم
و یا زمینی کشاورزیم
من انسانی خوشبخت
|
|
|
|
|
به مهر و محبت خداوند هرگز شک نکنم از سوی انسان های پست و حقیر .
برا رسیدن به رضایت خداوند باید از گ
|
|
|
|
|
بی وفایی را ز که آموختی چشم سفید مه رو
که عقل جرات نگاشتن بی انصافی بپروراند
|
|
|
|
|
همه مي گويند؛...
باران مرا ياد تو مي اندازد...
من امّا مي گويم؛...
باران..........
|
|
|
|
|
بـا دیـدن تـو قـلـب مـن افـتـاده بـہ دام ...
|
|
|
|
|
قسم به نور
آینههام
چشمهای تواَند
|
|
|
|
|
هوا روشن شد وروز شد
قلم خسته در بین انگشتانم
خوابید !
کلامی وجمله ای از نوک آن نچکید ،
|
|
|
|
|
مبادا که تاریخم کنی و مرا به افسانه اندازی
بی تو نقطه سر خطم بی هیچ پایان و سرآغازی
|
|
|
|
|
خنده دارم بر لبم اما نه از آن خندهها
|
|
|
|
|
کشتی ارباب امشب تک سوار ویژه دارد
ناخدا با لیلی خود گل ترین گل واژه دارد
مطلع ، نام علی عا
|
|
|
|
|
مرا آرام بخوان
آااااخ که ... نوشته هایم از خستگی چقدر درد میکند...
|
|
|
|
|
کابوس اشباح.چرخه ی زندگی و مرگ .عدم عبرت آموزی انسان
|
|
|
|
|
من از میگون دو چشم پر شرارت بیمار گشتم
وز شمیم نرگسانت در زمستان مخمور گشتم
ز حسن روزافزون و آن
|
|
|
|
|
رخت میبندم از این شهر پر از افسردگی..
|
|
|
|
|
تویی رحمان...
تویی رحیم..
|
|
|
|
|
گه رقص کنان چهره ز غم بگشاید
گه خسته و بی خواب به بالین آید
|
|
|
|
|
یک قرن میشـود کـه بـه شـدت، هـوا پـس اسـت
دنیــاي بــیکســان، پــر افــراد نــاکس اســت
........
|
|
|
|
|
می تپی باز در این سینه و دل
می تپی باز در این قلب عزیز
که برایت همه دلتنگ تر از قافیه هاست
می ت
|
|
|
|
|
لحظه ای نیست که یادَت نکنم
از سَرِ تنگی دِل ،چشم را تَر نکنم
من که از شوق وصال بی تابم
از همه دل
|
|
|
|
|
در جستجوی هیچ نیستم
فقط اندکی اکسیژن
ارامش .
در زندگی..
دل من فقط عاشق و شیدایتوست
|
|
|
|
|
آن را که به چشمان تو بیمار شده میل شفا نیست
هر کس که گرفتار نگاه تو شده فکر دوا نیست
در بند کشم
|
|
|
|
|
خیالاتی ترینم بعد تو در زیر این باران
|
|
|
|
|
دیوانه شدم انقدر با خیالم به اغوشت کشیدم
انقدر طعم تلخ دوری تو تنها گلم رو چشیدم
اخ کی برسد ان
|
|
|
|
|
این نقطهء آغاز اضمحلال انسان بود
شاید به برزخ می برد، این راه پایانی
|
|
|
|
|
بمان داخل سنگر بایست در دل میدان
که هست جبهه امروز ما سلامت ایران
|
|
|
|
|
قسمت این بود که لیلای تو مجنون باشد
|
|
|
|
|
چله ها گیرند با صدها دعا و زمزمه
با دعا نزدیک تر ، اما عمل ها فاصله
در عمل باید شناسی چله گ
|
|
|
|
|
ای ساربان جانم ..عرفانه وعاشقانه 549
ای ساربانِ جانم ، آهسته ران زمانی
که آرامِ جان و دل را،
|
|
|
|
|
خبر های تو را کیهان نوشته
که در ایران کثیر الانتشار است
|
|
|
|
|
از دور که می دیدی
مثلِ اثرِ سنگی بود
که درون آب وارد می شد
|
|
|
|
|
در تو خلاصه میشود
جام و جهان و جان ما
وای اگر نباشدت
در سر تو خیال ما
از تو گریز چون کنم
جان
|
|
|
|
|
مِی زد دوباره بر من شوق شمیم مستی
کای بی خبر ز حالم بگذر از آنچه هستی
|
|
|
|
|
امام همه در انتظار هستیم بیا
|
|
|
|
|
مستی عیان شد و چندان گریستم
ای جلوه گاه حسن عیان کن که کیستم
از خود بری شده گم کرده آ
|
|
|
|
|
دلبستموببینکهدگر
حاصلمچهشد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۴۵ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |