شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
کاج در آغوش چهار ازخنجر زهرآگین سنت اجبار را آبستن می شود وکینه دار از تازیانه
|
|
|
|
|
ناله از حنجره می آید :"نور" گو به هر شب پره می آید نور ای که فریاد زنی : در بستند صبح ا
|
|
|
|
|
سر به سجده بردم و دل را به روی جانماز ترمه ای خالی ز غم های نشسته در میان ا
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «آموختن» من ازشمع ها آموخته ام که درسکوت شب بی هیچ اعتراضی بسو
|
|
|
|
|
درسکوت خفته ام تکثیرشده فریادها حرفهای مانده درچینه ، ترک برداشته تا نگردیدم عقیم ازگفته ها
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد عزیزم جناب فکری نازنین بمناسبت گرامیداشت سالگرد مادر عزیزتان برخیز و به من شکفت
|
|
|
|
|
قطره ی اشکی چکید رهسپار آینه جیوه ها بهتان زنگارش زدند در غبار آینه
می خزد بر با
|
|
|
|
|
انتــــــــظار ________
چه بلند است !! شب و ........ قصه
|
|
|
|
|
تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا خدا کــند که بتـابی ب
|
|
|
|
|
نيمه ي شعبان ،رسيد از پشت ِ ابر انتظار ماه منجي ،ماه حيدر ،يك محّرم ،بي قرار صبح باقي شد بقيع
|
|
|
|
|
پروردگارا گفتی بخوانم : " ولله الاسماء الحُسنی فَدعوه بها " پس میخوانمت گوش کن ! .
|
|
|
|
|
گرتو عنایتی کنی حاجت من روا شود دل ز وجود ناز تو کی بشود رها شود صورت نرگس تو را در دل خود کشی
|
|
|
|
|
به نام خدا با سلام خدمت دوستان شاعر و اساتید بزرگوار عالم شعر در این فضای خوب غزل زیر ، او
|
|
|
|
|
سلام به دوستان بزرگوارٍ سایت شعر ناب
ضمن سپاس فراوان از جناب امیر حسین مقدم برادر خو
|
|
|
|
|
دل نوشته اي تقديم به نوزاد برادرم پاييز 89 جانم؟؟؟ نو آمده دنياي برادر.. اينگونه م
|
|
|
|
|
جامه ی صبر بر تن می کنم سرمه ی مهتاب میکشم بر چشمان خواب و در انتظارت می نشینم تا سوار بر م
|
|
|
|
|
اینم یه شعر شاد از فانوس تقدیم به همه خوبا که دوست دارم شادیشونو ببینم: بند1: صلاح
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «طرح» من به اندازه ی خواب خدا تنهایم گاه دزدکی به خواب
|
|
|
|
|
1-
چهل خاموشی از اوضاعِ سرسام آوَرِ دنیا
چنین خواندند ر
|
|
|
|
|
در چشم ِ تو دیدم که سحر غرق ِ قیام است چشمی که نبیند رُخ ِ خود حلقه ی دام است چون مرغ
|
|
|
|
|
"چشمها را بايد شست" گفت سهراب، ولی ناشنيديم و جهان وه كه چسان درگذر است چشم
|
|
|
|
|
بسم الله *************** شعرهایم را بند بند می بافم از رگ های غیرت اینک
|
|
|
|
|
این روزا تک تک سلول های بدنم نیاز دارن به محبت به نوازش به مقداری بچه بازی به تحولی عظیم
|
|
|
|
|
1/از جای بوسه ات روی لبهایم خاطره متولد شد -------------------- 2/پیرزن نه سیب چروکید
|
|
|
|
|
تقدیم به امام زمانم بر شانه های خیس ابر هنوز سنگینی می کند ناله های باران ستاره ها خ
|
|
|
|
|
ميان زاهد و عارف ستيزه طولانی است نشست عاقل و عاشق هميشه طوفانی است اميد زاهد و عابد به دهر جن
|
|
|
|
|
بانویِ پنهانیِ بی پایانِ اشعاری اندوه بسیار بر صلیب سینه ات داری یونانِ بی نان فیلسوف
|
|
|
|
|
چشم هایش...
رهایم کردند
غرق شدم در سرگردانی
شعر...
عاشق
|
|
|
|
|
1 به بی قراریهایم عادت می کند دلم....
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است باد یاد تو را با خود برد باران جای پای تو را شست گلوله ه
|
|
|
|
|
چشم ام بشکند که گاه راه خود گم، و در چاه خواب مهتاب می بیند! * گرگ ام بدرد تا
|
|
|
|
|
مثلِ رویایم نشد زندگی مغزِ مرا در خونِ قلبِ تو نشاند ! منظرِ احساس من آکنده ا
|
|
|
|
|
امروز دلم بد جوری باز گرفته بود توی قفس خسته شدم از زندگی هی میزدم نفس نفس گفتم باید تمو
|
|
|
|
|
1 عطش نی در هوای مستی آتش است و باد نفیر تنهایی سایه را می شمارد
2 دلی
|
|
|
|
|
ای درد سکوت آجری رنگ بشکن که دلم صفا نداره بشکن که کلام آخر من وا مونده و دیگه نا نداره
|
|
|
|
|
تو نیستی و من روزهاست می شمارم مرگِ بدون تو و خاطراتی دفن شده در اتاق هر سکان
|
|
|
|
|
تنهایی تنها نشسته ام کنار غمهایم نمی دانم به چه کسی بگویم راز دل تنهایم *
|
|
|
|
|
خانه میخواهی چکار، وقتی سَرت را باد برد دل نمی اید بکار،چون دلبرت را باد برد زیر طوفان شا
|
|
|
|
|
من اونی شدم که ازم خواسته بود اون منی شده بود که دنیا ازش جسته بود ازش خواستم عوض بشه ولی
|
|
|
|
|
عشق و عاشق عشق هر کس را که شیدا می کند
|
|
|
|
|
به حرف هایم
ارور می دهد
نمی دانم
کدام لا مذهب
روی حافظ
|
|
|
|
|
دلم آهنگ تصویر تو کرده دو پایم میل زنجیر تو کرده مرا با باغ شهرت آشنا کن بهارم میلی تفسی
|
|
|
|
|
دستم به نوشتن نمیرود... صفحه حوادث نوشت:غزل صبح دیروز خودکشی کرد... مردم شعر نمیخوانند
|
|
|
|
|
کم کم خاطرات را از کودکی ام خالی می کنم و چند روز بعد کودکی ام را _اصلا فراموش می کن
|
|
|
|
|
یه طرف : دو تا چشم مونده به راه - پر حسرت ، پر آه - غرق خواهش واسه یک لحظه نگاه
|
|
|
|
|
۱-کیسه خواب وقتی لباس رسمی ما کیسه خواب است هرکارکه باما کنند عین ثواب است
|
|
|
|
|
پیش از تو این گٍــــل توان دل شدن نداشت لب بود و رخ توان خنده شدن نداشت این دانه بود ولی م
|
|
|
|
|
حالیا این کودکان درد را بین مرگ را هی می کنند راه پر پیچ ندامت را بسی با خنده ها طی می کنند
|
|
|
|
|
دختر رویای من
تو بهترینی
تو مثل یه غنچه ای
زیبا ترینی
|
|
|
|
|
در کذرگاه زمان خانه من ویران شد عشق از
|
|
|
|
|
نارفیقان چند روزی دور من هم بوده اند مثل پروانه به دور شادی ام چرخیده اند تابه آن وقتی که بودآ
|
|
|
|
|
فكرش را بكن عروسكم را مي دهم بخواباني . روي خاك مي نشينم ! كودكي مي شوم
|
|
|
|
|
آخرین لالایی ================= رویاهای رنگی هم که ببافی تفاوتی ندارد وقتی ، آ
|
|
|
|
|
**به نام خدای بچگی**
موهای طلایی ات را می بافم
با دستهای
|
|
|
|
|
خواهش دل یک حریف قدر دلم میخواست. منبع درد سر دلم میخواست. یک نفر هم کند نوازش من. هم پر
|
|
|
|
|
ای آنکه هستی نای من در گوشه ا
|
|
|
|
|
چشمانم درياي پشيماني ست گيسوانت را به درياي پشيماني چشمانم پريشاني كن ---- مرا
|
|
|
|
|
سالهاست که ردِ خاطرت سبز می شود و من در بهتِ نبود تو سرگردان واژه ی بودنم آن زم
|
|
|
|
|
نادر از سیمین که جدا شد، اسکار صیغه دائم خواند تا برای دست دادن ها و رو بوسی ها مَحرمیت را
|
|
|
|
|
کورسوییست در این تاریکی که مرا می خواند آذرخشیست نمور و مبهم گنگ و آمیخته با شک
|
|
|
|
|
دور آتش حلقه زدیم بومیان قبایل دور خدایان را سنگ می زدند زنان شرق آفتاب شیاطین را ودخ
|
|
|
|
|
قبل از خواندن شعر زیر لطفا توجه فرمائید که شعر دارای تصاویر ناخوشایند است. در صورتی که
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است گاه... سکوت فریاد را بیدار می کند و پر از سکوت می شود فر
|
|
|
|
|
چشمانِ زندگی به تو امروز خیره است تو منتظر به شایدِ فردا نشسته ای یوسف که عشق را به پشیزی نمی
|
|
|
|
|
موج دریایم میکشد دست نسیم روی امواج خیالم وزشی را که ترنم دارد و مرا باز به جریان انداخت
|
|
|
|
|
جهنم است زمین وقتی در نگاه تو به نیایش عشق می نشینم اما انتظار آرزوی وصا
|
|
|
|
|
عشق بازی مث بازی روی ابرا مث دویدن توی رویا مث عشق هم بودن و رفتن مث جدایی دم اخر * *
|
|
|
|
|
روی دیوار پرنده ای به خاطره هایم نوک می زند انگار بهار پشت لحظه های رسیدن توقف می کند
|
|
|
|
|
آیه های خداحافظی -------- آیه های خداحافظیت راه نمی دهند به کتاب زندگی غزل های
|
|
|
|
|
پشت دریا شهری است ----------- شهر بی پنجره ها ،شهر تنهایی ما سردر خانه
|
|
|
|
|
خـودم بودم گـــمشده ای در خویش غــــزلی سرود خـــدا برای من به نام"تـــو" واژه به واژه
|
|
|
|
|
بانو شاعره منیژه ضیغمی
راه مده به دلت هیچ غمی
ای که بود
|
|
|
|
|
ای تو مالک بر این همه ی احساس من دوستت دارم هایم را باورکن ............. اگر از
|
|
|
|
|
دلم را تکان دادم زیر انبوهی از خاطرات خیس یادت کز کرده بود.. یادت مدتهاست مست
|
|
|
|
|
دلم لبریز عشق است و دلت خواهان تنهایی تو ای مه روی من بانوی زیبایی خطایی کرده ام عشقم
|
|
|
|
|
شاید آخرین خواسته ام از آخرین روز بهار این باشد... گفته بودم همه چیز تند مزاجش خوب است آق
|
|
|
|
|
پیچید کولاک فرهای دامنم درهستی بزرگ. اکران شدی از صحنه ی لبم روی نیمکتی خالی درزیرگون
|
|
|
|
|
برگل چه گذشته است، به باران نتوان گفت وان داغ چه کرده است، به یاران نتوان گفت در سیل غمش عمر،
|
|
|
|
|
فریاااااااد تا بیکران مَستند مردمِ زمان فریاااااااااد تااا هست جان نامردمی، گردیده رزق
|
|
|
|
|
تعاريف فرهين به صورت نثر فرهين يعني لاله اي كه شعرهايش هميشه جاويدان است فرهين يعني آتشي كه سن
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۶۴ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |