جمعه ۱۷ آذر
|
|
پشیمان می شوی وقتی که کار از کار بگذشته
|
|
|
|
|
یکی را پرسیدم ،کیه مادر؟
بگفت با من،گلی هست مادر
|
|
|
|
|
پس چرا اینقدر تنهام ،
درمیان اینهمه افکارکه میچکند ازمغز؟
|
|
|
|
|
محبوب ترین بانوی دنیا،بودی
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
انسانها در زندگی بسیار شده دچار مشکل و چالش شوند و پیش خود خیال کنند هرگز موفق به حلش نمی شوند اما ب
|
|
|
|
|
آهم شده فریاد ولی دادرسی نیست ...
|
|
|
|
|
در جوانی زندگی کن زندگی...
|
|
|
|
|
دل شکسته ام تمنای وصالی دارد
حسرتی از جنس درخت یخ زده که انتظار بهار را میکشد
دیگر دلم به هیچ چیزی
|
|
|
|
|
بیا به یار غریبان رضا سری بزنیم
ب
|
|
|
|
|
قاصدک امروز کجایی که خبر از یار بیاری
من تشنهی نگاهم تو برایم خبر دیدار بیار
قاصدک امروز
|
|
|
|
|
ما را که برد خانه ، بی یاور و بی یاریم
|
|
|
|
|
دانش وجهل .اجتماعی
پرتو دانش دهد نور و بقاه
جهل میسازد تاریک و سیاه
دانش وعلم و تفکر ای پسر
آف
|
|
|
|
|
نگرانم از شب هایی که بدون تو تمام می شود
از صبحی که بی تو آغاز می شود نگرانم
|
|
|
|
|
پا به پا می کند
کوچ را
خاطره
|
|
|
|
|
جزوههایش ناقص و غایب همیشه میشود
جای دانشگاه ، کافه میرود با دوستان
|
|
|
|
|
سوار بر قایقِ عشق
از دوست داشتن گفت
چشمانم برقی زد
باران بارید
پاییز چه میدانست
قایقِ کوچکِ
رو
|
|
|
|
|
اگر ساقی کند یاری شرابی ناب خواهم زد
به گرد گیسوی یارم هزاران تاب خواهم زد
|
|
|
|
|
پابجی بازی میکنی
بی نمازی میکنی
|
|
|
|
|
سرزمینم را ..... امید روز های واپسینم را
|
|
|
|
|
نامِ اللّه اسمِ اعظم است یقین
بِسمِ بِسمِ اللّه الرّحمن الرّحیم
|
|
|
|
|
روزگارم و تیره مثل شب تار کردی
زندگی و در کامم مثل زهر مار کردی
چون فريضه واجب ترک نکردی آزارم
|
|
|
|
|
❤️آمدی تو، آمدی جانم، ولی چه بی صدا❤️
❤️هر چه پرسیدم ز تو، دردت نگفتی تو چرا❤️
|
|
|
|
|
تو و ماه و آینه من و این دود چراغ چه کسی گفته که این فاصله کم خواهد شد ...
تا کدامین نسیم چشمم خیر
|
|
|
|
|
سلام خدا بازم میخوام برات بگم،،،پس ب دل نگیر اگه میخوای دروغ نگم
حرفام گاهی تلخ گاهی تند،،،این روزا
|
|
|
|
|
بگو اینبار نیز میگذریم
از نخوتِ شبپرگان،
همسانِ اینهمه سال وُ
روزهایِ ماندهیِ هنوز ،
که من
|
|
|
|
|
از آن شب مهتاب که گردید و ندید
کس آیه و کس سوره ی تردید و ندید
آن سایه ی بی پایه ی بی مایه ه ی ما
|
|
|
|
|
مصلحت آنش نبودش که می انگاشتش
|
|
|
|
|
ترس، سگ نگهبان، کاخ استبداد است...!
|
|
|
|
|
وقتی تنت اندازه من نیست
آغوشتُ از پیله بیرون کُن
پاییزِ فصل آخرِ اما...
|
|
|
|
|
عشق ، از دامانِ پاکان بر دلِ هموار ریزد ..
|
|
|
|
|
در واپسین غم دل
تو را دیدم...
تو را خواندم
تو را بوئیدم!
تو را نگاشتم
نه به دیده
نه به دل
نه
|
|
|
|
|
شاعر شدن در شهر من فرجام شیرینی نداشت...
|
|
|
|
|
صدبار بسوزد پدر عشق از آنکه
بینم که به یک بار، غمِ عشق چشیده
|
|
|
|
|
میگی پاییز شده اما چه پاییزی
|
|
|
|
|
چونجوانگشتمودلشوروشریپیداکرد
با سه تصمیم به رویم درمحنت واکرد
|
|
|
|
|
بیا که بی خودم از خود به شوق دیدارت
|
|
|
|
|
این چه دردی ست که درآرامشی دلچسب ،
انگار درخلسه باشی ،
هجوم آورند به سوی منازل ،
اراذل
|
|
|
|
|
تا تو را دیدم / دل کشانیدم
سویت ای نازنینم
ختم تنهایی/ فصل شیدایی
با تو شد بهترینم
درد و درمانم
|
|
|
|
|
سایه ی تنهاییِ شب
پرده زده رو بی کسی
تو این همه رنگ سیاه
تویی که دادم میرسی
|
|
|
|
|
زیرگذرجاده
برکه صیدنهنگ
شگون چرخ سانروف ها
|
|
|
|
|
آمدی خورشید رقصان شد
رفتی دستانم تنها
آسمان تیره و تار بارید
گریان شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
کودکستان گورهای دسته جمعی
|
|
|
|
|
حـکـایـت کــنــم ؛؛ بــود یـکـی را پــدر ..
از آن مــانــده مــیــراث یـگــانــه پـســر
....
|
|
|
|
|
رزق جاری چاق و مستم کرده است
|
|
|
|
|
باید گذر کرد،
باید گذشت،
همراه جوش و خروش نهر؛
و من،
مسافر مسیر آب؛
حال خواه برکه باشد،
خواه س
|
|
|
|
|
ما را بسر ز عالم بالا صدا کنند
|
|
|
|
|
بس همه زینت که آویزان شده
از برایش خانه ها ویران شده
این چه آیینی است بر روی زمین
عقل سالم
|
|
|
|
|
کیلومتر ها از روستای کوچکمان دورم...
|
|
|
|
|
حسرت دریا......
دگر مرا به حیله آتش مبرید فرعون وار
که من در این بحر بیکران نمرودم
بر این عشق
|
|
|
|
|
بیدار مانده ام ولی اصلا سحرنشد...
|
|
|
|
|
لب ساحل که میرم خیره به موجا که میشم
تو خیالم موج موهاتو فقط دست میکشم
|
|
|
|
|
شماره ۴۲
رفتی که نه بینی اینگونه غمم را
لب های تَرک خورده و چشمان ترم را
دیدی که دلم شاید د
|
|
|
|
|
ای مستی به ناب میم دردی کشان پیماتیم
و ای ویران دل خرابیم دامن کشان زنجیریم
در بامدادی با
|
|
|
|
|
ایتوکه روی خوشت پخته دل کالمن
آنرخ پر بادهات برده زمن حال من
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
|
|
|
|
|
قلبم را ربود وقتی ، ناگاه آمد او پیش ام ،
پاورچین پاورچین
|
|
|
|
|
در کو چه های خلوت یادش چه بی قرار
|
|
|
|
|
این روزا حال دل من ، مثل دلت تنگِ رفیق
|
|
|
|
|
من همان برگ خزانم که از این اگاهم
|
|
|
|
|
امیدی نیست وقتی بی وفایی ست
|
|
|
|
|
شعری با زبان کودکانه به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) و دهه فاطمیه
|
|
|
مجموع ۱۲۰۲۶۸ پست فعال در ۱۵۰۴ صفحه |