سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 6 خرداد 1403
    19 ذو القعدة 1445
      Sunday 26 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        يکشنبه ۶ خرداد

        یک سبد عشق

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۲۶ شماره ثبت ۷۹۹۲۴
          بازدید : ۵۶۴   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

         یک سبد عشق
         دراوجِ سایه روشن ذهنم ، دیدم که می آیی
         دیدم به دستت یک سبدعشق است ،
         با یک روبان گل ، تو هدیه میاری
         
         راستش گرسنم بود ،
         بی عشقیِ مفرط ، داشت مرا میکشت
         من را به آن عشقت ، زیبا پُرم کردی
         
         حالا تشنم بود ،
         تو بوسه ای دادی ، آن تشنگی رفع شد
         روح جوان من ، از روح تو پُر شد
         ما حل شدیم درهم ،
         دیگر نه من بودم ، نه توعزیزِجان
         روح هایمان دیگر ، روحی یگانه شد
         
         وقتی که میمردی ، من هم دگر مُردم
         آخرچه عشقی بود ؟ چون برق آمد رفت
         روحم به غیر آن ، دیگر نخواست ازمن
         
         آن بوسه ها جنسش ، ازعشق اعلا بود
         چه آبی بود آن ؟
         از وقتی که رفتی ، له له زدم بر آن
         
         من شک ندارم که، هدیه ی خدا بودی
         او بود که دندان داد ، تو نان آن بودی
         
         از وقتیکه رفتی ، جسمم چه مسموم است
         عشقی نمیخواهد
         هرعشق دنیایی ، بو میکشد آنرا
         پس میزند آنرا
         آن مزه ی عشقت ، در زیر دندان است
         گرسنگیِ من ، تنها ترا خواهد 
         تشنگی من هم ، آن دو لب زیبا ،
         ازمن همی خواهد
         به هردوشان گفتم ، تو به سفر رفتی
         منتظرند دائم ، تا که تو برگردی
         
         من یک دروغ گفتم ، تو برنمیگردی
         یک راه پیش روست
         ما پیش تو آییم
         
        این کودکان تو ، بهانه شان توئی
        من را نمیخواهند، مادرشان توئی
         
        دلشوره ی من که ، یکی دوتا که نیست
        اینها که من گفتم ، خوبست نگارمن
        درعشق تو ماندم ، آنرا چه گردانم ،
        غوزی بالا غوزست
        این را که میگویم حالا چه گردانم ؟
        حال مرا بنگر، با این قیاسم کن ،
        آری تو ای رعنا
        تو برکه ای بودی ،
        عشق خداست دریا
         
        بهمن بیدقی 98/10/3
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۴۸
        غمگین و زیباست خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۰۴
        باعرض سلام و احترام
        ممنون از نظر ارزشمندتان بزرگوار
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد ( مسعود م )
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۰۰:۲۵
        سلام :

        درود برشما
        ------------------------------- خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۰۷:۳۵
        باسلام وعرض ادب
        سپاسگزارم ازشما بزرگوار
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۸:۳۴
        سلام شاعرگرامی
        قوالعاده زیبا بود
        درود برشما
        خندانک
        خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۲۱:۴۰
        باسلام وعرض ارادت
        ممنون از نظر ارزشمندتان که پر است از انرژی مثبت
        سپاس
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0