يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
منم شکستهء بی بال ، مرغ سرگردان / اسیر خشم تو ، ای چشم محفل طوفان.
|
|
|
|
|
مقصد رود از کف که تو مدهوش شوی، آه
هـوش از دلِ عـقـلت بـبـَرد غـفـلـتِ بـیـجا
|
|
|
|
|
ماه با صیقل آغوش تو برّاق آمد
|
|
|
|
|
در این شهر بی معنی واژه ها/صدایم بزن نام من نام توست
|
|
|
|
|
و عشق آنگاه که
برف سپید را بر صورتمنشاند
و قامت سروم را
به پست ترین نقطه کشاند
تو را من آنجا
|
|
|
|
|
ایستاده در تند باد حوادث
وپریشان کرده گیس هایش را
فریاد میزند
مصیبت جا مانده در شهر را
مجنون وا
|
|
|
|
|
از میخک و یاس و رازقی حرف بزن...
|
|
|
|
|
درون پیله خوش بودم چرا پروانه ام کردی
|
|
|
|
|
بدجور شیدایت شدم بانوی پاییزی
|
|
|
|
|
شعر درباره شهید طیب حاج رضایی حُرّ نهضت خمینی
|
|
|
|
|
دست بردار از سرم ای عشق من آزرده ام
|
|
|
|
|
غم از روز ازل با من سرشته
|
|
|
|
|
✍️Free verse
m.madhoosh☄️
|
|
|
|
|
گفتی برای دیدنم دنیایت را تعطیل کن
|
|
|
|
|
شب آمد و بر سرِ خود انداخت دوباره ،
یک روسریِ قشنگ ، با یکعالمه پولک
|
|
|
|
|
دارکوب می نوازد
قورباغه ابو عطا می خواند
|
|
|
|
|
.ای من آمده به جنگ من داری شتا بان می کنی
هر زمان تو تیشه ای با غم ویران می کنی
ای که تو
|
|
|
|
|
دست در دستم بیا تا از خیابان بگذریم
|
|
|
|
|
هیچگاه هیچ کس از حال دلم آگاه نشد
شب پره پر زد و از وسوسه آزاد نشد
مرغ شب تا به سحر ناله غمگین می
|
|
|
|
|
شب در آخرین مرحله ی زایش...
|
|
|
|
|
هر چه کردم که رود خاطرت از یاد، نشد
صنما، بعد تو این بتکده میعاد نشد
|
|
|
|
|
آمدی دنیا برام بهشت کردی
ناامیدی را برام بی معنا کردی
چشم های شهلای نازت که دیدم
|
|
|
|
|
گفته بودی جان ِ جانانم شوی اما نشد
|
|
|
|
|
نفس گرفته است هوایت نمی رسد
آن عطر دلکش و آشنایت نمی رسد
|
|
|
|
|
دلبرم کرده فراموش مرا زور که نیست
|
|
|
|
|
گوش هایم؛
مَخلَصِ قناری هایِ عاشق
|
|
|
|
|
در جنون یاد تو رسوای شهر شب شدم/سوختم در حسرتت دیوانه ای یاغی شدم
|
|
|
|
|
شاهدی بی جان نشسته، مردمانی بی نقاب
گرگ های خون گرفته بی رمق در التهاب
شهرهای خالی از آوازه خوان ه
|
|
|
|
|
من دخترِ زشت پدری بی پولم!
|
|
|
|
|
خدای خوبی نبودی برای بندگانت
|
|
|
|
|
......
به تنم موی سپید نیست من به دل سوخته ام
|
|
|
|
|
با من از شهر پریشان شده افسانه نگو
|
|
|
|
|
من که میدانم جوابم میکنی
گرچه بی حرمت شدم بازم خطابم میکنی
با دروغ و اشک ریزی آمدی تا بشکند
دل ش
|
|
|
|
|
آنقدرها دنیا نمیارزد
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
چرا دل دل می کنی ای دل من
|
|
|
|
|
چه بخواهد آنکه جز تو، به دل آرزو ندارد؟
|
|
|
|
|
می خواستم ببینمت اما جهان تویی
|
|
|
|
|
ای سارقِ دلها !
مرا از خودم بدزد !
|
|
|
|
|
شبیه بغض میترا تو سکوت طاق بستانم...
|
|
|
|
|
آه، آه دستت:
شَعبدهبازیست...
|
|
|
|
|
سلام بانو
دستانم به التماست بلند است.
کی بود سر دیوار غزل ،
آهسته میخوان
|
|
|
|
|
مداد زندگی را با تیزی دندان عقل جویدم
|
|
|
|
|
رفتنت را تنها
زیر سیگاری هایِ داغ دیده می فهمند
|
|
|
|
|
اعتمادچتی
باران چه با صفا بود در آن شب طلایی
در گوشه ای قفس بود با مرغکی حنایی
|
|
|
|
|
شب را با تو به سرکردم و هرصبح تو را...
تو همان دلخوشی هرشب و هر روز منی!
|
|
|
|
|
از چهار دیوار تو درتو
.
.
|
|
|
|
|
عشق را در دکنار عاشق و معشوق نشاندن
|
|
|
|
|
جوان قلبِ جهانِ بیکران است
جهانِ جاودان آنِ جوان است
|
|
|
|
|
اشک میبارد زچشم تا ابد بارانیام
|
|
|
|
|
جان من رفت و از او داغی بر این دل دارم..
|
|
|
|
|
پادشاه آمد بر تالار قصر این مجسم خواب نیست بیداری است! این دوشس لی آنتس اله
|
|
|
|
|
رفتی و تا بیکران آرامشم از دست رفت
|
|
|
|
|
رها بودم از عشق،از بازی سرنوشت
تو گویی خدا این قصه را بد نوشت
|
|
|
|
|
مثل این دامن کوتاه
که به آن پاهای بلند نمی آید
|
|
|
|
|
سروده ای عاشقانه تقدیم به همه عاشقانه های این سرزمین
|
|
|
|
|
تابوتبراهسته تر یعقوب دوران رانبر ازیوسفش دارم خبر
|
|
|
|
|
دلم به غیر تو از این جهان نمی خواهد
مراد خویشتن از دیگران نمی خواهد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۵ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |