سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 ارديبهشت 1403
    11 ذو القعدة 1445
    • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
    Saturday 18 May 2024
    • روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    شنبه ۲۹ ارديبهشت

    کوهواره های عشق

    شعری از

    بهمن بیدقی

    از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

    ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸ شماره ثبت ۸۴۴۳۹
      بازدید : ۲۴۸   |    نظرات : ۹

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بهمن بیدقی

    کوهواره های عشق
     
    سالها بدون معشوقه ای
    فقط درخواب می دیدم ،
    ماجرای عشق وعاشقی را
    تا اینکه او را دیدم
     
    دستم گرفت وراه افتادیم بسوی راهی که ،
    او می دانست و دقیقاً همان بود که ،
    من در خواب ها دیدم
     
    چیزی نگذشت که رسیدیم به پای کوه عشق
    سه کوه پیاپی بود که ،
    کروکی اش را به جایی که بِکِشد ،
    الفبایش را برایم نوشت
     
    کوه اول کوهِ عِین بود
    کوه نظاره ها وعامیانه‌های عشق 
    کوه دوم کوه شین بود
    کوه شادمانه های عشق 
    کوه سوم کوه قاف بود
    راهِ بی انتهای عشق 
    راه سختِ کوهستانی که ،
    پایان کارمان ، اصلاً معلوم نبود
     
    دستم را گرفته بود و انگار که ،
    دیر شده باشد می کشید
    بسیاری جفت جفت درراه عشقشان،
    مانده بودند وهمچنان او مرا می کشید
     
    بعضی ها که درکوه اول کنارهم ، اسکلت شده بودند
    بعضی ها درکوه دوم ،
    درمیانه ی شرابی از شادی ،
    خیمه زده بودند و مانده بودند
    در واقع فریب خورده وبرای همیشه ،
    از راه مانده بودند،
    آنها خود نمیدانستند ولی، معلوم بود که درمانده بودند
    عده ی نه چندان زیادی ،
    عازم کوه قاف بودند
     
    بارها خواستم از پای بیفتم و او نگذاشت
    بارها خواستم به شادیِ بچه گانه ای تن دهم ،
    ولی او نگذاشت
     
    سالها رفتیم و رفتیم تا به قله رسیدیم
    اگر او و یاریِ خدا نبود ،
    مطمئناً نمی رسیدیم
     
    عشق واقعی آنسوی کوه قاف بود
    جالب این بود که ،
    جامی زعشق حقیقی ازقبل، برامان آماده بود
    انگار منتظرمان بودند
    آنجا پُر از فرشته های خدا بود
    از قله که بسوی عشقِ خدایی سُرخوردیم ،
    جام شراب را به ما دادند
    ما هم که تشنه بودیم حریصانه آنرا خوردیم
    خوب مست شدیم و از آن ، بس لذت بردیم
     
    دیدیم که خورشید واقعی آنجاست
    دیدیم که اقیانوس عشق واقعی آنجاست
    همه این خورشید و اقیانوس که ،
    می شناختیم استعاره بود
    همه ی این گرما ، همه ی این غرق شدنها ،
    درمقابل اش چیزی نبود
     
    اما دریغ که معشوقم روزی ،
    سر به روی شانه هایم گذاشت و رفت
    دیدم که پرنده ای شد
    بال زد و از اقیانوس گذشت ،
    بسوی آتشینْ عشقِ خورشید رفت
     
    حالا من مانده ام و یکعالمه خاطراتِ عشق
    حالا من مانده ام ویک کوه، عشقِ خدایی شده ،
    آغشته به خداییِ عشق                                
     
     بهمن بیدقی 99/2/2
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۶:۱۳
    بسیار زیبا و دلنشین بود
    در وصف حضرت عشق
    روح مرحوم همسر گرامیتان شاد
    انشالله که با حضرت فاطمه زهرا(س) محشور شود خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۷:۴۷
    باسلام و عرض ارادت بزرگوار
    سپاس از لطف بی پایان شما
    بینهایت ممنونم
    ارسال پاسخ
    بهمن بیدقی
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۰۱
    باعرض معذرت خط هشتم را بدین نحو تصحیح میکنم :
    چیزی نگذشت که رسیدیم به پای کوهواره های عشق خندانک
    جلیل میاحی
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۱۲
    دورد جناب بیدقی گرامی و عزیز 🌹
    بسیار عالی و دلنشین و پر از احساس
    حس کردم همراه شما بودم
    احسنت برادر
    پیروز و موفق باشید 🙏🌹
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۷:۰۸
    باسلام و عرض ارادت آقای میاحی بزرگوار
    بسیار مفتخرم از همراهی ارزشمندتان
    حدود 14 ماه از درگذشت همسربزرگوارم میگذرد که ارتقاء زندگی ام را به او مدیونم . انشاءالله توانسته باشم اندکی از او قدردانی کرده باشم .
    ارسال پاسخ
    م فریاد(محمدرضا زارع)
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
    سلام آقای بیدقی عزیز خندانک
    شعری صمیمی... سرشار از عشق خندانک
    روح همسر گرانقدرتون شاد خندانک

    نگاه آخرِت توو یاد من هست
    دو تا حلقه توو چشمات می درخشید
    میخواستم باز توو آغوشت بگیرم
    ولی تو پر کشیدی سوی خورشید...
    با خوندن شعرتون یاد این ترانه م افتادم خندانک

    راستی فیلم Astral City رو دیدید؟ وقت کردید ببینید... خیلی در نگاه آدم به زندگی و مرگ موثره.

    دریای دلتون آرام خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۵۴
    باسلام وعرض ارادت آقای زارع بزرگوار
    ممنون از لطفتون
    و سپاس از راهنمایی شما و معرفی فیلم
    و تشکر میکنم از همراهی ارزشمند شما

    ارسال پاسخ
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷
    سلام و درود.. خندانک خندانک خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۵:۱۹
    باسلام و عرض ارادت
    سپاسگزارم بزرگوار
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0