شنبه ۱۹ خرداد
|
|
دل چوسرشار شود از عطر بهار
سبز وپویا شود
وشاد شود
|
|
|
|
|
ای دوست که دوستت داشتم و دوست داشتنت برایم کم بود .
|
|
|
|
|
چند افسون های اهریمن
تلخ سازد کام یاران را
گریه های نیمه شب
جز حدیث دردمندی نیست یارب دوستدارا
|
|
|
|
|
من به تنهاییه خود داشتم عادت...
|
|
|
|
|
بداهه نوروز تقدیم حضورتان دوستان گرانقدر.
نوروز . . .
نوروزمان رفته سفر
به سیر دنیایی دگر
ب
|
|
|
|
|
تا خدا هست ندهم تکیه به دیواری که
با صدای سخن عشق فرو میپاشد
|
|
|
|
|
من از باران نمی ترسم
نه در تنهایی دشتِ تهی از برگ
|
|
|
|
|
ای خدای بخشش و روزی، خدای مهربان
ای خدای مهر و کیهان و زمین و آسمان
|
|
|
|
|
یکروز پیدا میکنم لیلای خود را...
|
|
|
|
|
عیدت خجسته باد، ای دلبند زیبا
ای آتشین آلاله در آغوشِ صحرا
خواهم که پیش از دیگران این را بگویم:
.
|
|
|
|
|
نشسته ام تنها به تماشای آخرین باران
|
|
|
|
|
تاوان گمان های اشتباه هر چه بود پذیرفتم…
|
|
|
|
|
تاوان گمان های اشتباه هر چه باد پذیرفتم…
|
|
|
|
|
در این شعر به شراب عارفانه و حالات عرفانی اشاره شده است.
|
|
|
|
|
( بی سبب نیست بهارا که چه زیبا شده ای )
|
|
|
|
|
گر تو خواهی شهرت و جاهو مقام
|
|
|
|
|
فروردین ارثیه ی من است....
|
|
|
|
|
دلتنـــگ شـــد ، انــگار خـــــدا ، بـــــاز بــرایت
آورده گـــــل و بلبـــــــلِ بسیـــــار بـــه
|
|
|
|
|
یک تمنابه لبم هست ولی تکراری
|
|
|
|
|
فصل گل است و باغ به هتریک میرسد
|
|
|
|
|
نرگس چه خرامان رسد از راه بهار
قمری بدهد وعده یک سال جدید
|
|
|
|
|
تو همانی که دلم بند شده به دلِ او
|
|
|
|
|
با عشوه و ناز آمده است بار دگر
با تاج پر از سنبل و ریحانه به سر
بیدار شو ای بلبل و در را بگشا
|
|
|
|
|
تبریک نوروز،سال نو ،پیامک
|
|
|
|
|
سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت
فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت
سال نو یعنی آغا
|
|
|
|
|
عید آمده و دل به دریا زدهایم
کسب گشته رها و رو به صحرا زدهایم
مرغان هوا گریه کنند بر احوال
|
|
|
|
|
هوای ابری، هوای زندگی است. هوای لبخند گل رز و بغض گل غنچه است. گاهی به ابرها تاج عزت می بخشد؛ و گاهی
|
|
|
|
|
گذری باز ز شهرو ز خیابان کردم..
|
|
|
|
|
دیدی که آخر عشق تو با حال ما چه کرد
|
|
|
|
|
پایانِ خوش گر آغازِ خوش نداشت/گو آمدهاست خَرِ دجال، شکرِ حق
|
|
|
|
|
نه سهرابم
نه فروغ
نه دخترکِ پاییزی
من همان دخترِ داغِ تابستانم
شعرهایم همه از توست
که رویایِ من
|
|
|
|
|
حوصله کن که بشنوی باقیِ این ترانه را
|
|
|
|
|
دارند می رقصند ،
ماکیان و ماهیان درعید
|
|
|
|
|
سال خوشت باد و صد سال چو این سالیان...
|
|
|
|
|
شهر دارد از درد
به خود می پیچد بدجور
|
|
|
|
|
ای ماه من بتاب چرا زل نشسته ای
لختی نمی زنی دل مارا تو بسته ای
مابیقرار روی تو زیباترین بهار!
ص
|
|
|
|
|
در دیار عاشقان بر سر بعد مسافت ، جنگ نیست
|
|
|
|
|
آه از این واژه ی کمیاب سَبُک بار شدن
گیج یک خواب بیابان
عطشِ تشنه ی مُرداد
و سراسیمه درون یخِ تال
|
|
|
|
|
یک شهر صدای دهل از دور شنیدند
من نایِ نیِ پُر غم آواز تو بودم
|
|
|
|
|
در بهار دیدار، دشت تن ات را ، گل به گل می بوسم
|
|
|
|
|
_خنده خیلی قشنگه؛
وقتی رو لب های تو باشه...
|
|
|
|
|
می زند به پیراهنش
عطر بهار را
معشوقه ی زمستان
شکوفا می شود
طبیعت ؛
می خندد
همانندِِ نوزادی
|
|
|
|
|
بوی باران
بوی باران می دهد صحرا و دشت و کوهسار
بوی عطر رازقی پیچیده اندر مرغزار
|
|
|
|
|
پونهٔ خشکیده جویبار میخواهد چکار؟
|
|
|
|
|
فکر تو...
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل ان لحظه اول که نگاهت ک
|
|
|
|
|
پیِ بیراهه به راه افتادم...
|
|
|
|
|
و انگاه که من دل را سپردم دست یاری ...
|
|
|
|
|
روزنه باز شد!
نور آمد!
و ...
|
|
|
|
|
از قضاوتهای های بیجا از زمان رنجیده ایم
از تمام رعد های آسمان رنجیده ایم
|
|
|
|
|
روحم فانی نیست اما ،
شاید روزی فان شود
|
|
|
|
|
شعر تویی چشم و چراغ بهار
کشتهٔ گمگشتهٔ قایقسوار
شعر بلندی تو به بالای روز
شمع شبی، شعلهور و غر
|
|
|
|
|
خواب دیدم که باغ پاییزی خواب سبز بهار را میدید...
|
|
|
|
|
قاصدک بیآشیان
دمی بیاسای و
لحظهای
پرواز کن
حجاب کهنه شب را
از سر خود
باز کن
این بغض کهنه
|
|
|
|
|
در آن یلدای محزونی که رنگ شام آخر داشت
نمیدانم که توفان زمستانی چه در سر داشت...
|
|
|
|
|
مگر نه موسی را گفتی آن شبان بگذار
که هر چه خواست بگوید، که امتنان من است
|
|
|
|
|
شعری...
با تشبیه لبانش به چشمه بهشتی
|
|
|
|
|
تو برای دیدن خود
به نگاه من نظر کن
که مثال دیدن تو
نه کسی نه هر نگاهی
تو به جمع تیره روزان
به
|
|
|
|
|
گردید عیان در بدن مرتضی خدا
پس اتحاد آخرت عشق و عاشقیست...
امین زمانیان
|
|
|
|
|
زیباییِ آشکار یعنی خود تو
|
|
|
|
|
مفهومی جز
مرگ تدریجی
ندارد.
|
|
|
|
|
گفتم ای سلطانِ مه رویان بده پیغامِ دل
گفت با ذِکرِ خدا تنها شود آرام دل
|
|
|
|
|
طبع من در وصف دلبر دُر فشانی می کند
|
|
|
|
|
جفت چشم به راه تا داری...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۲۰ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |