جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
طائر خویشم و با طالع خود خو کردم
|
|
|
|
|
قانون اول پرواز پروانه....
|
|
|
|
|
تو را ای خویشتن روزی خواهم یافت...
|
|
|
|
|
من دلم را عاق کردم
ازبس آزرد مرا
|
|
|
|
|
واژه به واژه خط به خط ، شعــر شدم مرا بخـوان
|
|
|
|
|
با بادها میآید او
منزل به منزل
کو به کو
با کوله باری از سرود
در گیسوانش
مو به مو
|
|
|
|
|
دیدەام در سراپردەی دیدارت ، دیدار کرد
|
|
|
|
|
دروغ گفته اند که عشق و عقل در تضادند!
|
|
|
|
|
همه درد جهان وحشت ویروس شده
بین هرپیروجوان ناله وافسوس شده
اینکه بستند حرم شاه خراسان یعنی
مادری
|
|
|
|
|
محبوب من
کاش مرد قصه مان بودم
تا زور در آغوش کشیدنت را می داشتم...
|
|
|
|
|
دل گیر دل گیرم ، مرا بگذار و بگذر
از زندگی سیرم ، مرا بگذار و بگذر
گویم برو اما ز مهرت ماه دلب
|
|
|
|
|
تمام عشق، امشب از جهان من جواب شد
غروبِ فصل عاشقی، طلوع التهاب شد
|
|
|
|
|
دلم شاداست خدا ؛ امروز بسیار
شده سالروز بعثت باز تکرار
|
|
|
|
|
خانه ای ساخته ام به بلندای بهشت
همه سقفش آبی، آسمانی و شگفت
خانه ای ساخته ام که پی اش معرفت است
پ
|
|
|
|
|
کنار سفره هف(ت)سین
نشستم جای تو خالی است
|
|
|
|
|
از روز ازل محو تماشای تو بودم
|
|
|
|
|
حواسم را هر چقدر هم که جمع میکنم
باز به سوی تو پَرت میشود
|
|
|
|
|
شکست بغض جهان وشنیده شد«اقراء»
شب سیاه گذشت و سپیده شد«اقراء»
به نام پاک خدایی که آفرید تورا
د
|
|
|
|
|
چرا لبخند ما با هم نمی خواند
چرا چشمت به فردایم نمی ماند
|
|
|
|
|
گمانم
مسیح
شبی
خواب
چشمانِ تو را
دید
که
پیامبر شد...
رویا.رکوفیان
|
|
|
|
|
این دولت ماراست ســـــبب، بـاده پـــرستی /
این دل شـــده فارغ زغمت، چون بشکستی
|
|
|
|
|
باران طراوت
از این پس روی دامان تو می ریزم سکوتم را
به دستان تو می گیرم تمنای قنوتم را
به یمن
|
|
|
|
|
اردیبهشتی کن تمام باورم را
با داروگ ها با بهار، آلوده ام کن
|
|
|
|
|
كودكانم! اي غزلهاي قشنگ مهرباني...
|
|
|
|
|
اي مسلمين ، پيمبر حق ، با عدالت است
در روز مبعثـش1، زِ خدا صد عنايت2 است
|
|
|
|
|
دیگر هیچی نیافتاد
جز ژاپن که به تخت آمده است
|
|
|
|
|
نشسته ام در نقطه ی صفر زندگی
زیر مشت های طوفان زدت ماندم
|
|
|
|
|
هر کجا هستی باش...اینجا آسمان ابریست
باورکن اینجا جای امنی نیست...
|
|
|
|
|
برگ گل یک برگ بی مقدار نیست
رنگ سبزش سبزها ی بیبار نیست
|
|
|
|
|
من ندیدم درختان باغ
رنجشی بین شان باشد
درخت چنار ، الوچه ،وسپیدار
به سیب وگلابی
|
|
|
|
|
آب و جارو کرده ای امشب دهانت را عزیزم
|
|
|
|
|
باد میوزد و در من چیزی میمیرد...
|
|
|
|
|
دستهایم لرز دارد کار دل آغاز شد
در هوای چشمهایت نوبت پرواز شد
|
|
|
|
|
مرا اینگونه نبین ،
که دراین وادیِ پُرمحنت و زار
پُرشده ام ز خاک و خُل
|
|
|
|
|
پیشین دوران
ز تلاطم موج های دوشین
می دهد گواه زگذشته دور
بر روایتی گویا و زیبا
بر صندوقچه مرو
|
|
|
|
|
دمق گونه کریه الحال و پژمرده
کل میخک به دست منه افسرده
|
|
|
|
|
رفتم
و پیامی به درخت آویختم
|
|
|
|
|
در محفل تزویر و ریا جای نباشد
ما را که مرامی مگر شعر و طرب نیست
با حیله ی زاهد نباشد سر و کاری
|
|
|
|
|
حال زار از عشق نکبت بار مدیون شماست
|
|
|
|
|
در هوایی که تو را می طلبد تنهایم
|
|
|
|
|
خسته ام، حالِ خرابم را نمیفهمد کسی
حالت پر اضطرابم را نمیفهمد کسی
|
|
|
|
|
نفس میکشم من ، برای نفسهات
بزارباتوباشم، توی باغ چشمهات
طپشهای قلبم، دیگه جون نداره
چه کردی توبا
|
|
|
|
|
عشق تو یه چیزیه مثل مورفین تو خون من
|
|
|
|
|
تركيب بند
سيدمحمدطباطبايي/ مسكين تهراني
توبه كردم كه دگر محو جمالت نشوم
من اسير تو و آن چشم
|
|
|
|
|
صید دل می کنی و کار خودت را بلدی
|
|
|
|
|
ندارم فرصت کوتاه استخاره ای دیگر!
|
|
|
|
|
به دو تا بال و کمی معجزه حاجتمندم
|
|
|
|
|
در چشم غزل قلم چنان دلسرد است
بیت الغزلش آه وفغان درد است
امروز قلم همره دل بارانی ست
با رق
|
|
|
|
|
پشت بام ، تنهایی ، سرزمین ، لاله ها، سکوت ، زخم ها ، درد ، مهربانی، رؤیا، سرو ، آسمان
|
|
|
|
|
اسفند و بهاری که نیآمد، نیآمد...
|
|
|
|
|
گفتند به ما چینی و جنس بدل هستی
این بار در این شعر ردیف غزل هستی
هر جا که برفتیم کووید اسم تو آم
|
|
|
|
|
در غار حرا ،محمد ،به اِذن خدا، خواند عَلق
اِقرا بِاسمِ ربّکَ الّذی خَلق
آخرین دین، آخرین پیامبر،
|
|
|
|
|
در خِش خِشِ برگهای خشک
می شکفد ،
گلبرگِ فریاد
|
|
|
|
|
عشق تو مرهم دردیست کز آن غم خوارم
|
|
|
|
|
تا به وقت ساز زدن
یک کوچه، مهتاب، پرسه زدن
یک باغِ گیلاس
یک طعمِ دلپذیر احساس
|
|
|
|
|
محور سال 99و شعار امسال با نام جهش تولید
|
|
|
|
|
چون بهاران در دلم آغاز و پیدا می شوی
|
|
|
|
|
امید
ورقی تازه رقم خواهد خورد... زندگی رنگ عوض خواهد کرد... کوه اندوه فرو خواهد ریخت....
گل ام
|
|
|
|
|
درولادت یک شکاف ودرشهادت یک شکاف
آن یکی در کعبه بود و این یکی درفرق او
دستگیری می کند از هر که
|
|
|
|
|
علم را قیاس با معرفت نیست...
|
|
|
|
|
گل،بهار آمد و شادی شد پدید
روز نو آمد و نوروز شد نوید
|
|
|
|
|
ما بـر فراز كوي حقيقت ، رسيده ايم
بيهوده نيست ، ما زِ طبيعت بريده ايم
|
|
|
|
|
ساقیا سال نو شد سازمان کن
کنار خوان بخشش پاکمان کن
گذشت از ما همی یکسال دیگر
بیا امساله را تو ش
|
|
|
|
|
وسرود زندگی سر کن
وغم را از دلت برهان !
واز پنجره بنگر شکوفه های
مانده از ریخت وپاش
فرشتگان در
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |