محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
27 شوال 1445
Sunday 5 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
آرایه کـجا بود و صــناعـات ادب چیست؟
از ســردی ِ یـخ هـم لب ِ عشّاق بسوزد
بیا برگردمنم مبهوت موندم که چرا بوسه پایان کاره
داری میری نمیگی هنوزهرشب چشام همرنگ بارونه
ريختي بر سر من هرچه گرفتاري را
غزل های باران
در نبودنهایت
"ﻓﺮدای دﯾﮕﺮ"
از ﭘﺲِ اﯾﻦ ﺷﺎم ﺗﺎر، ﻓﺮدای دﯾﮕﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ؛
ﺣﻠﻘﻪ ی زﯾﺒﺎ ﺑﻪ زﻋِﻢ رﻧﺞ زرﮔﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ؛
میروم كه با غزل خداحافظی كنم
چشم که میگذاری
من جایی نمیروم
دنیایم پنهان میشود
.....
باشعرهامی گشت درابیات باد آن مرد
مانند بیتی ازغزل آزاد آن مرد
همه دختران تهران
ازدواج کرده بودند
بعد چندین سال غم این شهر ما خندان شده
چشم من از شوق وشادی بازهم گریان شده
ای ابـــــــــــ
نیاز امروز،پشتوانه فردا
گافی بود
از لاف های بی جهت
برخاستم از خواب
چند روزی ست جور دیگر می بینم
رفتم از فقیهی پرسیدم
نان دین ات را
شعر گویم که بجز عشق مرا کاری نیست
عشق را گرچه کنون رونق بازاری نیست
به امیدی که مگر رو
دیروز
که تو رفتی
پشت پایت،
چیزی نگذشت
قلب پنجره ترک برداشت
ای کاش امشب غصه ام از یاد میرفت
یا که حسرت های من بر باد میــرفت
ای کاش امشب ساعتی هر چند
در فصل گرما
دلم زود سیر میشود
از بس غمگین بوده ام
کلاغ ها برایم
طبق
طبق
خنده
پیشکش می آورند
شبی که دلم به دام توافتاد
به پای چشم حجاب تو افتاد
شبی که نور چشمان ایمانت
به
انتظارم، کی زدر خوانی مرا؟
خدایا مرا از دست خودم خلاص کن
بوي مرگ مي آيد امشب از در و ديوار شهر
..........................................................
رهــایم کن , رهــایم کن , رهــــا.....
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«تصویرشکسته»
به آئینه نگاه می کنم
انگارهرگز!
خودراندیده ام
در میکده آئید که هنگام دعا شد
اشک دردیده، خیره بر سنگش....
بغض در حلقه ی گلو ،سنگین....
زد ندا با نوای محزونی..
پسرم
دوکوتاه سروده از:خالدبایزیدی(دلیر)
«نفرین بلبل»
شب
باشکم گرسنه
خوابیده است
صبح
یک
درسلطه خوبان است،این خانه ویرانه
یاران به خودآریدم، بایک ،دو ،سه پیمانه
رویای پرواز
بر قلعه را دارد؛
جوجه خروسی که
فقط بال دارد!غرقِ
اینجا...
همیشه یک چیز کم است
دنیا خلاصه شده در حاجی فکری
باز هم نیمایی.نقدش کنید ای کسانی که دستی بر آتش دارید.
نمی دانی که لیلی زمانه
لبان سرخ او به به لبانت باز می شد
بدم می آید
از این واژه چرکین گند
چرا از قلبِ من داری همه احساسو میگیری؟
گر مستی و دیوانه ........
ای مهدی صاحب زمان از بهر ما رخ کن عیان
جانم فدای روی تو
خانه امان رو به قبله بود
و درخت انجیر حیاط
هر صبح ، دو رکعت بهار
بر بال گنجشکها
اقامه می
دلم زخمي تنم زخمي سرم زخم
به روي بام بال كفترم زخم
از اين زخم عميق روحم امروز
شده حتي
هنوز تا رسیدن به سیدنی خاطرات زمان هست
سرش را بر روی مهتاب نهاده
و تمام شب را
خواب دیده بود
پشت پنجره ي مه گرفته ي اتاقم ايستاده ام
توي شهر بي وفايي فرصت يكي شدن نيست //خوشا آن ديوانه اي كه بر سرش نيست آشنايي //من همان عاشق شب گير
برای دیدنت دل بی قرار است
دو چشمانم زگریه تار تا راست
نمیدونم خدا نخواست
یا قلب سنگ بی وفاش
یا جیب خالیه منه
دلیل او ن بهونه هاش
یا آقا جون یا رضا (ع) جون
منو ببند به زنجیرت
دلم میخواد ، دلم می خواد
کبوتر حرم ب
این روزها جز تنهایی برای نوشتن ندارم / چیزی !
باید بنویسم از تنهایی / از ... روزگار !
من همانم که ندیدم تو و بیعت کردم
چشم هایِ تو شنیدند که غیبت کردم
هنوزم بعد مدت ها "نبودت" ، غم سنگینی رو مییاره پیشم
من هر کاری رو کردم تا نذارم ، پر از دلشوره
یک روز سنگ میشوی...
هفتاد رنگ میشوی
یک شعر نیمه کاره،یک خودنویس بیکار
اشکی به روی کاغذ یعنی خدانگهدار
چو لیلی هم چنان گفتی، لبی دارم
که بیرون میبردع
دیشب کنار باران بغضی شکسته انگار
رد نگاه خیسش، جا مانده روی دیوار
من همانم که به تو و به انکار تمام لحظاتی که تو با من بودی
باز هم عاطفه دارم
و تو انگار ک
" دلـواژه "
هوا بی رحمانه سرد است...
انتظارت را مي كشم
بر بوم روز
واينك آتشي كه آرام گرفته
مثل ياقوت هاي درخشان
به خاطرت چه خطرها به ذهن کرده خطور
خطا خطا که مسیرم ز خط تو خم شد
يك شاخه كه سبز بود ، بدست تبر افتاد
تا قاصدك از راه نيامد ، خبر افتاد
گفتند خدا منتظر معجز
((شبگردی))
لحظه های سردویخی
به سینه می کشم درد جدایی
به دل صدها صفیر کهنه دارم
چو پروانه به گرد شعله ی عشق
حسرت لبخند نزده ات را بخور....
حرف من خسته دل و گوش کن
گرچه نبود حق فراموش کن
شعر و غزل گشته چنین کار من
وای دریغا
آرزومه عاقبتم
بشم خادمه حرمت
کبوترهاتو ناز کنم
برم قربونه کرمت
مجموع ۱۲۳۸۴۴ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک