دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
هرکه رود سوی خدا،ماسوی گناهیم
درمجلس بی حرف ما،ماروی نگاهیم
ارابه های اسبی کز دویدن شده رام
|
|
|
|
|
زمین
جای غریبی ست
به تحمل تو
می اندیشم
|
|
|
|
|
شب به خواب رفته است
آرامه، آرام
|
|
|
|
|
شهرمن!
شهرسیب
شهرگندم
شهرهر ممنوعه ایست
|
|
|
|
|
مستی لب های تو سرگیجه ها دارد ولی
شهر را گشتم کسی مانند تو خمار نیست
|
|
|
|
|
هزار ناله و غصه به طعم گس نگذاشت
اگر چه دلخوش مرگم ولی هوس نگذاشت
|
|
|
|
|
روان بود ابر ِ تیره روی مهتاب
دوباره آسمانها تار می شد
ولی نور از پَس ِ ابر و سیاهی
به روی این شب
|
|
|
|
|
تو که احساسی
نداشتی به من دیونه ی دیونه
تو که احساسی
نبودی که شکستی من دیونه
تو که رفتی
منو د
|
|
|
|
|
درهجوم تنهاییت
درکنارت می نشینم
|
|
|
|
|
باغبان هراسان و سراسیمه.........
|
|
|
|
|
داشتم ازنفس کشیدن
می گفتم...
دیدم خوابید ومرا
....
|
|
|
|
|
جز تلی هیزم
از درخت وجودم
نمانده هیچ!
خُرد شده ام زیر تبر تنهایی
تمامم کن دیگر
یا بسوزان
یا ک
|
|
|
|
|
نماندی که با تو غم دل بگویم
چو دیوانه گشتم کنارم نبودی
به هر سو نگاهی که از گریه پر بود
تو از ق
|
|
|
|
|
سهم ما از مهرگان این فصل بی پایان خشک...
|
|
|
|
|
می نگرم
بر غنچۀ ...
لبخندِ لبهایت
|
|
|
|
|
من اندکی از یک غم پائیز دلگیرم...
|
|
|
|
|
.........................
|
|
|
|
|
در کلبه تاریکم فانوس برم باش
|
|
|
|
|
در مجلس رندان سخن از جور و جفا نيست
آنجا بجز از صحبت پُـر مهر و وفا نيست
|
|
|
|
|
دل ها روزی اگر به دست آورم،
|
|
|
|
|
شب دوباره ز راه می آید
موجی از خاطرات هم پشتش
یک بغل شعر های نامفهوم
"مرگ بر هر چه هست" در مشتش
|
|
|
|
|
من به کفر چشم تو باده پرستی کافرم
باده ی عشق تو میریزد زمان بر ساغرم
|
|
|
|
|
هر چه بر می خیزم از این خاک می افتم به خاک
تا کشم پر جانب افلاک می افتم به خاک
|
|
|
|
|
بلبلِ عافیت طلب، گفت به یک پروانه
نزدیک نشو به شمع، چون عاقبتش حرمانه
|
|
|
|
|
یک اربعین نشستم وتنها گریستم
|
|
|
|
|
دلرابهدشمنمتو
چه ارزان فروختی
|
|
|
|
|
هرچند که در میکدهی عشق اسیرم
مگذار در این میکده گمنام بمیرم
عاشقشدن ایدوستهمان تاجگذاری است
|
|
|
|
|
اى زلال وصاف چون باران واب
روشنى بخش دلى چون مهتاب
اى به مثل موج دريا پر خروش
مهربان وپر غرور
|
|
|
|
|
آن خدا گر به من مهربونس
پس چرا این دلم غرق خونس
آتش ان
|
|
|
|
|
هرسرَایِ یک سرِی دارد بسر
اندرُون گرد گردو،هست سرِی بسر
|
|
|
|
|
خرمــنِ گیسوی تو دل را ز دنیا می برد
|
|
|
|
|
كلمات تمام شدند
واژه ها از رقص خسته
قلم وكاغذ افتادهِ
از
دست هايِ بسته
بوي دوست داش
|
|
|
|
|
حرف عشقت را فقط با من بزن
|
|
|
|
|
خودکار من ناز داره..
دفترای باز داره ..
پرنده پرواز داره ..
ثانیه هام ساز داره
تیک تاکای جاز
|
|
|
|
|
بی تو اشک دیده ام انگار شاعر میشود ...
|
|
|
|
|
فقط فکر خرید نان و
و رویائی دگر بود
پرید و رفت ،
جُرمش
کولبر بود.........................
|
|
|
|
|
این طایـفه ی وحشیِ بی دیـنِ دغـلباز
در مکتبشان میهن و امید حرام است
|
|
|
|
|
به حال خود چه کردهام؟
به ناکجا رسـیدهام،
ز شـعلهات به سـینهام،
چـراغ را ندیدهام!
|
|
|
|
|
کاخِ ظلمی اگر از ریشه شکست
کاخ ها هست که اینک برپاست
|
|
|
|
|
و عشق سراغاز یک لبخند
نقطه پیوند من با تو.
|
|
|
|
|
شدم اسیر دو چشمی ؛ همیشه باشد باز
که صاحبش همه جا هست با همه دمساز
|
|
|
|
|
کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون
|
|
|
|
|
داداش وقتی تفاُل زد به حافظ
صدای هِق هِقِش خونه رو پُر کرد!
نمیدونم چی اومد فاله امشب
که دریا شد،
|
|
|
|
|
من مانده ام وخاطره هایی که همین جاست هرچند سکوت است صدایی که همین جاست هستی تو وبر بودن روی تو گواه
|
|
|
|
|
دوباره آسمان رخت سیاه به تن کرد
|
|
|
|
|
بغض هر خاطره ای تا به گلو میریزد
|
|
|
|
|
درد شیرین
بسوز ای دل رَهِ عشقش بیاموز
نهانِ سینه کن رازش شب و روز
خراب آبادِ این عشقم دَمادَم
ن
|
|
|
|
|
آیا شود آن روز دگر باره بهاری
عطر گل نرگس به چمنزار بببینم ؟؟
|
|
|
|
|
کجا رَوَم،به که گویم ،که حال دل چونس
از این فساد جهانس ، دلم پُر از خونس
من از
|
|
|
|
|
دراوجِ سایه روشن ذهنم ، دیدم که می آیی
دیدم به دستت یک سبدعشق است ،
با یک روبان گل ، تو هدیه می
|
|
|
|
|
د ر دلم آشوب یک دیوار پردرد و غم است
|
|
|
|
|
بیا کمی آنطرفتر
بهم برسیم
|
|
|
|
|
قصّهٔ ما لا به لای این همه افسانه سوخت
عشق بازی قسمت بلبل شد و پروانه سوخت
|
|
|
|
|
در تماشای باد ،
وعریانی درختانی که :
خونابه می بارند ،
در غم ورسای پاییز ،
وسوز سرمای کشنده زمست
|
|
|
|
|
اینجا برای سجدهی ناقص مجال نیست
شش گوشهای چو هست چهارش کمال نیست
پر میکشم بسوی حریمت بدون بال
|
|
|
|
|
باران که میبارد
همه چیز جور دیگری میشود
میبارد و میشوید گردو غبار هارا
دل ها را
|
|
|
|
|
به حیرتم که زمستان شدست یا که بهار
|
|
|
|
|
خدا عشق است و به یاد ماندنی
خدا باورِ دل است و جاودانی
|
|
|
|
|
من توويِ آغوش تو با عشق هم آغوش ترم....
|
|
|
|
|
وقت است دگر بهارمان سر برسد
|
|
|
|
|
روزگار کودکی چوب خشکیده دو سر نجس بودم
|
|
|
|
|
خودشید تابان زمان
دیدی غروب عاشقان
دیدی فغان مادران
|
|
|
|
|
تا که در دست باغبان تبر است...
ناله ی سرو و گل چه بی ثمر است...
|
|
|
|
|
برخیزم و سر کشم سبویی...
با یادِ نگارِ خوب رویی
|
|
|
|
|
شبی آرام بگیر در آرزوی من
بیا امشب به جنگ رو به روی من
|
|
|
|
|
آسمان ناشکیب می بارد
تازه این ابتدای ویرانی ست...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۷۰ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |