سه شنبه ۱ خرداد
|
|
«شیطنت ماه»
چشمانت را به مهمانی ماه برده ای
تمام پله ها را یک به یک بالا امدم
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«هدف»
دریغا
که نگاهها
تهی ست ازگلواژه عشق
وقاموس قلب ها
|
|
|
|
|
از زمینت خسته ایم ، آن آسمانت باز کن
بال و پر بشکسته ایم ،آن کهکشانت باز کن
|
|
|
|
|
مدینه شهر پیغمبر مدینه منزل حیدر مدینه حافظ احمد مدینه خانه کوثر
مدینه مسجدی دارد س
|
|
|
|
|
کدخدای روستای ما بلای روستاست
مردک بی جنبه می گوید خدای روستاست
|
|
|
|
|
ای آسمــــــــــــان نقره فـام من نگـاهم کن
بی سایبان چشم تــــــــــــو هیچم،پر از دردم
|
|
|
|
|
دریــا شدم طوفـــــــان شدی
آتــــش شدم بــــــاران شدی
خندیــــــدی و خنـدان شـــدم
|
|
|
|
|
بتاب! بی حضور تــــــو سپیده دم نمیـــــزند
کسی سری به قلب من به غیرغم نمیــزند
ستــار
|
|
|
|
|
باران ببـــار ،اما بدان اينجا صفــــــــا را می کشند
|
|
|
|
|
امشب دوباره هوایت افتــــــــــــاده بر سرم
جـــــــــا مانده عطر حضورت در ذهن بسترم
می خوابم
|
|
|
|
|
می ايستم همچون درختی پشت نامت
تا ريشه ام در خاك تـــــــــو ماوا گرفته
از شرق تا غرب
|
|
|
|
|
پشت سر تـــــــــــو آب نخواهم ریخت
سیل است که جاری ست ز چشمـــانم
دنیای تــــــــــو
|
|
|
|
|
از همه دنیا گذشتم، قلب او با دیــــــگری بود
عهد و پیمان را رهاکرد،پیشه اش بازیگری بود
|
|
|
|
|
نذر کردی و غمت فریــــــــــــاد شد
تــــــا که آه از سیـــــنه ات آزاد شد
رقص میــکرد
|
|
|
|
|
من در پی تـــــــــو بودم و گفتند که نیست
گفتم که همین جاست سمرقند که نیست
زانـــــو زدم از بس
|
|
|
|
|
رقص آتش در میــــــــان ملکــــــوت
بر زمیـــن سایه س�
|
|
|
|
|
از فراقت حيرانيـــــم ای عزيـــــــــز زندانی
جامه ای صبـــا را ده بس نيست پريشانی؟
گر
|
|
|
|
|
تورا مي سپارم به خوشه گندم
باش
كه در زير فهم زمين
قصه اي پنهان است
در سيراب سايه تصوير
|
|
|
|
|
ودستان سرد ما دیگر
از جیب هایمان خارج نشد
|
|
|
|
|
روزی از امواج عشق رد شدم من بیگدار
غرق شد آسایشم در جفای روزگار...
در حریم عاشقی تا به من
|
|
|
|
|
دل از دوجهان کندم وتنها به تو دادم
تنها به تو دل دادم و تنها به تو شادم
|
|
|
|
|
و ترنم نگاهت
فاجعه ی عشق را
به نرمی پرهای فاخته در دلم دوخت
هیچگاه
التهاب چشمان مرا پی
|
|
|
|
|
سپرده خاطر زلفت دوباره بر بادم
میان شب که غزل امدش به فریادم
|
|
|
|
|
شیرینی زبانِ دلم،
به مزاج قانون خوش نیست.
|
|
|
|
|
عقل و با عشق درگیر نکن
بی منطق عاشقی،
برو سفسطه تدریس کن
|
|
|
|
|
دوباره دل هوای گریه داره
بازم دستای پاییز توی کاره
|
|
|
|
|
زیباترین ترکیبی که داشته ام
کهنه پیراهنیست که سوخت
|
|
|
|
|
تو آن اتفاق نادری که......
|
|
|
|
|
هوای بارانی
یاد تو ...
خاطراتمان...
خیس م
|
|
|
|
|
تا رفتی ، همه رفتن از دنیات
به جز من که پای چشات موندم
تو رو توی حجم سکوت حتی
با لب های
|
|
|
|
|
ساده نیست
همه حرفهای ساده...
.
|
|
|
|
|
شاید پرنده ها بیان
فاصله ها رو بشمره
|
|
|
|
|
دلم براي خودم تنگ ميشود گاهي/و اين زمانه چه دلسنگ ميشود گاهي/و دستهاي فريبنده رفيقانم/شبيه پنجه خ
|
|
|
|
|
دل پاييزي ....
شميم شعر باريدم به دامانت كه برخيزي
چنان افتاده اي اي دل كه گويي برگ پايي
|
|
|
|
|
آیا ما لیاقت آزادی را داریم???
|
|
|
|
|
نازنين بيا توهم براي گله ني بزن
نيمه شب به گردن رهاي گله ني بزن
نوح باش و نو بساز كشتي ي نماز
|
|
|
|
|
مرنجان این دل ما را، دلی هست
خدا را در دل ما منزلی هست
|
|
|
|
|
دوستان عزیزم،شعرای بزرگوار
نظر بدهیدبه مصداق "دستم بگ
|
|
|
|
|
هوللطیف
خرامان می روی جانا ،کمی آهسته تر بگذر
ز سیل اشک چشمانم امین و بی خطر بگذر
تو را با
|
|
|
|
|
و رفتن بال می خواهد ، نَه ساکی از لباسهایم ...
"همین خاطراتِ نپوشیده..."
|
|
|
|
|
دنياي دل...
طپشش؛ آرام بخش...
آسمانش بيكران؛صافِ صاف
|
|
|
|
|
در میان این همه پرواز دستانش می لرزه
|
|
|
|
|
در وجدان عاشقانه های من،ترس
راهی نــــــــــدارد
می خوای بگــــــــم دوست دارم؟
میگم دوست د
|
|
|
|
|
مي جويمت بهار من ! اما تو نيستي
محض خدا كنار غزل هاي من بمان
تنها منم كه در شب اين شهر
|
|
|
|
|
این قسمتی از مثنوی الله رب العالمین من است که بر روی سایت قرار می گیرد.
|
|
|
|
|
نقش بست شعری دگر بردفترایام من
نام دفتر می نهم غمنامه ی ایام من
هرچه گشتم روز وشب درجستجوی غمه
|
|
|
|
|
تو را میخواهم خدای هستی
معبود تو هستی خدای مستی
|
|
|
|
|
خداوند را بخاطر خوشنودی مردم خشمگین مکن
ببخشید یک هفته
|
|
|
|
|
بيمار عشق
--
------
-----------
-----
--
|
|
|
|
|
بخند به حال زارم ، به من که بی قرارم
به من که شب تا سحر آروم قرار ندارم
|
|
|
|
|
گاه با ران ملخ ملک سلیمان بخرند
گاه سی مرغ مساویّ دو بادنجان است
|
|
|
|
|
هر گام که زمین خورد ...
یک پای به حریم برد ...
دلخوش باش ... اما بدان که ...
گاهی
|
|
|
|
|
گویی هرگز برای زندگی خلق نشده ام.
|
|
|
|
|
جیگر ممنوع التصویر می شود
|
|
|
|
|
منم خسران زده در روزگارم*منم تنها و بی کس در خیالم
|
|
|
|
|
من در پی تو با همه کس جنگیدم
|
|
|
|
|
آتـشـی درسـیـنـه دارم آب کــو
سوخت جانم ازعطش میراب کو
جویـباران خـشک وبی آبـندهـمه
قـط
|
|
|
|
|
باران کجایی
دلم تنگ تنگ برایت
گم شده جای پایت
|
|
|
|
|
لب های خشکیده
وزش باد گرم تابستان
چفیه ای خون آلود
رقصان و رها در آسمان
|
|
|
|
|
تو غیـره من آخه هیچوخ
نگفتــی ، یکـــی و داری
نگفتی کـــه روی لبهاش
گلای بــوســه می کاری
|
|
|
|
|
آمد و شوری به دل پا کرد و رفت
مهر خود را در دلم جا کرد و ر
|
|
|
|
|
می خواهم
دستچین کنم
انسان را
در زنبیلی رها
آنگاه در شفافیتی عظیم
|
|
|
|
|
جان مولا
همچون درخت پاییزی
اندوهگین در من منگر
اگر برگهایم ریخته است
اینک ترا ش
|
|
|
|
|
غروب پاییز
نگاه می کنم به آسمان وُ
پرستوهای مهاجر
کسی چه می داند از
پایان راه ؟
|
|
|
|
|
در رسالت عاشقی،
تو، آن مسیلمه ی کذابی
نرسیده به قله ی ق
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |