دوشنبه ۲۱ خرداد
|
|
از خرمن ِ جهان که در او هست نیک و زشت
کس همچو من نکرده بد ِ روزگار کشت
|
|
|
|
|
متولد آبانم
متولد ماهی از فصل تولد دانه دانه های انار
|
|
|
|
|
جولان مَده در عرصه یِ سیمرغ که ناگاه
پَرپَر شوی از بادِ پرَش جوجه یِ ناشی
|
|
|
|
|
منتظر ماندم ولی، چاره ما صبر نیست
قرن ها هست که در، آسمانم ابر نیست
|
|
|
|
|
من زبانِ شادی میشوم
در پی قلبی، راهیم
گر
کسی ذوقی دارد ذوقش، خانهام،
در کنار ذوقش، شوقی دارد
|
|
|
|
|
عشق وی دارم و بیدار شدم
از عشق دگر یکسره بی زار شدم
ناز شستش که به هنگام صلات
دستم بگرفت
|
|
|
|
|
از گفتن این حرفها بین عام... میترسم!
|
|
|
|
|
چنان در قالب دنیا،فرو رفته تن زارم
|
|
|
|
|
یک جلوه از چشمان تو عشقی که در حیرت شکست/موی پر افشانت خیال بر حسرتِ بوسه نشست
|
|
|
|
|
گریه امونم نمیده تا که یادت به سراغم میاد
دل دیونه زمن صبر و قرارش رو میخواد
|
|
|
|
|
هوای مطبوعی بود،
رود از کنار ما می گذشت،
تا دوردست دامنه جاری بود،
ریشه های پرتقال های پایین دست
|
|
|
|
|
گفتی بهار می آید؟ولی دیگرخزانم
در حسرت باران یک رنگین کمانم
می آید او با ساز و ناز و سبزه و گل
|
|
|
|
|
قصه غمگین این روزهای من
قصه تلخیست که داند دل من
من به تنهایی خویش آغشته ام
من محبت کرده ام و باخ
|
|
|
|
|
مرا که نخورده مستم ، به مِی چه کار؟
مرا که نزده میرقصم ، به نِی چه کار؟
|
|
|
|
|
ای کلاغ ،ای قاصد شهر همیشه ابری و پر دود
|
|
|
|
|
دورو بر ما انسانها همه خوب نیستند . انسان با آدمهایی سرو کار دارد که تهی از عاطفه و مهربانی هستند آ
|
|
|
|
|
من فریاد این شررم
فریاد این شعله
|
|
|
|
|
پریِ کوچیک ام بمان!
هر چند، در تنگنا شم
|
|
|
|
|
گلی شکفته درون دلم ز شیدایی
تبارک ا... از این شیوه شکوفایی
|
|
|
|
|
مینویسم از این تفاوت ها
چون تشابهی نخواهد بود
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
ساقی شدی تو جانا
برای بار اول
ز دست تو گرفتم.....
|
|
|
|
|
دل ما بر سر کوی تو بسی جا مانده
|
|
|
|
|
ای آنکه دادی وعده ی حالی،نگو نه!
یک بوسه،آنهم روی این قالی، نگو نه!
گفتی تو را اندازه ی خود دو
|
|
|
|
|
عابری بودم میان باد و طوفان گم شدم
قصه ی هر روز و سرگرمیه این مردم شدم
|
|
|
|
|
هرگاه از غربت
به شهر کوچکم برمیگردم...!
|
|
|
|
|
پر از خشمم پر از حرص
غصه از وجودم زبانه میکشد
تمام تنم از ناملایمت ها گر گرفته است
چشمانم دیگر تو
|
|
|
|
|
یه کویرهِ خشک و صحرا
باز به یاد موج و دریا
|
|
|
|
|
غزه میجوشد میان آتش و خون
روی شهر از خون گلها گشته
|
|
|
|
|
این روزها دنیا بس ناجوانمرد است
غنچهء نشکفته کی لایق مرگ است
|
|
|
|
|
کنون از مرگ تو سالی گذشته
ز من مادر بد اقبالی گذشته
بسوزد در تب و آتش وجودم
ببین بر من چه
|
|
|
|
|
...عاشق بی عشق......
بی تو چای صفایی ندارد
گویی شهر هوایی ندارد
گفت عشقت فراموش میکنم
عاشق بی ع
|
|
|
|
|
من به آن تیرگی قهوه تلخ تو، عادت کردم
|
|
|
|
|
تو سرگردانیِ روح را
به آرامش مبدل کن
تومیتونی
|
|
|
|
|
از لحظه ی هبوط که رضوان فروختم...
|
|
|
|
|
از آن روزی شنیدم لیلی مجنون
دوتا عاشق دیوانه ی مدهوش
شنیدم عشق فقط تو قصه ها هست
ندیدم جایی عشق،
|
|
|
|
|
بریزان بر سرم هر ثانیه باران چایی را
|
|
|
|
|
روز جهانی زنان خانه دار گرامی باد 😍🌹🌹🌹امروز روز توست بانو جااااان🌹🌹🌹♥️
این شعر زیبا
تقدیم به همه
|
|
|
|
|
دلتنگی مرا به
کوچه پس کوچه هایِ
شهر می کِشانَد
دلتَنگمُو کسی نمی داند
قدمهایَم به سمتِ
تو ناله
|
|
|
|
|
بهاری بود سرسبز و دل انگیز
|
|
|
|
|
دل میبری به غمزه و ناز و ادا که چه
هی میکنی مرا به خودت مبتلا که چه
|
|
|
|
|
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
|
|
|
|
|
الان دنیای من درده...
نداری خستگی هامو
|
|
|
|
|
بار دیگر خیال بوسهی تو
باز هم طعم بینظیر لبت
باز هم به روی هم چسبید
دو لبم از حلاوت رطبت
|
|
|
|
|
بــی تــو ای
ای نــبــودت ســرد بــا فــصــل زمــســتــان چــه ڪــنــمــ
|
|
|
|
|
در این روزگار فانی حواست دلت هم باشد...
|
|
|
|
|
چشم ما هر دم به نور روی او بیند به خواب
|
|
|
|
|
🌹️در حسرت یک ثانیه دیدار تو هستم
🌹هر روزم اینجا به انتظار تو هستم
|
|
|
|
|
خشتاخشتم
آه میچیند از
ردپای پاییز
|
|
|
|
|
یک روز از انتهای بازار گذشتی
|
|
|
|
|
ای صدای سبز!
چطور دست بردارم از تو؟
که آفتاب ،گنجشک می چیند از شانه هات
و زمین می رقصد در انعکاس
|
|
|
|
|
تقدیم به کودکان مظلوم غزه
|
|
|
|
|
هزاران درد به دل دارم ولی افسوس
نه یک همدم نه یک مونس نه حتی یک نفر دلسوز
|
|
|
|
|
ای بی خردان صاحب این خانه یکیست
|
|
|
|
|
آخرین تاتار می گفت : میخواهم تار بزنم
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🌸
|
|
|
|
|
دریاست موج عشق را در بر گرفته ست ...
|
|
|
|
|
کودک افسونگر شعر و غزل
کجا رفت معجزهات
نیک بنگر
ماه آن بالا پیداست
پای بر حرم یار بگذار
دست بگ
|
|
|
|
|
من با تو تمام روزگارم عالی است
پاییز و زمستان و بهارم عالی است
..
|
|
|
|
|
آن شبنم گل میچکد از موی ویش
ناز آن چشم سیه میکش و ابروی ویش
|
|
|
|
|
هرچیز را میشود
فراموش کرد
جز بوی عطرت
که جا مانده بر رویِ تَنَم
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
برای امامزاده یحیی بن موسی الکاظم (ع)
|
|
|
|
|
آزاده باش بجنگ مثل فلسطین
|
|
|
|
|
خسته
از قهوه های تلخ
آه می کشم
تنهایی را
|
|
|
|
|
همیشه نگرانی و التهاب وجودم را میلرزاند و امید به ارامش دارم
|
|
|
|
|
مدت هاست که روح پر احساس خود را کشته ام و تبر بر دست بر تک تک درخت های امید دلم هجوم برده ام....
|
|
|
|
|
بار اول که دیدم گیسوی تو را باور نکردم
آنقدر زیبا بود ، که ماه را با خبر نکردم
تو فراتر از خدا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۷۰ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |