شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
.......شاید در خواب شیرین شدی
فرهاد شدم
|
|
|
|
|
امام موسای کاظم در کنج زندان هارون الرشید، در کمال مظلومیت توسط زندی ابن شاهک که یکی از عُمّال هارون
|
|
|
|
|
به طوفانِ دلم نامت چه ذکر آشنایی بود
تو ای نوح شبِ طوفان،مرا غرقِ بلا کردی
مرضیه_سادات_هاشمی
|
|
|
|
|
عاشقی جلوه ی دلدار تماشا می کرد
خویش را داشت درآن آینه پیدا می کرد
|
|
|
|
|
من مدتهاست که میان ترس هایم گم کرده ام
میان تردیدهای تو، میان خواستن ها و نخواستن هایت...
در شلوغی
|
|
|
|
|
دوباره بازمیگردم به خویشتن
|
|
|
|
|
دلم از بهر چشمانش شده تنگ و غزل گویم
هر آنچه خوبی از او بود همه را از ازل گویم
|
|
|
|
|
ستون ستون جهان بی شماست حنانه...
|
|
|
|
|
صد بار الاغی چمنم نهر نمود
با غر زدنش روز مرا ما زهر نمود
خوشحال شدم من بخدا مثل یه بچه
روزی که ک
|
|
|
|
|
سخت است
جنگ باشد و
پنجره های رو به ویرانی و ُ
در چند خانه نه !
در چند مرز آنسوی تر
شاعر باشی
|
|
|
|
|
دست در دست دو دیوانه به دریا بزنیم
|
|
|
|
|
پایتخت عشق
درسکوت بی امان، مطرب نوائی سازکن
همنفس شوبا با نفس هایم، مرا آواز کن
تهمت کافر ش
|
|
|
|
|
شاخ نبات
شب قدری که درآغوش تو کردم سپری
سجده می کرد لبم روی لبت بی سحری
تا لبت مهر نماز است و
|
|
|
|
|
... هر کِه می گوید: من، آدمی آزادم،
دارد ناخواسته دروغ می گوید!
زیرا که در دنیا
هیچکس آزاد نیست!
|
|
|
|
|
شنیده ام دیدن رویا محال نیست
یا به دل، داشتنت خیال نیست
|
|
|
|
|
شرط آرامش دل در غم تو تمکین است
|
|
|
|
|
به بازار اشک مژگان را اگر می بود مقداری...
|
|
|
|
|
چشمان تو روس و من خود اوکراینم
|
|
|
|
|
من جنون را ، زندگی کرده ام
|
|
|
|
|
کولهبار عشقت
روی دوشم
سنگینی کرده
|
|
|
|
|
در روز رستخيـز ، تجمّل نمي خرنــد
آنجـا غرور و عُجب و تكبّر نمي خرنــد
د
|
|
|
|
|
جوانی رانظاره گربودم که درچهره سی سالش بودودر دل شصت سالش...
|
|
|
|
|
چتری که بسته مانده زیر باران....
|
|
|
|
|
پرسه میزنم؛
در خیابانهای تنهایی...
برای یافتن اندکی شوق،
در چشمان شهر؛
ولی چشمها خونیاند...
|
|
|
|
|
شعر گفتن کار زور کور نیست
|
|
|
|
|
شوق وصال
خوش آن صبحی که با بشکستن پیمانه برخیزم
ز رنج صحبت فرزانگان یکسر بپرهیزم
دگر لب از بی
|
|
|
|
|
آیا خودمختاری هست!
حسین مقام
ورای ترس از «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...
|
|
|
|
|
بیا کمی صمیمیتر شویم
کنارم بنشین
چشمهایم را دربیاور
و از دالانِ جلوی جمجمهام، حرفهایم را نگاه
|
|
|
|
|
چه نفسگیر باشد از خود لبپر زدن!
|
|
|
|
|
از روزگارم بی تو طردم جان جانان
|
|
|
|
|
من مترسکی هستم
که کلاغ ها را هم می خندانم
|
|
|
|
|
بر دوش کشید ظرف سفالی را
این زندگی نکبت و تو خالی را
اما من دل خسته کشیدم عمری
این درد بزرگ درد ح
|
|
|
|
|
هنوز سطرهایی از خورشید روی زمین جا مانده است...
|
|
|
|
|
چشمان تو قطعا برنده ترین سلاح دنیاست
من خودم را به تیغ چشمان تو میسپارم
|
|
|
|
|
بعد ان شب ،بعد ان شب، بعد ان شب، بعد از ان...
دست هایم در نبودت می کند تب ، بعد از آن
|
|
|
|
|
تو حوض نقاشی من
جای یه ماهی خالیه
دل پر از غمم هنوز
نمی دونی چه حالیه
|
|
|
|
|
رباعی
از غصه ی روزگار بد پیر شدم
با عشق و فریب او زمینگیر شدم
|
|
|
|
|
راه خویش دار و مگیر مسلک درویشان را
|
|
|
|
|
هرگز نیاید نازنین ، بی چشمه ای دریا شدن ،
|
|
|
|
|
گفتی که : می روم من ، جا در دلت ندارم
گفتم : خدا نگهدار ... ، اصرار کار من نیست
|
|
|
|
|
یه اتفاق ساده
یه حس فوق العاده
درون تو نشسته
بدون استفاده
فقط چشاتو وا کن
به لحظه ها نگاه کن
ن
|
|
|
|
|
انگار همین دیروز بود
با موهایت شعر می بافتم
...
|
|
|
|
|
شُغلت ؛ پرستار مامایی
پروفایلت ؛ تصویرگوگولی
هُنرت ؛ عَلَم کردن عروسک جی جی وی جی با آن لهجه شیراز
|
|
|
|
|
خار تکراری
نمی رسد به سر این انتظار تکراری
نشسته بر دل خونخورده خار تکراری
سوار قایق دم
|
|
|
|
|
نمیدانم تعبیرتان چطوراست
اما من هرزمان که چشمه یِ امیددر درونم نجوشد
پناه میبرم به قلم وبازتابِ اف
|
|
|
|
|
عمر کوتاه تو و این همه غم ؟
چه هراسانی و وحشت زده ای
با همه نازکی اندامت
نگران وزش بادی و یک قط
|
|
|
|
|
تو گاهی در هوا گه در زمینی
تو اعجاز ژنتیکی مهندس ...
|
|
|
|
|
به نام صاحبِ سفره ی سلامتی
دوش دیدم که به یکباره تب کردم
نفهمیدم که روز را کِی به شب کردم
در
|
|
|
|
|
به گناهان نکرده هم ، گر تو مرا فاش کنی
دانم که در این چشم تویی، زمن چه کنکاش کنی
در خلوت پنهان ، ز
|
|
|
|
|
شمعی شده بودم که اشک ام ،
ز چشمانِ آتشین ام ،
بر تن می چکید
|
|
|
|
|
بی تو که دل ام در غمی هجران تو خوون است
|
|
|
|
|
هر شب قدر تا سحر سخت دعا میکنم
روزه ی چشمان مرا با قدمت باز کنی
|
|
|
|
|
بدون تو من آن روز حار بیابانم
بدون تو من آن رهگذر صحرایم....
|
|
|
|
|
خدا مال غصههاته
وقتی غم داری خداته
|
|
|
|
|
بیا مطرب دمی تار بزن در این شب تار...
|
|
|
|
|
من همان عاشق دیوانه بی سیم و زرم
عاشق شاعر فرزانه ی والا گهرم
|
|
|
|
|
اي حسن ،گر سخني بهتر ازاين داري بيـار
نيكتــر باشــد بَرِ خلق و بر پروردگـار
|
|
|
|
|
خط خطی هایِ یک ذهنِ بیمار...
|
|
|
|
|
در شهر دلم عشق هراسی شده است
طعم گس عاشقی سیاسی شده است
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد محمود دولت آبادی
|
|
|
|
|
با سلام وصلی دلان آغاز شود
|
|
|
|
|
پای رفتن را به مژگان سیاهت تو ببند
هر چه میخواهی بگو اما فقط گاهی بخند
محسن ملکی (سامان)
|
|
|
|
|
آنکه از دیده برفت هم از برود روزی ** هر چه جهد کردم باز هم آید ز دل سوزی
|
|
|
|
|
موقعی که دشت و صحرا پُر ز نرگس میشود
|
|
|
|
|
بیدغدغه با عشق وقتی روبهرو هستی
غرقِ نگاهش بیسخن در گفتوگو هستی
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۷ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |