پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت
|
|
بوسه به نیت برانگیختن بعد طواف و سعی میان صفا و مروه ساقی جام ات شدند تا از سرزمین تن به
|
|
|
|
|
تو لبخندی و من اشک روانم در آن تصویر آخر جاودانم پس از آن واپسین دیدار چیزی درون خویش گ
|
|
|
|
|
روزهای دور از تو.. چقدرسخته لحظه های دور از تو چقدر سخته روزهای بدون صدای تو چقدر سخته دور
|
|
|
|
|
شب در خفقان بود و من از ماه گذشتم از چاله درآمد دل و از چاه گذشتم در چشمِ بداندیشِ زمانه
|
|
|
|
|
جنگل زرد پاييز مي خواهي چكار، وقتي بهار از ياد رفت يك شاخه گل پژمرد و گفت ، اي داد يار از
|
|
|
|
|
مهتاب شدی عشق تراویدی و رفتی خورشید شدی عاطفه باریدی و رفتی بعداز تو دو چشمم هم
|
|
|
|
|
خنده هایت مرا میترساند! زیرا چنان تلخ بر لب وچشمانت نقش میبندند که دلم میلرزد غ
|
|
|
|
|
معلم من خدا جواب سئوالاتم در دل موقعیتم در بین کائنات، در رتبه نیستی چیزی بلد نیستم، جز خا
|
|
|
|
|
رفیق واژه ها...
شاعر منم که چون ابر دارم هوای باران
رفی
|
|
|
|
|
"بی تو حتا بهار چشمانت، زیر چادر سیاه من خوابست" * بی تو شب هایم آرزوی سپید، در طلوعِ جدیدِ مهت
|
|
|
|
|
بابا برقی چراغِ دلش کم مصرف شده، تا آقای ایمنی امنیت را برقرار کند! اِنگار اعصابش، از
|
|
|
|
|
بار برابری اشیاء برابر نیست !!!
ببین چیزی نبوده ، چیزی ام نیست همیشه می شه از اول شروع
|
|
|
|
|
حبس یعنی:
اَسمانی هندسی
ابرهایی مستطیلی
کهکشان بی کسی
|
|
|
|
|
انگار توی جمجه ام جسد دفن می کنند هرشب صدای ناله ی دخترکی می آید !
|
|
|
|
|
حاصل اشکم شده دلواپـــــــــسی کاش بیایی که به دادم رســـــــی ساعت عمرم بدود روز و شـــب ز
|
|
|
|
|
بیا بمون تو قلبم ، موندنت افتــــخاره شبم تا صبح به یادت ، بیا برگرد دوباره *** بی تو د
|
|
|
|
|
خداوندا... می خواهم تو را صدا بزنم با تمام وجودم ! با تمام پریشانی ام می خواهم هیشکی را ن
|
|
|
|
|
پیچک ناز تنت دور ز آوار هوس خانه روشن مهرت تهی از کینه کس نهر گیسوی خوشت دور ز آغوش کویر جا
|
|
|
|
|
يك برگ دلتنگي و يك خودكار ، يعني شعر از 'در' نوشتن روي يك 'ديوار' . يعني شعر با شخ
|
|
|
|
|
خسته
بر حروف ِ دل
سادگی ام را سرودی
باور ِ نگاهم
حواس
|
|
|
|
|
سیلابی از حرف
در ذهنم راه میروند
با کدام زبان
سراغت ر
|
|
|
|
|
آسمان من! لختی کرانه های شکوه ات را بر هم بگذار رازی است نگفته مانده در اعماق دل نجوا
|
|
|
|
|
وقتی دوای درد دل ریش میدهی اینقدر منت از چه مرا بیش میدهی انقدر خسته شدم بس که دیده ام هی
|
|
|
|
|
هشدار به دل تیز تیز و برنده برنده ای دل پر احساس ولطیف بترس بترس از سنگ.. سنگ نه! سنگ
|
|
|
|
|
سکوت را معنا می کنم امروز با آه های پی در پی و سری که پر است از واژه های سکوت حرفهایی که مع
|
|
|
|
|
در جاده های مه آلود زندگی به دنبال سایه ای از تو بودم می دانستم که هیج نخواهم ديد پایانش
|
|
|
|
|
دیروز : نهالی بی ساز و برگ بودم گفتند بیا. آب حیات اینجاست آمدم تا از ت
|
|
|
|
|
1- سجده ======= همه در سجده ... من ؛ بر تو تو ؛ بر او او ؛ بر دیگری و چه
|
|
|
|
|
عشق آن است که با یاد تو دیوانه شوم ازهمه خلق جهان یکسره بیگانه شوم از غمِ دوریِ تو آهُ
|
|
|
|
|
بـا خدایت جور باش خـوب حـلاّجی کـن و منـصـور بـاش هـــر کجـا دیــدی کــــه بیـن رنـگهـا بی
|
|
|
|
|
"صورتی های فزاینده " - آخرین گام ها گام هائی که نه پس است و نه پیش رعشه در تکرار _سکون
|
|
|
|
|
"من خوش خیال بودم و عشقم حجاب بود" * دیر آمد آن سوارِ تفکُّر، که خواب بود آبی که دستِ من به
|
|
|
|
|
میان درزپنجره که بسته لب به لب به تو عسل عسل ترانه هاکشیده شب به شب به تو بزن بکِش به خط و تار
|
|
|
|
|
ببار رویا
بتاب توهم
بارور کن هذیان
مرهم دردهای بی درم
|
|
|
|
|
در زمستانی سرد کوله باری سنگین روی دوشم تنها می روم تا سفری دور
|
|
|
|
|
1 زندانی شدیم میان رنگ ها و فردا زندان بان ها اسم شب را از یاد برده اند و ما ن
|
|
|
|
|
نیشِ شعرم در بررسی های ژِنو تا بنا گوش، با کله پاچه در چند ثانیه خورده شد! نتایج نشان
|
|
|
|
|
جزیره با نگاهت زنده میشم ، وقتی یادِ تو می افتـم تو برام یه رازِ عشقی ، به کسی دردت نگفتم *
|
|
|
|
|
آندم که شوم مست و سر زلف تو گيرم آندم که کند حالت چشم تو اسيرم يادم برود آنچه جفا بود و تو کرد
|
|
|
|
|
ممنوع لذتبخش من قدغن دلربای من شهوت فروکش نشدنی انحناهایت با من سخن می گوید از زیبای خفته د
|
|
|
|
|
می خواهم بنویسم ولی آزاد نمی خواهم اسیر بند و قافیه باشم یا که ایهام و تضاد فقط بنویسم آنچه
|
|
|
|
|
شب که می شود تعبیر حیرت انگیز لحظه ها دامان خیال را رها نمی کند راستی این احتمال های نا به
|
|
|
|
|
من منتظر که آتش شعرم را کبریتِ انجماد، کند روشن افتاده تشتِ کهنه و نو از بام وردی بخوان که
|
|
|
|
|
دریک ثانیه مرگ میشوی حتااگر هزارسال نفس کشیده باشی حالا پشت سرت حرف میزنند و حوصله ا
|
|
|
|
|
يك تار مويت را به يك دنيا نميدادم حالا همان يك تار مويت داده بر بادم دائم به تو از كشت
|
|
|
|
|
راهیست پر پیچ و خم راهیست پر ز غم بس خطرهاست در آن شرطش آن است مجنون باش
|
|
|
|
|
رد پای رفتنم خشک نشده،
فراموشم کردی..
خیالی نیست! تو گوشیت را چک کن،
|
|
|
|
|
باز یه درد تازه داره در خونه رو می کوبه چشمای پنجره خیسه، آسمون رو به غروبه. از روزای با تو بو
|
|
|
|
|
عشق را باید ز نو تاویل یاتفسیر کرد
چون کهن افسانه ها فر
|
|
|
|
|
تنهاتر از غروب با انگشتانت وداع میکنم می خواهم ، بخوابم تاریکی آرامم می کند
|
|
|
|
|
چون دانه در خاک فرو رفته یارِ ما من مانده و عکسِ تو و شامِ تارِ ما بگذار تا گفته نیاید حدیثِ د
|
|
|
|
|
می نویسم حال خود در این زمان بی ثمر به امیدی که تو خوانی تا نمانی بی خبر گشته ام همبازی غمهای
|
|
|
|
|
سوختم از حسرتی، آتش به جانم آه شد من گدایی کرده بودم عشق را ،او شاه شد گونه ام از غم بلرزد،
|
|
|
|
|
شور عاشق من سلامم رهسپارت می کنم در خزان یاد بهارت می کنم در شب تار و
|
|
|
|
|
خوشبختی عزیزترینم
غروبهای زندگی ام" دیگر پایانی ندارد و لحظه لحظه در سیاهی مطلق فرو م
|
|
|
|
|
جاده باریک از میان کوه ها دو طرف جنگل زیبا سرسبزوخرم درختا لابلای این درختا گاهی بو
|
|
|
|
|
شاید روزهایی بوده خلق تنگ بودم شاید روزهایی بوده خالی از امید بودم ولی اگه فاصله بیدار هست
|
|
|
|
|
خبری از تو رسید دل آیینه به دیدار تو زیباتر شد خوابم از نقش خیال تو به
|
|
|
|
|
آزاده ای آرام گرفت وقتی مرغ حق به قفس انداخته بود
|
|
|
|
|
رباعی . . . تا عشق بدون حیله ی من باشی باید که درون پیله ی من باشی دنیا همه بی قرار ما
|
|
|
|
|
من پر از وسوسه ام هوس رویش باغ روی یک زمین داغ من پر از خواهش برگ لحظه زایش ومرگ من
|
|
|
|
|
هجران ببین ای دل غم هجران چه ها کرد برای عاشقان تنها وداع کرد دل دیوونه گر آتیش بگیره
|
|
|
|
|
شاخه شاخه برگ برگ فصل پاییز رسید
نوبت عشق شد آسمان از ج
|
|
|
|
|
روی میزِ باریکی طولِ دنیا به عرض میرساند آلت فعل را و ترازو بر دست میکند غربال ، راهیان
|
|
|
|
|
در برهوت دلم قدم بگذار نترس از این سکوت وهم انگیز صدایم کن نرم و آرام ها کن این احساس یخ کر
|
|
|
|
|
پیچید بوی هلال تو با شراب ها گیس بلند یال تو با شراب ها دیدم وزید طوفان به شاخسارتنت رقصید
|
|
|
|
|
زندگی چیست ؟ رقص واژه ها ! یا که نقشی روی بوم یک نوازش
|
|
|
|
|
چون جر عه ای آرام جانی ساقیا هرکسی زاهد شودبهترزآنی ساقیا عاشقم برآن کلام پرزاحساست ب
|
|
|
|
|
مردجوان رسیده سی میل به زن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند عشق ندارد او به دل یاکه زجن
|
|
|
|
|
دیگر این حوالی گناهکاران برایم دست نمیزنند وقتی جمعه ها با تو حرف میزنم..
|
|
|
|
|
مدام در این اندیشه ام اگر شعرهایم عاشق شوند چگونه معشوق را با این همه واژه های سرکش آشنا ک
|
|
|
|
|
قسم به سو سوی گرمای دلگیر غروب قسم به انتهای زندگی قسم به آفرینشِ قصۀ مرگ قسم به خستگیِ
|
|
|
|
|
کوک که شد هر چقدر هم که مغرور باشد به ساز هر دستی می رقصد بیچاره عروسک کوکی
|
|
|
|
|
۱- غیبت کردم بس کِه که سر،از قلبِ هیچکس بلند نمی کنم! * ۲- غم را حراج کردم،
|
|
|
|
|
زندگی چیست؟ کتابی ست از چند فصل هر فصل آن صفحه هایی است از چند نسل فصل اول مقدمه ای بر زند
|
|
|
|
|
در راهِ تو هم رقص دل ،باهمرهان مستانه ایی ای وصفِ تو همچون پری حقا که تو پروانه ایی
|
|
|
|
|
سایه هامان، زخمی اند! امشب تا سپیده دمان شعرهایی سپید با کتان می سرایم . ===============
|
|
|
|
|
از جهان اول ایمیل فَدایت شوم دریافت کردم، تا برای رسیدن به آزادی دَستمال زَدن را آموزش دهم!
|
|
|
|
|
دلتنگ که می شوم، تک درخت حیاط خانه در آغوش ِ پُر ترحم باد شبیه تو ... برای بغض ابرها
|
|
|
|
|
از تاریخ عبور کردیم با ارابه های آتش جا گذاشتیم نیاکانمان را در میدانهای نبرد و خود ز
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۲۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |